پاسداری از مراقد انبیا و اولیای الهی

نخست به تحلیل عقلی و اجتماعی این مسأله میپردازیم، سپس به آیات قرآن مجید درباره مسأله پاسداری از مراقد انبیا و اولیا را مرور میکنیم.
تحلیل عقلی
جامعههای متمدن و ملتهای زنده دنیا، نسبت به آثار گذشتگان خود كاملاً حساس هستند و اجازه نمیدهند حتی یك خشت خامی كه مربوط به گذشتگان آنهاست از بین برود، سفالها، دستنوشتهها، حتی اگر پول كهنهای هم از آنها به یادگار مانده باشد، آن را به عنوان نمونة تمدن حفظ میكنند.
به بیان دیگر، آثار باستانی برای آنها ارزش دارد و برای حفظ آثار باستانی خود از بهترین افراد و امکانات استفاده میکنند؛ زیرا معتقدند آثار باستانی، دلیل برتمدن آنهاست و باید با این آثار بر ملتهای دیگر فخرفروشی میکنند.
وظیفة مسلمانان در قبال آثار اسلامی
حال که پیغمبر اکرم (ص) چهارده قرن قبل بلكه بیشتر، توانست تمدنی را پایهگذاری كند كه امروزه هم مانند آفتاب میدرخشد و در حقیقت این تمدنِ صنعتی هم از همین جا بهره گرفته و پیشرفت كرده است. تاریخ به ما میگوید كه مردی در سال 570 میلادی متولد شده، در سال 610 در غار حرا به نبوت رسیده و آنگاه سیزده سال تمام در مكه به تبلیغ اسلام پرداخت، و ده سال آخر عمرش را هم در مدینه سپری كرد و در مدینه آثاری را از خود به یادگار گذاشت و تاریخ تمام جزئیات آن را ثبت كرده است، اما هرچند آثار مكتوب، محترماند، اما آثاری كه جنب? عینی دارد، بیشتر بر اصالت دلالت دارد؛ از كجا میگوییم كه چند سال قبل، (یعنی در سال 570 میلادی) مردی بهنام محمد (ص) متولد شده، در چه سالی به رسالت مبعوث شده، و آن نقطهای كه برای او وحی نازل شده كجاست؟ آن نقطهای كه حضرتش از بیم كفار قریش مخفی شده تا آنها بر او دسترسی پیدا نكنند، كجاست؟
این آثار عینی، بهترین دلیل بر واقعیت این جریانهاست، اما اگر تمام اینها را تحت لوای شرك از بین ببریم، دیگر برای ما چه خواهد ماند؟ آثار مكتوب به تدریج مورد شك و تردید قرار میگیرند.
عبرت از تاریخ
باید از تاریخ عبرت گرفت؛ زیرا جوان مسیحی چند سال قبل نسبت به حضرت مسیح7 تا حدی ایمان داشت، اما بعد از آنكه جامعهشناسی پدید آمد و مسائل روز پیش آمد و قرار شد كه مسائل را `عینی درك كنند نه سمعی، كم كم به دلیل عدم وجود آثار ملموسی از پیغمبرشان، وجود حضرت مسیح7 برای آنان مشكوك شد. غربیان همه چیزشان غربی است، اما دینشان شرقی است و در فلسطین بوده است و این هم یكی از عجایب عالم است. چگونه یقین پیدا كنند وقتی اثر ملموسی از مسیح ندارند؛ یعنی حضرت مسیح نه قبری از نظر آنان دارد و نه كتاب ملموسی و نه چیزهایی كه بتواند بر واقعیت حضرت مسیح (ع) گواهی دهد از همین جا باید عبرت بگیریم، آنچه كه منسوب به پیغمبر اکرم (ص) و آل او و اصحاب اوست، و آنچه دلالت بر اصالت اسلام میكند، باید آن را به نحو احسن حفظ كنیم.
