نگرشـى كوتاه بـه:«تبییـن حـج»

كلمه «حج» و عناوین «مناسك حج» خود گویاى محتواى والاى این فریضه الهى پر راز و رمز و آكنده از اشاره و كنایه است.حج این لفظ كوتاه و خوش آهنگ كه به معناى آهنگ و عزم و تصمیم است، معنائى به بلنداى تاریخ معنوى بشر دارد. تاریخ معنوى ایكه نظام بخش زندگى اجتماعى، سیاسى جامعه انسانى، بر محور حق و عدل است.حج كه در یك نگرش كلى از عناصر سكون و تأمل و تدبر و تفكر و حركت و تلاش و پیكار تركیب یافته، داراى اشاراتى جامع و فراگیر به سنن جارى پروردگار در تكوین و تشریع است.زبان حج، زبان «سمبولیك» است و اعمال آن، به تعبیرى خودمانى تر به «پانتومیم» پرمحتوائى مى ماند كه مى تواند حكایتگر و تجسم بخش تاریخ انبیاء و نشأه دنیا و نشأه آخرت باشد. حج، این فریضه رمزوار و اشارت شعار، از زوایاى گوناگون و با دیدهاى متفاوت از سوى نویسندگان، بحّاثان و تحلیلگران از لحاظ «فردى و اجتماعى»، «عبادى و سیاسى»، «اجتماعى و نظامى» و «بین المللى و جهانى» مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است كه پاره اى نسبتاً جامع و پاره اى تك بعدى و با دیدى یك جامعه است.آنچه در تحلیهاى یكسویه، از آن غفلت شده است، جامعیت حیرت انگیز و احیاناً متناقض نماى حج است كه زهدگرایان عبادت پیشه خسته از دنیا، و اجتماع و سیاست را از یك جنبه اش غافل مى سازد و سیاست پیشگان و دست اندركاران اداره جوامع اسلامى را، از جنبه دیگرش...از این رو، در این مقال كوتاه سعى بر آن است كه در نهایت اجمال به جامعیت حج اشاره اى گذرا شود كه البته اهل فضل و اطلاع، بدین مختصر بسنده نخواهند كرد و بلكه در تصحیح و تكمیل و تشریح آن خواهند كوشید.
حج را مى توان از یك دیدگاه گردهم آئى پاكان و نیكان، وارستگان معنویت گرا و از دنیا رستگان آخرت گرا بشمار آورد. اجتماعى به پاكى قدوسیان ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا، كه در «اشهر معلومات» بر گرد اولین خانه ایكه براى «همه مردم جهان» نهاده شده فرا گردهم آیند و اقیانوسى جوشان وخروشان پدید آرند كه هر فرد حاجى، قطره اى از این دریاست. در این گردهم آئى حاجیان از آن دم كه به نیت حج، از خانه و دیار و همه پیوندهاى دنیائى مى گسلند، تا آنگاه كه در میقات احرام بر مى بندند، تا طواف، تا وقوف، تا رمى، تا ذبح... همه جا و همه جا، خدا را مى جویند و در طلب وصال اویند.مناسك حج یكایك تبلور حالات گوناگون انسان خدا جوى عاشق پیشه بیقرارى است كه كوبكو روبه سوى او دارد و نشان از او مى جوید و بوى او مى بوید... عاشقِ از فراق معشوق بجان آمده ایكه عنان اختیار از كف فروهشته، در راه وصال یار، گاهى با تأمل و قرار و گاهى با اضطراب و بى قرار به اینسو و آن سو مى رود، در كوه و بیابان، شب و روز، آرام نمى گیرد و همه جا نشان از بى نشان مى خواهد.حج در این نگرش، یك سیر معنوى انسانى است كه یكجا و یك زمان توسط انسانهایى فراهم آمده از چارسوى جهان به مقصد تقرب به مبدأ، والاى آفرینش صورت مى پذیرد.حج از این دیدگاه، كنگره مخلصین و متقین و صالحین و عابدین و قانتین روى زمین است.مجامع و كنگره هاى جهانى و بین المللى، به اشكال گوناگون و بر محورهاى مختلف سیاسى، نظامى، اقتصادى، تاریخى، ادبى، هنرى (و حتى دینى) بسیار فراوان است. اما كنگره «توحید» و «اخلاص» و «عبادت»، كنگره «دعا» و «مناجات»، كنگره مجاهده با نفس و بریدگى از دنیا و تمرین آمادگى براى سفر آخرت، كنگره تمرین سیر الى الله و مجاهده و مراقبه و مكاشفه، در هیچ كجاى دنیا نیست. كنگره ایكه «فرد» و «جمع» را در یكدیگر ذوب مى كند: عمل فردى را در فضاى جمعى و فضاى جمعى را در عمل فردى محو مى كند بدانگونه كه هر «حاجى» در ایام حج، در اندیشه خویشتن یابى و حدیث نفس و راز و نیاز و تصفیه باطن خویش است، كاریكه همانند رهبانیت راهبان از خلق گسسته نیاز به خلوت و تنهائى وجدائى از خلق دارد... و در عین حال، فردیت هر فرد، در جاى، جاى مواقف عظیم حج و با شكوهتر از همه، در عرفات، در كل جمع نابود مى گردد... این محو «فردیت» در كار «جمعى» در تخطیط خطوط سیاسى اجتماعى و جمع كل امت عظیم اسلامى نیز صورت مى گیرد كه بدان اشاره خواهیم داشت.حج، از سوى دیگر نشان از ژرفاى تاریخ نورانى انبیا و اولیاى الهى دارد... از آدم، از نوح، از ابراهیم، از سلیمان، از موسى، از عیسى، از محمد و اصحاب و آل محمد، در حج، تاریخ پرخاطره و مخاطره انبیاى الهى و اولیاى خدا بازسازى و بازنگارى مى شود. حج، در این نگرش بازنگارى تاریخ انبیا است.حج نمایشى است از اعمال و رفتارى كه بنا بنقل كتاب و سنت، (و از طریق برادران شیعه و سنى) پایه تشریع آن در زمان آدم ابوالبشر گذاشته شده و پیامبران بعدى تا آخرین پیامبر، همگى بر گرد همین خانه چرخیده اند و مناسكى در همین سرزمین مقدس، در همین عرفات و مشعر و منى انجام داده اند.حج، بویژه ناظر بر بازسازى، تجدید نظام سازمان فرو پاشیده توحید توسط ابوالانبیاء حضرت ابراهیم خلیل است كه بنقل قرآن قواعد بیت را بالا برد و خانه را براى طائفان و عاكفان و راكعان و ساجدان پاكیزه و مطهر ساخت، فداكاریها و گذشتها و ایثارها و سخت كوشیها و هیجانات روحى و بیم و امیدهاى ابراهیم و هاجر و اسماعیل در یكایك مناسك حج بگونه ایكه بدان اشاره خواهد رفت بازنگارى مى شود و در حقیقت، ابراهیم قهرمان توحید، در كل قالب مناسك حج و به توسط میلیونها حاجى عاشق و شیدا هر ساله چهره پردازى مى شود و حیات مجدد مى یابد.
