حرمت بدعت

دوشنبه 21 مرداد 1392
حرمت بدعت

غالباً افراد ناوارد نمی‌توانند بین بدعت و سنت تفاوت قائل شوند یا نمی‌توانند این تفاوت را درست تشخیص دهند. از این رو لازم است بدعت را به گونه‌ای تعریف کرد که جامع افراد و مانع اغیار باشد.

اتفاقاً علمای اسلام، اعم از شیعه و سنی، بدعت را به زیبایی تعریف کرده‌اند که هم جامع افراد و هم مانع اغیار است.

سید مرتضی )??? ـ ??? هـ .ق(

ایشان می‌فرماید: «البدعة الزیادة فی الدین أو النقصان منه»، بدعت آن است که انسان چیزی را در دین بیفزاید یا چیزی را از دین کم کند «مع اسناده إلی الدین»، کم و زیاد کند و آن را به دین هم نسبت بدهد، در واقع هر سه شرطی که ما بیان کردیم، در عبارت سید مرتضی وجود دارد؛ یعنی نوآوری در دین باشد، ارتباط و اسناد به دین بدهد و در دین هم برای آن مدرکی نباشد و در میان مردم اشاعه بدهد.

ابن حجر عسقلانی)???-??? هـ .ق(

ایشان می‌فرماید: «البدعة ما أحدث و لیس له اصل فی الشرع و ما کان له أصل یدل علیه الشرع، فلیس ببدعة».

«ما أحدث» یعنی نوآوری باشد، به طوری که دلیلی در شرع بر آن نباشد «و ما کان له أصل یدل علیه الشرع» اما اگر برای این نوآوری ریشه و اصلی در دین باشد، آن هرگز بدعت نخواهد بود.
نوآوری­های به وجود آمده در امور نظامی ‌و رزمی‌ همگی مشروعیت دارند و می‌شود آنها را به دین نسبت داد، هر چند این‌گونه نوآوری‌ها با این خصوصیت، در دین وجود ندارد، اما اصل و ریش? آن در قرآن است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ».[1]

ابن حجر هیثمی (909 ـ 974ق)

ابن حجر هیثمی ‌نیز این­گونه بدعت را تعریف نموده است: «ما أحدث و لیس له أصل فی الشرع، و ما کان له أصل فی الشرع فلیس ببدعة»[2]. این‌ها تعاریفی بود که دو نفر از علمای اهل سنت برای بدعت
داشته­اند.

در صورتی که نوآوری باشد و به دین نسبت ندهیم، موضوع دیگری است؛ یعنی امکان دارد حلال یا حرام باشد.

اما اگر بخواهیم به دین نسبت دهیم، ‌باید مدرکی در دین برای آن باشد، در غیر این صورت بدعت خواهد بود.

ادلة حرمت بدعت

1. دلیل عقلی

عقل انسان بر قباحت و زشتی بدعت حکم می‌کند؛ زیرا انسانی که در دین خدا تصرف می‌کند، در حقیقت در ربوبیت حق تعالی دست برده است. پیش‌تر گفتیم خدا، رب و صاحب بندگان است و سرنوشت بندگان، هم در عالم آفرینش و هم در عالم تشریع و قانونگذاری، در دست اوست.

بنابراین قانونگذار، در حقیقت در ربوبیت تصرف کرده است، یعنی قانونگذاری، مقام ربوبی است و ارتباطی به بشر ندارد، اگر انسان در آن تصرف کند، عقل می‌گوید این کار زشت و قبیح است.

2. دلیل قرآنی

اعراب جاهلی برخی از چیزها را حرام و برخی دیگر را حلال می‌کردند و همه را به خدا نسبت می‌دادند، قرآن می‌فرماید:‌ «قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ».[3]

آیا این همه که حلال و حرام می‌کنید و می‌گویید فلان چیز حلال و فلان چیز حرام است، خدا حلال یا حرام کرده، آیا خدا یک چنین اذن و اجازه‌ای به شما داده است؟ اگر اجازه نداده است، پس افتراست.

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «وَ لاتَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا یُفْلِحُونَ».[4]

آیا خدا به شما اذن داده است که می‌گویید این گوشت حلال و آن گوشت حرام است؟

بنابراین اگر کسی چیزی را به خدا نسبت می‌دهد، چنانچه اذن الهی در آن باشد، بسیار زیباست؛ اما اگر اذن الهی در آن نباشد،‌ بدعت‌گذار و مفتری است؛ افترا حتی به بشر زشت و قبیح است تا چه رسد به خدا.