توسعه مساجد و محو آثار
البته باید مسجدالنبی توسعه پیدا كند، در عین توسعهدادن میتوانیم این اصالتها را به صورتهای كوچك و چشمگیر حفظ كنیم. نباید توسعة مسجد الحرام سبب شود كه هم? آثار را از بین ببریم، تا برای نسلهای آینده، وجود این آثار و صاحبان آن، فقط مكتوب در كتاب باشد و اثر عینی از آنها نماند. باید از تاریخ بهره گرفت، تا مانند مسیحیان دچار تردید در اسلام و واقعیت اسلام و آورندة آن نشویم. اما مسلمانان جهان میگویند اصالتها محفوظ است. اینجا زادگاه پیامبر (ص) و اینجا دارالتبلیغ پیغمبر اکرم (ص) و در این «نقطه» برای او وحی نازل شده و در این نقطه با دشمنان جنگ كرده و در اینجا پیروز گشته است. اینجا قبور اصحاب و یاران و یا فرزندان اوست. هم? اینها را حفظ كردهاند، تا وسیلهای قطعی و علمی برای ایمان و اصالتها باشد.
نگاهی به آیة كریمة «تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ»
آل موسی و آل فرعون آثاری از خود نهادهاند، امت بنی اسرائیل مأمورند كه این آثار را حفظ كنند و با این آثار تبرك جویند، آثاری كه جناب موسی و هارون از خود به جا گذاشتهاند، به قدری مبارك و پاك است كه قرآن میفرماید: «تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ» وقتی بنی اسرائیل دچار تردید در جنگ شدند كه آیا ما در زیر لوای این پیغمبر یا این ملك بجنگیم یا نه؟ پیغمبرشان به آنان این پیام را داد:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْكِهِ أَن یَأْتِیَكُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَكِینَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِینَ.[1]
پیغمبرشان گفت که نشان پادشاهی او این است که تابوتی که سکینه پروردگارتان و باقی میراث خاندان موسی و خاندان هارون در آن است و فرشتگانش حمل میکنند، نزد شما آید اگر مؤمن باشید این برای شما عبرتی است.
از این آیه معلوم میشود که آثار منتسب به انبیا مانند موسی و هارون، به قدری گرامی و عزیز است كه فرشتگان معصوم باید آنها را حمل كنند و از خاك دشمن به خاك بنی اسرائیل بیاورند. آیه شأن نزولی دارد، جعبه و صندوقی كه در آن تركة آل موسی و آل هارون، بود، بنیاسرائیل از دست داده بودند و لذا در جنگها مغلوب میشدند، خدا وعده میدهد كه اگر این بار پشت سر این ملك بجنگید، خدا آن آثار را بر میگرداند و به قدری این آثار كریم و گرامی است كه: «تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ»، عصای موسی? همان عصای چوبین است و لباس موسی? در حقیقت یك لباس پنبهای و پشمی است، همین پشم و همین پنبه، چون منتسب به پیامبر خداست، قطعاً احترام دارد و باید آنها را حفظ كرد.
دلیل قرآنی برای پاسداری از مرقد پیغمبر (ص) و امامان:
ممكن است كسی دربار? تحلیل عقلی بحث و گفتگو كند، بنابراین باید برگردیم و ببینیم كه قرآن مجید دربار? پاسداری از مرقد پیغمبر اکرم (ص) و مرقد امامان و معصومان و اولیای الهی چه میگوید. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ؛[2] آن نور در خانهای است که خدا رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آنجا یاد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبیح گویند.»
آنگاه آنان را این گونه توصیف میكند: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّكَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛[3] مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی از یاد خدا و نمازگزاردن و زکات دادن بازشان ندارد، از روزی که دلها و دیدگان دگرگون شوند هراسناکند.»
قرآن کریم نور الهی را این گونه توصیف میکند: «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَیْتُونَةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَكَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّـهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ».[4]
این انوار الهی «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» در بیوتی است كه خدا امر كرده است در رفع آن بیوت بكوشیم.