بیاد داشته باشیم كه ابراهیم پدر انبیاى توحیدى: موسى و عیسى و محمد است و از میان سه امت موحد و اهل كتاب جهان یعنى یهود و نصارى و مسلمین، تنها امت اسلام و مسلمین جهانند كه پاس پیشواى توحید را این چنین در خور مقام ارجمند او مى دارند و یاد گرامیش را نه تنها در گفتار كه در مناسكى عظیم و پرشكوه نگه مى دارند. در اشاراتى كه به محتواى یكایك مناسك حج خواهیم داشت بدین بازنگارى و بازسازى اشاره خواهیم كرد. حج، از جنبه دیگر، یك آموزش تمرینى همه جانبه و یا باصطلاح معمول و مرسوم، یك «مانور» جامع الاطراف سیاسى ـ عقیدتى، نظامى براى تحریك روح حماسى و زنده ساختن غیرت و حمیت دینى واسلامى در جامعه اسلامى است. آیا منظور از مانورهاى نظامى یا آموزشهاى تمرینى ایكه براى نجات غریق یا اطفاى حریق و یا براى مقابله با حوادث و سوانح گوناگون هوائى، زمینى و دریائى گسترده یا محدود صورت مى گیرد، چیست؟ در یك مانور نظامى یا یك عملیات نجات، صحنه كاملاً فرضى و از پیش ساخته است، اما اگر همین تمرین محدود و چند روزه انجام نگیرد، كارآئى نظامى و آمادگى رزمى و چستى و چالاكى و سرعت انتقال و سرعت تصمیم و سرعت عمل كه لازمه این گونه فعالیتهاى حیاتى مهم و سرنوشت ساز است، پیدا نخواهد شد و این است نقش حج در ترسیم راه و رسم زندگى و تخطیط خطوط حیات فردى و اجتماى انسانى كه آكنده است از كار، پیكار، تلاش و پیگیرى... و ملازم است با كفّ نفس و خویشتن دارى و مخالف است با تن آسانى و راحت طلبى و تن پرورى...حج، یك تمرین است، یك مانور است یك آموزش چند روزه است براى آماده سازى فرد تا در پهنه زندگى براى پیكارى بى امان، تمرین دیده و آموزش دیده باشد...در حج به آدمى مى آموزند كه در راه زندگى پرافتخار و انسانى و اسلامى باید از دیار و مال و زن و فرزند و همه علقه هاى زندگى برید و سختى سفر و بیخوابى و دوندگى و اضطراب و دربدرى و بى خانمانى را تحمل كرد و هر چه را كه موجب خودآرایى و بخود بستگى است از لباس و زیب و زیور باید از خود دور ساخت و باید تنها به مبدأ لایزال، پاسخ مثبت داد و دعوتهاى گوناگون را نشنیده گرفت و باید بر محور حق و عدل چرخید و در زندگى، محور و مقصدى جز طهارت و پاكى و راستى و درستى نداشت و باید وقوف و تأمل را با سیر و حركت در هم آمیخت كه سكونها و تأملها و توقفها، هم باید حركت آفرین باشد و حركتها و تلاشها و فعالیتها همه، مبتنى و متوقف بر تأمل و پیش بینى و حساب و كتاب... كه «تأمل بى حركت» و «حركت بى تأمل» هر دو آفت دین و دنیاى انسان است.در حج، در روزهائى اندك، این مراحل را به انسان مى آموزند كه سرمشق همه زندگى او در سراسر دوره زندگیش باشد.
حج، از نگرش دیگر، باز ساخت عرصات قیامت است، مجسم سازى حشر خلق، همه یكسو و بى هیچ امتیاز، روى بسوى بهشت یا جهنم، حشرى عظیم در پهنه دنیا كه نمونه اى كوچك از حشر اكبر در سراى آخرت است....جدائى از خانه و كاشانه، در این نمایش به «مرگ» مى ماند كه سرفصل حیات اخروى است و مواقف و مناسك حج، یكایك نشان از مواقف عبد در برابر مولى در روز قیامت دارد كه سرانجام آن «رد» یا «قبول» است: فریق فى الجنه و فریق فى السعیر. حاجى با این توجه، و در این نگرش، پیوسته در التهاب است و در میان بیم و امید كه رو بكدام سو دارد و در چه فریقى است؟ چون پاره اى از حاجیان را نیز چون مبعوثان حشر، به سوى دوزخ مى برند و نتیجه حجشان جز خسران و تباهى نخواهد بود...شرح مواقف حج و مواقف قیامت و تطبیق رسا و زیباى این مواقف با یكدیگر به مقالى دیگر نیاز دارد و در اینجا همین اشاره كافى است: اشاره ایكه براى مرگ آگاهان بیدار دلى كه، پیوسته در اندیشه سراى آخرتند و بقول قرآن مجید از «سوء حساب» و «سوء دار» مى ترسند، بسنده است.