یک حدیثی داریم که غالباً خطبای سعودی در ابتدای منبر خود آن را می‌خوانند، ما نیز به این حدیث ایمان داریم و آن را روی چشم نهاده و می‌بوسیم، در روایات ما نیز یک چنین حدیثی وجود دارد: «اِنَّ اَحْسَنَ الْحَدیثِ کتابُ اللّه وَ خَیرَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى لله علیه و آله وَ شَرَّ الاُْمورِ مُحْدَثاتُها؛ بهترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر(ص) و بدترین امور بدعت‌هاست.»[5]

آنان این حدیث را می‌خوانند، اما توضیح نمی‌دهند، که «و شرّ الأمور محدثاتها» اموری را می‌گوید که به شرع نسبت بدهیم، اما اگر به شرع نسبت ندهیم، این «شرّ الأمور» و بدعت نیست. در گذشته، خانه­ها یک طبقه یا دو طبقه بود، ولی در زمان ما ساختمان‌های چندین طبقه ساخته می‌شود که در گذشته وجود نداشته‌ است. این «شر الأمور» نیست،‌ در گذشته کشاورزی ما یک کشاورزی سنتی بود و لذا غالباً میوه‌های ما کرم‌زده بود؛ یعنی کمتر اتفاق می­افتاد در باغی میوه­ای کرم زده نباشد. اکنون با کمک علم مهندسی و به واسطه عقل خدا دادی قوانین آفرینش را کشف کرده­ایم که بهترین میوه‌ها را در اختیارمان قرار می‌دهد،‌ آیا باز می‌توانیم بگوییم:‌ «‌شرّ الأمور محدثاتُها»؟!

البته کسانی که بدون طی کامل مراحل علمی، فقط حدیث را حفظ کرده‌‌اند، مرتکب اشتباه بزرگی شده­اند. از صدر اسلام تاکنون به کرّات از این‌گونه اشتباهات صورت گرفته است. اولین پدیده‌ای که بعد از پیغمبر اکرم? در زندگی صحابه به وجود آمد الک کردن آرد بود، این عمل بعد از پیامبر اکرم(ص) در مدینه باب شد، صدا بلند شد که: «شرّ الأمور محدثاتها». و حال آنکه «شرّ الأمور محدثاتها» مربوط است به مسائل دینی، الک کردن آرد چه ربطی به دین دارد؟! البته اگر بگوید رسول خدا? فرمود که شما آرد را تخلیل کنید، الک کردن آرد، بدعت است؛‌ اما این مسئله ربطی به رسول خدا و دین ندارد، ‌بلکه به شیوة زندگی­مان مرتبط است، بنابراین هرگز نمی‌تواند بدعت در دین باشد،‌ ولی باید دانست به مجرد اینکه بدعت نیست، نمی‌توانیم بگوییم حلال است؛ چون ممکن است حرام باشد.

اگر حدیث را این‌گونه معنا نکنیم، می­توان گفت همة جوانب زندگی مکی‌ها و مدنی‌ها بدعت است؛ زیرا در زمان رسول اکرم(ص) برق، ماشین، هواپیما و وسائل ارتباط جمعی نبوده است.

البته کسانی بودند که به نام اخوان ـ منظور اخوان المسلمین نیست، بلکه مراد اخوانی است که در نجد بودندـ تمامی این کارها را می‌خواستند حرام کنند، کأنّه می‌خواستند اسلام را یک اسلام بدوی به مردم معرفی کنند. اما عبدالعزیز که می‌دانست نمی‌شود جهان را به همان شکل سابق اداره کرد، استفاده از اینها را تجویز کرد.

بنابراین،‌ بدعت افتراست و هم آیات قرآن دلالت بر حرمت بدعت دارد، و هم احادیث نبوی.