مقصود بیوت در آیه چیست؟
برای روشنتر شدن این استدلال توضیح چند نکته ضروری است:
1. باید ببینیم كه «رفیع» و «بیت» چیست؟
برخی از مفسرین، بیوت را به معنای مسجد گرفتهاند، «فی بیوت»، یعنی «فی مساجد یذكر فیها اسم الله»، ولی این تفسیر اشتباه است؛ زیرا یك بیت داریم و یك مسجد، بیت از بیتوته است، یعنی استراحتگاه؛ اما «مسجد»، معبد و پرستشگاه است. در كدام لغت این دو یكی است؟! بیت، مشتق از بیتوته است، انسان روز كار میكند، شب بر میگردد به خانه و در آن خانه بیتوته میكند، شب را سحر میكند و استراحت میكند و حال آنكه مسجد معبد است و در آنجا پرستش میكند نه استراحت.
2. خداوند متعال هر جا كه بخواهد تعبیری از مسكن بیاورد، كلمه «بیت» را میآورد، و هرجا كه بخواهد از معابد عمومی تعبیر بیاورد، كلم? مساجد را به كار میبرد و این دو را با هم خلط نمیكند.
پس نكته اول این شد كه بیت از بیتوته به معنای استراحتگاه است، ولی «مسجد» معبد و پرستشگاه است، از این رو نمیتوانیم، «فی بیوت» را تفسیر به مساجد كنیم.
نكته دوم اینكه در قرآن مجید هم بیت و بیوت و هم مسجد و مساجد آمده است. خداوند آنجا كه بخواهد نعمتهایش را بشمارد، كلمة بیت و بیوت و مسكن را به كار میبرد، ولی آنجا كه میخواهد، مسأله عبادتگاه را بیان كند، كلمة مسجد و مساجد را به كار میبرد.
نكته سوم اینكه ماهیت بیت، سقف میخواهد، بیت آن چهار دیواری است كه دارای سقف باشد، تا انسان را از سرما و گرما حفظ كند، در حالی كه مسجد سقف نمیخواهد، فلذا مسجد الحرام سقف نمیخواهد، همچنین بخشی از مسجد النبی است كه فاقد سقف است، لازم نیست مسجد دارای سقف باشد، در حالی كه بیت بدون سقف معنا ندارد و لذا قرآن میفرماید: «وَلَوْلَا أَن یَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَكْفُرُ بِالرَّحْمَـنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ؛[5]اگر اراده ما بر این تعلق نگرفته بود كه همة مردم یكرنگ بشوند، ما سقف بیوت كافران را از نقره قرار میدادیم تا متمایز شود.»
معلوم میشود كه بیت حتماً دارای سقف است و لذا قرآن میفرماید سقف آنها را از نقره قرار میدادیم.
با توجه به این سه نکته، معلوم شد مراد از بیت در آیة مباركه، مساجد نیست، بلكه بیت است، حالا این بیت كدام بیت است؟ در آینده بیان خواهد شد.
مقصود از «رفع» در آیه چیست؟
تا اینجا توانستیم پایهای از مقدمات برهان را روشن كنیم و آن اینكه بیت، غیر از مسجد است.
اما نكته دوم «فی بیوت أذن الله أن ترفع»، أی أمر الله أن ترفع، امر كرده است كه این خانه رفیع باشد، رفع در لغتگاهی به معنای ایجاد است: «رفع سمكها؛ یعنی آسمان را بر افراشت»، در آیهای دیگر میفرماید: «أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا»[6].