و بالاخره حج در یك نگرش عمیق تر، صعود انسان است در برابر هبوط تاریخى او و تسالم و تعاون بقاست در برابر تنازع بقاى ریشه دار و پرماجراى انسان.این نگرش، تأملى درخور را مى سزد و لذا لختى در این مرحله درنگ مى كنیم. سقوط و هبوط آدمى از آنجا آغازید كه بشر بحكم نیاز طبیعى و فطرى بسوى ضروریات زندگى دست یازید و طبیعت را براى ادامه «زندگى» باستخدام گرفت. این استخدام طبیعت، بزودى، آدمى را فریفته طبیعت كرد و خیال افزون جوئى او را بر آن داشت كه زیاده طلبد و این آغاز هبوط آدمى بود. و اینكار را نه در آغاز كه كم كم، با درگیرى و مبارزه با همنوعان خود دنبال كرد و هبوطى مضاعف یافت «...الهیكم التكاثر...» و همین یك نكته منشأ همه جنگهاى طولانى و خانمانسوز بشر در طول تاریخ پرفراز و نشیب اوست.و اما حج، آموزش و آزمایش موقت و نمونهواریست كه بشر را به كنترل نیروهاى زیاده طلب و افزون خواه او وا مى دارد تا براى همه عمر از این آموزش محدود، سود جوید.این نگرش نیز به حج به عنوان یك مكتب سازنده و نیرومند اخلاقى و معنوى مى نگرد كه با تهذیب نفس و تزكیه اخلاق و بازسازى روحى انسان، او را از آلودگیهاى روحى و آز و طمع و تفاخر و تكاثر و تكالب مى رهاند و از هبوط و سقوط نجاتش مى دهد و او را بطرف بالا مى آورد و اوج مى دهد.این اوج متعالى انسانى گرچه در محتواى خود، اخلاقى و عرفانى و عبادى است اما براى صاحب نظران روشن است كه همین محتواى روحانى و اخلاقى و معنوى، پایه و مایه اصلى پیروزى انسان در جبهه هاى مختلف زندگى اعم از سیاسى، نظامى، اقتصادى و... است.
حج از سوى دیگر ـ در یك مقیاس بلند مدت چنانكه بسیار گفته شده است ـ تمرین است براى تأسیس حكومت جهانى واحد و برداشتن مرزهاى جغرافیائى و اداره جوامع بشرى تحت یك حاكمیت عادل و دانا و توانا و چنانكه مى دانیم حاكمیت واحد جهانى ایده بسیارى از متفكران و جامعه شناسان و سیاستمداران و فلاسفه جهان است. هر چند تحقق چنین ایده اى در قرون حاضر كه شاید بتوان اواخر دوران بلوغ بشرش نامید، میسور نیست ولى تحقق ایده هاى الهى و پیاده شدن آرمانهاى والا و آسمانى، با كل تاریخ بشرى سنجیده و مدت گزارى مى شود. از این رو، نمایش وحدت سیاسى اجتماعى بشرهاى چهارگوشه جهان در مراسم حج، خود، یكى از عوامل تحقق بخش نهائى این وحدت خواهد بود. در این زمینه نیز بسیار مى توان سخن گفت اما فعلاً همین اشاره كافى است.
حج در یك مقیاس محدود و كوتاه مدت، نیز در كار آن است كه مسائل و مشكلات جامعه اسلامى را در روابط داخلى و خارجى در زمینه هاى گوناگون اجتماعى، اقتصادى، سیاسى مورد بحث و بررسى قرار دهد و براى مقابله با دشمنان سوگند خورده و دیرینه اسلام و مسلمین، طرحهائى بریزد و دست اندركاران اداره جوامع اسلامى و نیز صاحب نظران و متفكران و مصلحان و مورخان و جامعه شناسان و سیاستمداران و عالمان دینى و رهبران مذهبى از چهار سوى جهان در مراسم حج فراگرد هم آیند و در ضمن تجدید عقد اخوت اسلامى و تحكیم مراتب مودّت و محبت و آشنائى روز افزون به روحیات و اخلاقیات و آداب و مراسم و افكار و عقاید و نظرات و طرحها و پیشنهادهاى گوناگون و با بحث و بررسى و مشاوره و مداقه به صورت دسته جمعى و هم آهنگ و با توجه به همه مقتضیات و تحولات عصر، راه حلهاى مناسب و جامع و مرتبط بیابند و در بازگشت به مراكز اصلى و وطنهاى خود، دست آوردهاى خود را از این سفر پربركت باطلاع مردم خودشان برسانند و از دیگر مطلعان و صاحبنظران كه در كشورهاى مختلف اسلامى اقامت دارند و نیز مسلمانانیكه در سایر كشورهاى غیر اسلامى جهان پراكنده اند، نظر خواهى كنند و این پیوند و كسب اطلاع و مراوده و مطالعه و بررسى دسته جمعى را سازمان دهى كنند و براى آن نظم و ترتیب و سیاق شناخته شده و مقبول برقرار دارند... تا بدین سان، هم روابط بین المللى اسلامى تقویت گردد و هم راه براى وحدت آینده و آرمانى جهان اسلام هموار شود.
حج در عین حال و با حفظ همه این جهات معنوى و سیاسى و اجتماعى، یك زاویه دیگر نیز دارد و آن «رویه اقتصادى» حج است. حج در این دیدگاه یك بازار مكاره بین المللى اسلامى است. رشد اقتصادى كشورهاى اسلامى در گرو تبادل فرآورده هاى صنعتى و دست آوردهاى علمى و محصولات كشاورزى آنهاست. اگر هر كشور اسلامى، در داخل خود محبوس بماند و رشته مبادلات اقتصادیش با سایر كشورهاى اسلامى سست و گسسته گردد، یا عقب خواهد ماند و یا بصورت «قمر» یكى از قدرتهاى اقتصادى جهان در خواهد آمد. حج، در صورت فعلى، البته، از جنبه اقتصادى، آنگونه كه باید با آرمان اقتصادى اسلامى هم آهنگ نمى نماید و بیشتر نمایشگاه و فروشگاه و تجارتگاه كشورهاى غیر اسلامى است، اما این عارضه اى است مربوط به كل مشكلات سیاسى تاریخى موجود در جهان اسلام و ربطى به حج ندارد. حج، خود، یك باشگاه اقتصادى بین المللى اسلامى است كه بدون شك در تسریع رشد اقتصادى و خودكفائى صنعتى و علمى و كشاورزى دنیاى اسلام نقش قاطع و تعیین كننده دارد.
و با همه آنچه گذشت، حج عملاً و تجربه یك عمل بهداشتى درمانى براى تأمین سلامتى افراد است! چه بدون شك، مسافرتى این چنین متحرك و جاندار و با روح، علاوه بر آنكه بر اثر جوش و خروش و تحرك فراوان، بسیارى از سموم بدن را دفع مى كند و گردش خون را تنظیم مى كند و به فعالیت قلب و مغز و اعصاب كمك مى رساند، نشاط و روح و معناى حج كه حاجى را در یك فضاى معنوى سازنده و خلاق قرار مى دهد و صفاى جان و آرامش دل حاكم بر فضاى معطر حج، به تندرستى آدمى كمك مى كند. این نكته را همه كسانى كه به این سفر پاك و مطهر توفیق یافته اند تجربه كرده اند.سخن كوتاه: حج هم «رهبانیت اسلام» است هم «قوام دین و دنیا»، هم «منافع» است، هم «ذكر خدا».هم «عبادت» است، هم «سیاست». هم «سیاحت» است، هم «زیارت». هم «اقتصاد» است، هم تندرستى. هم «فرد» است، هم «جامعه». هم «ماده» است، هم «معنا». هم «دنیا» ست، هم «آخرت»، مثل خود عالم، مثل خود آدم كه تركیبى دوگانه اند از جسم و روح و تن و جان!و نكته اصلى شایان دقت و توجه این است كه اگر حاجى به «خود» نپردازد و از «خودبینى» رها نشود و به «تزكیه» و «تصفیه» همت نكند، و به رموز و اسرار «حج» دست نیابد و از «احرام» تا تقصیر و طواف نساء، خود را نپالاید و از لوث رذایل و پلیدیهاى اخلاقى و روحى پاكیزه نشود، به هیچ یك از مقاصد چند گانه حج دست نخواهد یافت.نه در سیاست و نه در اقتصاد و نه در جبهه جهاد با دشمن و نه در اقتصاد و نه در تبادل افكار...، در هیچكدام، زیرا تا انسان بر دشمن درونى خود یعنى «نفس» كه در هر فرد انسانى بكار دشمنى با الله و مظاهر الله و راه مستقیم الله مشغول است، پیروز نشود، پیروزى بر دشمن بیرونى یعنى تبلور و تجسم و تجمع همان نیروهاى ضد الهى كه در نفسانیت هر كدام از خود ماها نیز هست، پیروزى واقعى نیست، كه دشمن، از درون خودِ ما، سر برمى دارد. در حقیقت هر كدام از ما، در خود یك ستون پنجم از لشكر دشمن داریم! كه همان «خودپرستى» و نفسانیت «ما» و «من» ماست. اگر این ستون پنجم كه به تعبیر دقیق تر، ستاد فرماندهى اصلى دشمن است، نابود نشود، انسانیت، هیچگاه از شر دشمن رهائى نخواهد یافت.غرض آنكه اهمیت دادن به جنبه والاى معنوى حج و تكیه بر زوایاى عرفانى و آخرت گرایانه و معانى و رموز و اشارات و سیر و سلوك مستتر در حج، نباید مانع از نگرش جامعه شناسانه، و سیاست گرایانه و جنبه هاى دنیائى و فواید سیاسى و اجتماعى حج باشد
.2 ـ نگرشى كوتاه به:« تبیین (مناسك) حج»: در این بخش از سخن بر سر آنیم كه آنچه بنحو كلى در بخش نخستین گفتار بیان كرده ایم، تا حدى كه در خور این مقاله است، در مورد به مورد مناسك حج بازخوانى كنیم:پس ازكعبه مى آغازیم...:خانه ایكه به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس» [1] است. خانه ساده سنگى اى كه با معمارى اى ابتدائى و بیگانه از هر گونه آرایش و پیرایش ظاهرى، رمز وحدت بشرى و الگوى امن و امان در جامعه انسانى است. این خانه كهن و باستانى ترین معبد روى زمین كه بدست ابراهیم خلیل بازسازى شده، پناهگاه و ملجاء و منجاى دینى و كهف حصین اجتماعى تمامى مردم روى زمین است. در هیچ نقطه جهان، براى هیچ ملت و قوم و قبیله و نژاد و طایفه اى چنین مركزى با این اوصاف و با این معنویت و جذبه و حرمت و تقدس، وجود ندارد. مراكز امن بین المللى و «كشورهاى بى طرف اعلام شده» كه پناهگاه ستم دیدگان و یا حتى مجرمانند، ابداعى است كه تازگیها و در قرون اخیر، به دست بشر صورت پذیرفت و به تعبیر طنطاوى خدا به مردم الهام كرد كه كارى انجام دهند كه خدا از طریق وحى بر ابراهیم فرو فرستاد.حـرم:بر محور كعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهى است. در این منطقه كه حد آن در كتابهاى مربوطه كاملاً مشخص است، وظایفى بر عهده حاجیان محرم و یا حتى افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم كه ناشى است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و... و این همه، نگهدارى حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیت الله الحرام و به وجود آوردن جایگاهى نسبتاً وسیع است كه نسبت به همه امكنه كره زمین مزیتى تام و تمام بنفع زندگى مادى و معنوى انسانها داشته باشد، منطقه صلح كامل و امنیت كامل و دوستى و تعاون كامل و كنترل كامل آدمى حتى از تعرض به گیاه و حیوان... تا چه رسد بهم نوعش، انسان!...