أی أوجدها و أنشأها، ولی در اینجا مراد از كلم? «رفع» ایجاد بیوت نیست، چون بیوت موجود است، پس معلوم میشود كه مراد از «رفع» چیز دیگری است و آن عبارت است از: «تكریم و تعظیم و احترام»، أذن الله أن ترفع، این رفع نمیتواند رفع تكوینی و به معنای ایجاد و انشاء باشد؛ بلكه به معنای ترفیع، تكریم و تعظیم است، خانههایی هستند كه در آن خانهها تسبیحکنندگان خدا زندگی میكنند. خداوند میفرماید: من امر كردهام كه این خانهها را تكریم، تعظیم و احترام كنید و بزرگ بشمارید و پاسدار اینها باشید؛ یعنی نگذارید خراب شوند و اگر خراب شد، از نو آبادش كنید، نگذارید كه اطراف آن آلوده شود، نگذارید كه در آنجا آلودگیها جمع شود و همیشه كوشش كنید كه این خانهها تمیز و نو بمانند: «أَذِنَ الله أَن تُرفع» أی أمر الله أن ترفع البیوت رفع در اینجا به معنای رفع معنوی است نه به معنای ایجاد و انشا. اتفاقاً بسیاری از خانهها كه گاهی ویران شده و برخی دیگر باقی است، این خانهها، خانههای انبیا و اولاد انبیا بودهاند. مرقد پیغمبر اکرم (ص) در خانه حضرت است، الآن همان گنبد و قب? خضرائی كه برای همه روشن است، هنگامی كه چشم انسان بر آن قب? سبز میافتد، دلها میلرزد، همان قبه و همان خانه، خانه پیغمبر اکرم (ص) بوده است؛ زیرا رسول الله در همان جایی كه درگذشت، در همانجا هم دفن شد؛ یعنی به جای دیگر منتقل نشد، و لذا خانهای كه داشت بر افراشته و موجود است و در همان جا به خاك سپرده شد. به چه دلیل شما این خانه را ویران كنید، قرآن میفرماید: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ». این خانهها را تكریم و تعظیم كنید، آیا تعظیم و تكریمش این است كه با خاك یكسان كنید! آیا این ضد قرآن نیست؟
آیا كسانی در خانه هم عبادت میكنند؟
بله! اتفاقاً پیغمبر اکرم (ص) دستور میدهد كه تمام نمازهای مستحبی در خانه خوانده شود و تنها نمازهای واجب در مسجد برگزار شود، و این یكی از اشتباهات است كه خیال میكنند، باید همة نمازها را در مسجد خواند.
روایت از صحیح مسلم
در صحیح مسلم آمده است: «إنّ خیر صلاة المرأ فی بیته إلّا الصلاة المكتوبة».[7]
بهترین نقطه برای عبادت و نماز، خانه است تا اهل بیت و بچهها نیز با نماز آشنا شوند، در و دیوار این خانه هم نمازی شود، فقط نماز واجب را در مسجد بخوانیم.
نماز تراویح در مسجد
بنابراین، نماز تراویح نباید در مسجد خوانده شود چه با جماعت، چه فُرادا، از نظر این روایت كه صحیح مسلم نقل میكند، باید در خانهها خوانده شود كما اینكه مالك ـ یكی از ائمه اربعه ـ میگوید در خانه و فُرادا خوانده شود.
پس این خانههایی كه الآن هستند و یا بودند، اینها همان خانههایی هستند كه قرآن میفرماید: «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فیهَا اسْمُهُ» زیرا در این خانهها كسانی بودند كه «یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّكاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»[8].
این آیه برهانی است كه مراقد انبیا، خانههای آنها بوده است، آنها را حفظ كنیم. البته آنجا كه خانه آنها نباشد، این آیه گواه بر آن نیست، ولی قبر پیغمبر اکرم (ص)، خان? اوست، حضرت زهرا3 طبق روایت امام رضا در خانه خود مدفون است و امامین عسكریین در منزل خود مدفون هستند.
از منظر دیگر، احترام این خانهها یا احترام مراقد (هر چند خانه آنها نباشد)، نوعی محبت به صاحب قبر است. فرض كنید كه خانه بوده و در آن دفن شده، یا در خانه دفن نشدهاند، بلكه در نقطهای دیگر دفن شدهاند كه خانه نبوده، مردم آمدهاند، یك سایهبانی درست كردهاند و سقفی زدهاند تا این قبر محفوظ بماند. اینها در حقیقت نوعی اظهار محبت به پیغمبر (ص) و آل اوست. آیا اگر شخصیتی علمی و سیاسی كه خدماتی را انجام داده، بمیرد، دوستان و عزیزانش او را در نقطهای دفن كنند و اطاقی برایش بسازند، آیا نسبت به او اظهار محبت كردهاند یا اظهار عداوت؟
واضح است که این نوعی اظهار محبت است.
ادله مخالفین
اکنون میخواهیم ادلة مخالفین را، یعنی کسانی که میگویند باید قبه و بارگاه را خراب کرد و قبور را نیز با زمین یکسان نمود، بررسی کنیم.