* * *
احـرام:از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه اى «حرم» و «احرام» كه به یك تعبیر دقیق مى توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى كه احرام بر مى بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» بوجود مى آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى دارد و راستى در واقعِ امرهم، یان، بدین منوال است... كه پس از احرام 24 مورد بر حاجى حرام مى شود:حاجى حق ندارد حتى موى خود را ـ یك موى خود را ـ بكند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگرى در آورد، حق ندارد به حیوان و حتى حشره ایكه در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض كند، حق ندارد با فردى ولو غیر حاجى به مجادله و «لا والله و بلى والله» گوئى بپردازد و محرماتى دیگر از این مقوله...از سوى دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتى برگرد مقدمات آن: خواستگارى رفتن براى خودش یا دیگرى، عقد كردن براى خودش یا دیگرى، هرگونه نگاه شهوت آلود یا كار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتى عطر زدن، بوى خوش بازار عطر فروشها را استشمام كردن، بینى خود را از بوى بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن... غرض بر شمارى همه محرمات احرام نیست، و بلكه منظور از این بر شمارى اشاره وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس محرم است كه از وجود او یك حرم امن الهى ساخته است... سخن كوتاه كنیم:حاجى پس از احرام، حالتى فرشته گون مى یابد: پاك از آلودگیهاى مادى، از شهوت، از غضب و از هر چه كه ممیزات حیوانى اوست... و چنین حالتى براى همه آینده آدمى بیاد ماندنى و فراموش ناشدنى است و از این رو سرمشق گرفتنى و پندآموز است. براى تعلیم آدمى، باید بروشى دست زد كه براى همیشه بیادش بماند. و بدین علت است كه به حاجى دستور داده اند كه لباس دوخته اش را از خود دور كند...حاجى به نشانه جدائى از وابستگیها و پیوستگیها و فروهشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى جوئى و فخر فروشى، لباس از تن بیرون مى آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى كند تا تمام امتیازاتى را كه مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و نژادى و قبیله اى و لباسهاى مخصوص پادشاهان متكبر و زمامداران پر ادعا، اختراع كرده اند زیر پا گذارند تا از تمامى ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پستها و حاكمیتها و محكومیتها، یك واحد تمام عیار خالص و مخلص و بى غل و غش در كمال یگانگى و برادرى و برابرى در شكلى واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائى... در پهن دشت بیكرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهى به نمایش گذاشته شود... این نمایش، براى همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه كل جامعه اسلامى و نیز كل جامعه بشرى به عنوان یك منظره بدیع و بى نظیر و الهام بخش و آكنده از پیام صلح و دوستى و معنویت و اخلاص و یكتا پرستى خواهد ماند...
* * *
تلبیــه:«لبیك اللهم لبیك، لبیك لا شریك لك لبیك، ان الحمد و النعمه لك والملك لا شریك لك لبیك.»تنها واجب حج كه از مقوله «لفظ» است و «كلام»، بجز نماز طواف كه همان نماز معمولى شناخته شده است، همین كلمات پر طنطنه و پر جلال و شكوه است! در سراسر حج، حاجى هیچ سخن و ذكر و ورد و دعاى واجبى بجز همین «لبیك» هاى واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «كمترین» و «كوتاهترین» گفتار!فقها فرموده اند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیك اول است، اثر این نواى هم آهنگ و با شكوه كه حاجیان در اخلاصى بى نظیر با صداى بلند، هم آوا تكرار مى كنند در تلقین روح اطاعت و پیروى از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزى نیست كه بوصف آید یا قلم و بیانى بتواند به ژرفاى آن برسد و بازگو كند. سخن در این باره ها بسیار فراوان تر از این است كه با اسف، در مجال این مقال نیست.
* * *
عـرفـات:عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، كه هبوط كرد و دوباره راه صعود بازگرفت... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد (ص)، سرزمین تجلى كامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى بر و برهوت، بى هیچ نشانه و ساختمانى... در اینجا انسان است و زمین و آسمان... كدام سرزمین است كه آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى اش قرار دهد؟ ... عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه... در عهد بازسازى و تكوین شخصیت جدید... اینجا جایگاه اعلام ابدى احكام و اسلام توسط آخرین سفیر وحى الهى است. در اینجا آدمى در هاله اى از عظمت و سكوت، الهام و معنویت، اندیشه و تامل، راز و نیاز و مناجات و دعا و عبادت محو مى شود. پیغمبر فرمود: «الحج عرفه». حج، همان عرفه است. اگر در این اولین منزل حج، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابى و تحولى یافتى و وقوف در عرفات، تو را به درنگ و تفكر و تدبر واداشت، و نیز وقوف به مشعر این حالت را به كمال رساند و «وقوفین» بدرستى انجام یافت، زیر بناى سایر مناسك مستحكم و خلل ناپذیر شده است. قبلاً اشارت رفت كه تدبر و تأمل، باید پایه حركت و جنبش باشد. «وقوفین» مبدأ و پایه و مایه همه مناسك شریف و ارجمند حج است. و لذا در تمامى اعمال حج، ركنى نداریم كه حتى ترك سهوى و غیر عامدانه و بدون تقصیر آن نیز موجب بطلان حج گردد. [2] در عرفات، حاجى از زمین و آسمان، الهام مى گیرد، از جان تطهیر یافته و منزه شده خودش الهام مى گیرد، از این خلق یكرنگ فراهم آمده از سراسر جهان كه با زبانها و رنگها و نژادهاى گوناگون به باز شناخت خویش و جهان خویش و خداى خویش مشغولند، الهام مى گیرد... نكته بسیار تأمل كردنى دیگر آنكه در صحراى عرفات، بالخصوص، صحراى محشر تصویر مى شود و حاجى با تداعى قیامت و حساب و كتاب الهى، حالتى از انقطاع و تضرع پیدا مى كند كه براستى از او انسانى تحول یافته، متعالى و متكامل و رو به آخرت و در خور «وصال» و تشرف به «حرم» مى سازد.
مشعـرالحـرام:«فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عندالمشعرالحرام»این آیه كریمه براى حاجیانى كه غروب روز نهم، به سوى مشعرالحرام كوچ مى كنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگى و جذبه و حال و هواى ویژه اى دارد... «مشعر»، حرم است، «عرفات»، حرم نیست، تو براى ورود به حرم، از حرم، احرام بستى و براى آنكه لایق حرم شوى، بیرون از حرم در صحراى عرفات، خود را باز شناختى و بازساختى و اینك شبانه عازم حرم خدائى ، مشعر، حرم است، منى حرم است، مكه حرم است، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مى یابى... شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مباركه گذشت بذكر خدا مى گذرانى و طبق سنت و رویه معمول، بكار تجهیز نیرو و تهیه سلاح براى نبرد با شیطان مى پردازى، سنت است كه سنگریزه هاى رمى جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآورى... این تعلیم: آماده سازى افراد براى مقابله با دشمن است... شبانه و در آرامش و بحال پنهانى و نیمه پنهانى... این حالت پنهانى و نیمه پنهانى براى آنها كه شب دهم در مشعرالحرام بوده اند، كاملاً محسوس است. منطقه كوهستانى و پرفراز و نشیب مشعر، كه بر خلاف عرفات، بسى ناهموار است، هزاران هزار حاجى را شاهد است كه همه، راز گونه و «در گوشى» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره... به فراهم آورى سنگ براى نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش كه بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوى جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگى براى نبرد فردا را نخواهى یافت.
منــى:منى سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، كه بیشترین و سخت ترین مناسك حج در مدتى بیش از همه مدت حج (در كوتاهترین فرض) انجام مى گیرد... سرزمین نبرد با شیطان و قربانى و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگى ناپذیریكه سه روز متوالى به نشانه حدیث و پشتكار و تداوم نبرد تا مرحله نهایى پیروزى قطعى بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت كوشى و پایدارى ادامه مى دهد.در این سرزمین، با «تقصیر» بسیارى از محرمات احرام به تفصیلى كه در كتب فقهى آمده است حلال میشود و حاجى، در اینجا پس از قربانى لباس عادى خود را مى پوشد و آماده براى وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعى صفا و مروه مى شود... در منى جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام مى گیرد و این هر دو مكمل یكدیگرند. و بسیارند حاجیانیكه پس از قربانى، راهى مكه مى شوند و طواف و سعى را بجا مى آورند و باز به منى باز مى گردند و تو مى توانى این سه روز و دو شب را در منى بمانى و عصر دوازدهم یكسر، براى اتمام مناسك به مكه بازآئى...(نكته: در روال جارى عصرما كنفرانسها و گردهم آئیها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیاى اسلام، در منى صورت مى پذیرد كه از نظر كلى پسندیده مى نماید بشرط آنكه شكل بى محتوا و حرف بى عمل و از این بدتر، خداى ناكرده در جهت خلاف رضاى خدا و مصالح مسلمین نباشد).رمـى جمـرات:تمرینى زیبا براى تلقین روح جهاد با دشمن... جمرات ثلاث، الگوهاى پلیدى و ناپاكى اند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد كرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانى بى معنا، به یك جرثومه برآمده بدتركیب نیست، این، آماده سازى نمونهوار بشر، براى نبردهاى سهمگین و همیشه مكرر و روزانه در عرصه زندگى است. «رمى» به تعبیر «حافظ عامربیك» محل سازى «دست جنگى» است. «رمى» در دست تو، ملكه كارآئى و دشمن یابى و نشانه گیرى درست و دقیق ایجاد مى كند... كه چنین دستى براى آینده زندگیت بسیار كارساز و مشكل گشا خواهد بود.قـربـانـى:سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فداى اسماعیل... بیاد داشته باش كه: فردى سالخورده كه سالیان پربركت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترك مال و اولاد گذارنده، اینك در اواخر عمر، كه تمام امیدش در فرزند دلبندش كه ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور مى شود او را براى خدا قربانى كند... و وقتى ابراهیم، بر سر مأموریت خود كام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش كارد كشید، بفرموده قرآن: «ونادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا كذلك نجزى المحسنین و فدیناه بذبح عظیم...» [3] برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند بجاى فرزند شد...