حدیث أبوالهیاج اسدی
از جمله دلایلی که آنها به آن تمسک میجویند، حدیثی است که «ابوالهیاج اسدی» آن را از امیرالمؤمنین نقل کرده است. مسلم در صحیح میگوید: «قال لی علیّ بن أبى طالب ألا أبْعثُك على ما بعثنی علیه رسول اللّه(ص)، أن لا تدَع تمثالاً إلاّ طمستَه ولا قبراً مشرفاً إلاّ سوّیته».[9]
ألا أبعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (صلّی الله علیه و آله) امام به این فرد میگوید: آیا آماده هستی تو را به مأموریتی بفرستم که پیغمبر(ص)، مرا به آن مأموریت فرستاد، بعد چنین فرمود: «أن لاتدع تمثالاً إلاّ طمست؛ هیچ تصویری را نمیبینی، مگر اینکه آن را محو کنی.» (لابد تصویر ذی روح بوده است) و «لا قبراً مشرفاً إلّا سویته؛ هیچ قبری را نمیبینی، مگر اینکه آن را تسویه کنی.»
هنگامی که میخواستند گنبد و بارگاه قبور ائمه بقیع? را ویران کنند، «قاضی نجدی»، علمای مدینه را جمع کرد و به این حدیث استدلال کرد، البته اجازه سخن به کسی نمیداد؛ زیرا استدلال دارای سؤال و جواب است، ولی در این استدلال ضمن سؤال، جوابها را نیز گنجانده بودند، و لذا علمای مدینه سکوت کردند.
براى روشن شدن میزان صحت استدلال به این حدیث، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسى قرار مىدهیم:
سند حدیث
در اینجا برای بررسی سند دو کتاب را معرفی میکنم:
1. میزانالإعتدال اثر ذهبی (محمدبن احمدذهبی، 673 ـ 748 هـ. ق).
2. تهذیب التهذیب، اثر ابن حجرعسقلانی (احمدبن علی773ـ852 هـ.ق).
راویان این حدیث به قرار زیرند:
1. وكیع.
2. سفیان الثورى.
3. حبیب بن ابى ثابت.
4. ابووائل.
5. ابوالهیاج الأسدى.
و ابوالهیاج هم از علی ابن ابی طالب (ع) و حضرت علی (ع) هم از پیامبر اکرم(ص) نقل میفرماید.
1ـ شخصیت وکیع
دربارة راوى نخست (وكیع) همین بس كه «احمد بن حنبل»، استاد حدیث، دربارة او مىگوید: «وكیع در 500 حدیث خطا كرده است.» و حال این پرسش مطرح است که از کجا معلوم است که یکی از خطاهایش در همین حدیث نباشد. و نیز مىگوید: «او حدیث را نقل به معنى مىكرد و آشنایى كافى با زبان نداشت، لذا نقلهایش قابل اعتماد نیست.»
2ـ سفیان الثوری
درباره وی کافى است بدانیم همه او را مدلّس شمرده و «ابن مبارك» دربارة او میگوید: سفیان ثورى نقل حدیث مىكرد، و به محض رسیدن دیدم او در نقل خود تدلیس[10] مىنماید، همین كه مرا دید از كار خود خجالت كشید.
تدلیس، به هر صورت تفسیر شود با ملکه عدالت سازگار نمیباشد.
3ـ حبیب بن أبی ثابت
دربارة راوى سوم (حبیب بن ابى ثابت)، «ابن حِبّان» از عطا نقل مىكند: «او در حدیث تدلیس مىكرد، به همین جهت از احادیث او پیروى نمىشود».
انگیزه تدلیس
ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا اینها در حدیث تدلیس میکردند؟
در پاسخ باید گفت: برای اینکه موقعیتشان به پیغمبر اکرم(ص) نزدیکتر باشد، سند را کم میکردند.
4ـ أبو وائل
اما «ابووائل» منحرف از امیرمؤمنان? بوده است؛ معنای انحراف برای شما روشن است و احتیاج به توضیح ندارد نام او «شقیق بن سلمه اسدى كوفى» است، با على بن ابى طالب7 سرگران بوده است. ابن ابى الحدید مىگوید: وى از مخالفان امیرمؤمنان ـ على? بوده است، زمانی از او پرسیدند على را دوست دارى یا عثمان، او گفت: روزگارى على را، ولى اكنون عثمان را.
5ـ أبوالهیاج الأسدی
دربارة راوى پنجم ـ ابوالهیاج اسدى ـ كه نام او «حیّان بن حصین» است، هر چند قدحى دربارة او در كتب رجال مشاهده نمىشود، ولى «ترمذى» از نقل احادیث وى خوددارى كرده و صحاح ششگانه نیز، جز این روایت، روایتى دیگر از وى نیاوردهاند.
انسانی که در تمام صحاح ستّه فقط یک روایت نقل کند، معلوم میشود که محدث نیست، از اینرو، در «علم الحدیث» به حدیث چنین افرادی اعتماد نمیکنند.
برای بررسی بیشتر سند حدیث، میتوانید به کتابهای تهذیب التهذیب و میزان الإعتدال مراجعه کنید.
از آنچه گفتیم، وضع سند حدیث ابوالهیّاج، روشن شد. پیداست با حدیثى چنین (كه راویانش متهم به خطاى در نقل و تدلیس در روایتاند)، نمىتوان بر حكمى شرعى استدلال كرد. خاصّه آنكه، با فرضِ چشمپوشى از قدح راویان حدیث فوق، دلالت آن نیز بر مدّعا ضعیف و مخدوش است.
بررسی دلالت حدیث أبوالهیاج
متن حدیث: «لاتدع تمثالاً إلّا طمسته، و لا قبراً إلّا قبراً مشرفا إلّا سوّیته؛[11] هیچ تصویر (ذی روح) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کنی، و نیز هر قبر بلندی را که دیدی آن را مساوی و برابر ساز.»
«و لا قبراً مشرفاً إلّا سوّیته» باید به دو کلمه دقت کنیم؛ یکی به کلمه «مشرفاً»، دیگری کلمه «سوّیته»، اگر به این دو کلمه دقت کنیم، مفاد حدیث روشن میشود.
«مشرف» از شرف است؛ در تاج العروس آمده است:«الشرف العلوّ والمكان العالی، و من البعیر سنامه، و شُرفات القصر أعالیه» شرف به معنى بلندى و مكان بلند است. كوهان شتر و نقاط بلند و مرتفع کاخها، را شرف مىنامند، و احیاناً بلندیهاى روى دیوار نیز «شرفه» نامیده مىشود.[12]
بنابراین سادات را میگویند شرفا؛ زیرا نسبی بلند دارند. «ولا قبراً مشرفاً» یعنی قبری مرتفع و بلند. تا اینجا کلمه مشرفاً روشن شد، حال باید ببینیم که معنی «إلّا سوّیته» یعنی چه؟ تسویه گاهی یک مفعول بر میدارد و گاهی دو مفعول؛ مثلاً در «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»[13]، یک مفعول دارد، گاهی دو مفعول میبردارد: «إِذْ نُسَوِّیكُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ»[14]، آنجا که صفت خودش باشد، یک مفعولی است، مانند: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»[15] نفس را تسویه کرد؛ یعنی به کمال رساند، یا در آیة دیگر میفرماید: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».[16]
یعنی وقتی اسکلت آدم تمام شد و در آن روح دمیده شد، سجده کنید، کلمه «سوّی» اگر یک مفعول برداشت، تسویه صفت خودش است، خودش را تسویه کنید که به حد کمال برسد، اما اگر بخواهد دو مفعولی باشد، صفت خودش نیست، بلکه میگویند این را با آن برابر کن: «سویت هذا بهذا» این دوتا نخ را با هم مساوی کردم، این دو قالی را مساوی کردم، قرآن از مشرکین نقل میکند: «إِذْ نُسَوِّیكُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ»[17]، شما بتها را در این جهان، با ربالعالمین یکی فرض میکردید، در اینجا تسویه صفت خودش نیست، بلکه صفت قیاسی است، این با آن مساوی شد. در لغت عرب این کلمه چنین است، اگر یک مفعولی باشد صفت خودش است، اگر بخواهد دو مفعول داشته باشد، آن هم به حرف جر، صفت خودش نیست، بلکه مقایسه است.