و بدینسان، قربانى كه آخرین عملِ در حال احرام حاجى است، ضمن تجدید خاطره فداى عظیم ابراهیم در برابر آن فداكارى مدهوش كننده و عقل ربا، به حاجى تعلیم فدا كردن مال در راه خدا مى دهد... فدائیكه براى خودش و براى خلق خدا سود مادى نیز در بر دارد: «فكلوا منها و اطعموا الباس الفقیر» [4] و بر مسلمین جهانست كه با همكارى و همفكرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و كنسروسازى گوشتهاى قربانى در حج را بگونه اى كه بشود آیه قرآن را به طور كامل بكار بست و از اسراف و تباه سازى و به خاك سپارى گوشت قربانى جلوگیرى كرد، تكمیل كنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یكى از حكمتهاى احكام حج مانع شوند.تقصیــر:یكى از مناسك حج كه در عمره، به معنى پایان عمره در حج، پایان یك مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنى مقدارى از موى سر و صورت را كوتاه كنى و یا ناخن بگیرى... این عمل، بخش بزرگى از محرمات احرام را بر تو حلال مى كند ولى هنوز كاملاً «مُحِل» نشده اى، هنوز نمى توانى نیازهاى شهوانى عمده خود را برآورى. «عطر» و «زناشوئى» همچنان بر تو حرامست... تقصیر مى تواند نشانه اى از آن باشد كه در مرحله شستشوى تن و جان تا حدى موفق بوده اى و اینك باید براى موفقیت نهائى هم در منى و هم در مكه، بخشى دیگر از مناسك را به پایان رسانى، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلى ویژه اى دارد. آیا «منى» را بدین خاطر «منى» خوانده اند؟ امام محمد غزالى در احیاءالعلوم و فیض كاشانى در محجة البیضاء مطالبى آورده اند كه برگزیده اى از محتوایش این است:طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تكریم و بیم و امید و محبت را مراعات كن. تو اینك همچون فرشتگانى هستى كه برگرد عرش الهى طواف مى كنند «گمان مكن كه مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلكه مقصود، طواف قلبت بذكر «صاحب خانه» است هیچ ذكرى را جز به نام او آغاز مكن و به پایان مبر، همانگونه كه طواف را به خانه آغاز مى كنى و به خانه پایان مى برى و بدانكه طواف اساسى طواف قلب است به پیشگاه الهى و «خانه» مثال ظاهرى است در این عالم ملك براى حضرت ربوبى كه به چشم ظاهر دیده نمى شود. همانطوركه بدن مثال ظاهرى است در عالم شهود براى قلب [5] و باید دانست كه عالم ملك و شهود (عالم حس) براى كسى كه در، به روى او گشاده است پله به پله بالا مى رود... اینكه در اخبار آمده است كه «بیت المعمور» در آسمانها در مقابل «كعبه» قرار گرفته و ملائكه در اطراف آن مانند مردم در اطراف كعبه طواف مى كنند اشاره به همین موازنه و هماهنگى عالم «ملك» و «ملكوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافى قاصر است مأمور شده اند تا حد امكام به آنها تشبه نمایند... (پایان برگزیده محتواى كلام غزالى).بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شكوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسكى است از مناسك حج كه به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچیك از اعمال حج، آن نیست كه حاجى با وضو باشد. یا اگر غسلى بر او واجب است، غسل كرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج بجز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، بدنبال همسان و هم وزن نماز است... آرى: نماز، همان طواف است كه به صورت ساكن و رو به خانه انجام مى شود و طواف همان نماز است كه به صورت متحرك و بدور خانه انجام مى شود.براى تصویر بیشتر این تصور، كعبه را مركز دایره هائى فرض كن كه در شعاعهائى متفاوت و محیط بر یكدیگر از «مطاف» (نزدیكترین و كوچكترین دایره اى كه بر محور بیت با طواف ترسیم مى گردد) تا اقصى نقاط مختلف كره ارض، این دایره ها كه همیشه بطور محیط برهم در پهناى كره زمین ترسیم مى شود، از نمازگزارانى تشكیل مى گردد كه از چارسوى جهان، در وطنهاى خود رو به خانه كعبه نماز مى گذارند،اگر نمازگزارانِ یك دایره از این دایره هاى محیط را در نظر بگیرى، مى بینى حالت یك طواف را دارند، منتها طوافى ساكن به صورت نماز...!از لحاظ دیگر، طواف كنندگان بر محور بیت، نیز دایره اى را ترسیم مى كنند كه گویا همه دایره هاى ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتى را در طواف خود به نمایش مى گذارند. نمازگزاران سراسر گیتى، هر كدام در هر قوس از هر دایره، نمایش گر طواف طواف كنندگان بیت اند و طواف گران بیت، ترسیم كنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتى. تو هر جا كه هستى وقتى به نماز مى ایستى قوسى از دایره اى هستى كه قوسهاى دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستاده اند و قوسهاى این دایره، در حقیقت، از دور دست ترین فاصله به كعبه، با نماز خود، دایره كوچك طواف را در مقیاسى بزرگ و بزرگتر بازسازى مى كنند. و طائفان متحرك حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایره هاى بسیار مكرر طائفان ساكن غایب، در سراسر جهانند...!با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلكه نمازگزاران در سراسر گیتى، در هر شعاعى كه باشند و هر دایره اى را كوچكتر یا بزرگتر تشكیل دهند، گوئى از دورترین نقطه برگرد خانه طواف مى كنند: طوافى ساكن در صورت نماز...! در یك كلام: «طواف» ، «نمازِ» متحرك است و «نماز»، «طوافِ» ساكن...نماز و طواف، یك عبادتند در دو شكل یا یك روحند در دو كالبد و در توضیح بیشتر آن مى توان گفت كه جذبه و عشق، بدوگونه در اعمال و حركات عاشقِ مجذوب تجلى مى كند: یا با آرامش و تامل و بگوشه اى نشستن و زمزمه عشق سرودن... و یا برخاستن و بجنبش در آمدن و از خود بى خود شدن... تجلى نخستین، نماز است و تجلى دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدس ترین و پرشكوه ترین و پر جذبه ترین و روحانى ترین و ملكوتى ترین حالات یك انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمى در هیچ حالتى، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیكى تام و تمام به راز آفرینش و كُنْه هستى و معشوق همه جهان و معبود كل هستى، بهره مند نمى گردد.
* * *
طواف، از سوى دیگر نمایشى از گردش دایرهوار كل نظام خلقت برمحور خالق است كه از او مى آغازند و بدو مى انجامند. طواف باز ساخت سیر حیرت انگیز و سرگردانى و چرخش دایره اى ذره ذره عالم هستى است. طواف، در عین حال، آغاز یك گردش جدید و یك «محور یابى» جدید است كه زندگى انسانِ جداىِ از حقیقت و ـ پیوسته گردند بر محورهاى فانى و باطل دنیا را بر محور حق وعدل و طهارت و پاكى بگردشى مجدد مى اندازد. محور ما در اعمال و حركاتمان، مگر جز همین آزها و طمعها و همین هدفهاى مادى و فانى دنیوى است؟ طواف، دگرگونسازى محور چرخش زندگى ماست...طواف یك رمز دیگر دارد و آن آنست كه انسانِ تك نگر و تك بعدى را به همه سونگرى فرا مى خواند و توجه او را از یك جهت به همه جهات سوق مى دهد.
طواف، سیرى است در بى نهایت و گردشى است كه «از حق» و «به سوى حق» است، تو در این سیر، انسانى میشوى كه هدفى جز حق ندارد و بر محورى جز حق نمى چرخد... طواف، همچون نماز معراج مؤمن است... طواف، در نمایش حركت و بیقرارى از نماز فراتر مى نماید و نماز در تجسم بخشى به آرامش و تأمل...
* * *
حجـرالاسـود:یك سنگ سیاه معمولى، كه بى هیچ مزیت طبیعى و ساخت رمزوار و ناشناخته، بعنوان «یمین الله» معرفى شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمى است كه در بافت و ساخت ظاهرى، تفاوتى با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویاىِ همگى تاریخ و موجودیت و شرافت یك ملت است. پاره اى، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور كرده اند كه در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصورى درست مى نماید كه با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئى دارد...حجر در تصورى دیگر قلب بیت است كه گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شكوه است از همین عضو كوچك بسراسر بیت تزریق مى گردد.. و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مكه و مكه به حرم و حرم بسراسر جهان همین موقعیت را دار است... قلب معنویت در «حجر» مى زند و از آنجا به بیت جریان مى یابد... كعبه خود قلب تپنده مسجد مى شود و مسجد قلب شهر مقدس مكه است كه خون معنویت و تقدس بعروقش مى رساند و شهر مكه، محدوده حرم را اشراب مى كند و از این مركز مطهر و منور است كه سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى گردند...
«حجر» با دیدى دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئى انسانهاى همه روى زمین با استلام حجر وحدت در خاك و كشور را اعلام مى دارند. همه یك سرزمین دارند و حد ومرزى بین خاك وطنها نیست... در «حجر» تمام مردم ازیك نژاد و یك خاك و یك طبیعت اعلام مى شوند. [6]
سعـى بیـن صفا و مروه:سنت است حاجى پس از طواف، به سوى زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوى كوه صفا رود و سعى خود را به سوى مروه، با دعاهاى بلند و با شكوهى كه یادآور روح ملكوتى آخرین سفیر وحى الهى است آغاز كند.صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و صحبه المنتجبین) است. و سعى از این كوه تا آن كوه، ضمن تجدید خاطره پى جوئى جان فرساى هاجر مادر اسماعیل در جستجوى آب براى فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج گذار است. در هیچ كجاى عالم، در فاصله هیچ دو كوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملكوتى و سیر انفسى وجود ندارد... در سعى بین صفا و مروه چه مى خواهى؟ كوبكو بدنبال دوست گشتن و بى تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم كردن... حاجى در سعى، كوشش پیگیر و مكرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى گذارد و اضطراب خود را نشان مى دهد و بخصوص در «هروله» جزر و مد روحى و انعكاس این جزر و مد در تمامى اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بى تاب شدن ... به خوبى تجلى مى یابد. و بخصوص هروله، از سوئى موجب فرو ریختن بارهاى سنگین كبر و خود بینى و انانیت و خودپرستى است. در روایت آمده است كه «خداوند هیچ منسكى را بیش از سعى دوست ندارد زیرا همه جباران و گردنكشان در اینجا ذلیل مى شوند. [7]
محمد جواد حجتى كرمانى
منبع: کتابخانه حج/ میقات حج/ سال اول شماره اول پاییز 1371
[1] آل عمران: 96 .
[2] رجوع شود به رساله هاى عملیه.
[3] صافات: 107 ـ 105 ـ 104
[4] حج: 28 .
[5] مراد از قلب در این موارد، همان جوهره نفسانى و مجرد با روح و جان آدمى است
[6] عمر حافظ بیك ـ فلسفه حج.
[7] علل البرایع.
نظرات :