حال باید ببینیم تسویه در این حدیث یک مفعولی است یا دو مفعولی؟
اگر یک مفعولی است، «ولا قبراً مشرفاً إلّا سویته»، ضمیر بر میگردد به قبر، این قبر را تسویه کنید، نمیگوید تسویه با چیز دیگر کنید، اگر تسویه با چیز دیگر بود، قطعاً مفعول دوم به حرف جر میآمد. حال به آقا که میگوید قبر را باید با زمین یکسان کرد،بگوییم اینکه مفعول دوم ندارد، اگر میگفت: «إلّا سویته بالأرض»، سخن شما درست بود، مثل اینکه گفته:«إِذْ نُسَوِّیكُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ»، درست است، اما نگفته سویته بالأرض، بلکه گفته: «إلّا سوّیته»، صفت خودش است.
باید این قبر را تسویه کرد، معلوم میشود روی قبر و سطح قبر اعوجاج و پستی و بلندی داشته است. بنابراین میگوید سطح این قبر را مساوی کن و از حالت اعوجاج در بیاور. اتفاقاً نظر امامیه همین است که قبر باید مسطح باشد نه معوج و نه پشت ماهی، جناب آقای قاضی القضات، جناب آقای بریحه، شما عرب هستید، اقلاً به قواعد و لغت عرب دقت کنید، اگر امام علی? فرمود که: «إلّا سویته بالأرض» سخن شما درست بود که باید قبرها را با زمین یکسان کرد. اتفاقاً شارحین صحیح مسلم حدیث را چنین معنا کردهاند، همگی با این حدیث استدلال میکنند که قبر باید مسطح باشد و نه معوج و نه پشت ماهی.
فرض کنید که این حدیث میگوید قبر را با زمین یکسان کن، چه کار دارد به قبهها، چه کار دارد به خانههایی که ساختهاند تا زائرین در آنجا قرآن و دعا بخوانند. میگویید قبر را با زمین یکسان کن، شما قبهها و بارگاه را خراب کردید، جاهایی که مردم در آنجا قرآن میخوانند را خراب کردید، اصلاً این حدیث چه ارتباطی به تخریب قبور و خانهها دارد؟! از روز اول، قبر پیغمبر اکرم(ص) در خانه بوده است، چون آن حضرت را در خانة خودش دفن کردند.
تسویه قبر با زمین
علاوه بر این، تسویه قبر با زمین، برخلاف اجماع علماست، در کتاب «الفقه علی المذاهب الأربعة»، همة فقهای چهار مذهب میگویند: قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد. پس این حدیث حتی به نحوی که شما معنا میکنید، بر خلاف اجماع است و ارتباطی به ویران کردن آثار تمدن و نشانه نیاکان و بزرگان ما ندارد.
[1]. بقره، 248.
[2]. نور، 36.
[3]. نور، 37.
[4]. نور، 35.
[5]. زخرف، 33.
[6]. نازعات،27 ـ 28.
[7]. صحیح مسلم، ج2، ص187، باب استحباب صلاة النافلة فی بیته، از كتاب صلاة.
[8]. نور،36ـ37.
[9]. صحیح مسلم، ج13، ص61.
[10]. تدلیس میکرده، یعنی روایت را به شیخی که ندیده بود، منتسب میکرده؛ در حالی که بین او و بین شیخ قبلی، یک نفر واسطه بوده است، ولی برای اینکه قلّت و کمی واسطه را نشان دهد، واسطه را حذف و از شیخ قبلی نقل میکرد.
[11]. صحیح مسلم، ج13، ص61؛ ترمذی، سنن، ج2، ص 256، باب ما جاء فی تسویة القبور؛ سنائی، سنن، ج4، ص 88 ما باب تسویة القبور.
[12]. تاج العروس، ج23، مادة شرف.
[13]. شمس، 7.
.[14] شعراء، 98 .
.[15] شمس، 7 .
.[16] حجر، 29.
.[17] شعراء، 98.
منبع: درسنامه مرزبانی از مكتب اهل بیت/ آیة الله جعفر سبحانی/ نشر مشعر/ تابستان1391
نظرات :