ریشه‌‌های بدعت

در اینجا لازم است که سراغ ریشه‌های بدعت و چگونگی پیدایش آن در امت اسلامی برویم. البته در اینجا پرداختن به‌ کسانی که بدعت‌های کلان می‌گذارند، از حوصله بحث خارج است؛ یعنی کسانی که دین‌ساز هستند و دین جداگانه می‌آورند، مدنظرمان نیستند؛ زیرا کار آنها از بدعت بالاتر است، بحث ما دربار? کسانی است که مسلمان هستند و در عین حال در دین خدا تصرف می‌کنند. مسأله سه ریشه دارد؟

1. تقدس‌مآبی: کسانی هستند که تقدس‌مآب هستند، می­پندارند که اگر فلان عمل را انجام دهند، بیشتر به خدا نزدیک می‌شوند؛ برای مثال، در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم(ص) برای فتح مکه در دهم رمضان حرکت کرد،‌ هنگامی ‌که به نقطه‌ای رسید، در آن نقطه بالای شتر قرار گرفت و فرمود آب بیاورید، آب آوردند و بالای شتر روزه‌ خود را افطار کرد، سپس فرمود: مردم! آن خدایی که به من امر کرده تا در حَضَر روزه بگیرم، همان خدا امر کرده است که در ماه رمضان در سفر روزه را بشکنم، من روزه خود را شکستم، شما نیز روزه خود را بشکنید: «فَمَن کانَ مِنکم مَّرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیامٍ أخر...».[6]

تکلیف آنان این است که در ایام دیگر روزه بگیرند.

برخی از مفسّرین، کلمه‌‌ای را مقدر می‌کنند و ‌با این کار می­خواهند مذهب درست کنند، ‌می‌گویند: « فَمَن کانَ مِنکم مَّرِیضًا أَوْ عَلَى? سَفَرٍ فأفطر» کلمه «أفطر» را مقدر می‌کنند و حال آنکه ما «فأفطر» نداریم، بلکه می‌گوید آن کس که مریض است یا در سفر، مکتوب و فریضه او در ایام دیگر است نه ماه رمضان، همه صحابه پیامبر اکرم(ص) روزه را شکستند، مگر جمع قلیلی، گفتند ما روزه خود را نمی‌شکنیم و دلیلشان این بود که اگر با دهان روزه به سوی جهاد بروند، رنجش بیشتر و ثوابش هم بیشتر خواهد بود: «قَوْلَهُ(ص) أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»[7] این تقدس‌مآبی است. خبر به پیامبر اکرم(ص) رسید، حضرت آنان را «عصات» نامید. قرآن می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّـهَ إِنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».[8]

ای افراد با ایمان بر خدا و پیغمبر پیشی نگیرید، یعنی آنچه که پیغمبر فرموده است عمل کنید، جلوتر نروید و عقب‌تر هم نمانید، پیشی گرفتن همین است که رسول خدا(ص) روزه خود را شکست،‌ آنها گفتند که نمی‌شکنیم. عمل رسول اکرم(ص) به این دلیل است که حکم روزة ماه رمضان در سفر حرام است نه مکروه و جایز، ولی عمل آنان که گفتند روزه­مان را نمی­شکنیم، «تقدس‌مآبی» است.

2. اعمال سلیقه شخصی: گاهی سبب بدعت، سلیقه شخصی است؛‌ یعنی سلیقة شخصی فرد ایجاب می‌کند که فلان کار را بکند و فلان کار را نکند، بدون اینکه دین را در نظر بگیرد. برای مثال، پیامبر اکرم(ص) در «حجة‌الوداع» حرکت کرد و همه مسلمان حج افراد را نیت کرده‌ بودند، (حج افراد این است که اول اعمال حج سپس اعمال عمره را انجام می‌دهند، یا در همان ماه ذیحجه و یا در ماه رجب انجام داده‌‌اند)‌ وقتی که رسیدند به مکه، ‌در همان صفا و مروه، جبرئیل بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و عرض کرد: «یا رسول الله!  به آنان امر کن که حج را به حج تمتع برگردانند»، (حج تمتع این است که عمره را قبلاً به­جا بیاورند، بعداً اعمال حج را انجام بدهند) تقریباً ‌همة مسلمانان قبول کردند، اما به سختی چون اینها سالیان درازی در دوران جاهلیت حج افراد به‌جا می‌آوردند و عمره را همراه حج افراد به‌جا می‌آوردند یا اصلاً به‌جا نمی‌آوردند؛ یا قبلاً به‌جا می‌آوردند. یعنی در ماه رجب به‌جا می‌آوردند و یا اینکه بعداً انجام می‌دادند، در عین حال همه قبول کردند، بعضی از صحابه در اعتراض گفتند: «یا رسول الله! آیا این می‌شود که ما اول عمره را انجام بدهیم و با زنان خود نزدیکی کنیم، سپس غسل کنیم، در حالی که آب غسل از سر و ریش ما می‌ریزد،‌ به عرفات برویم؟» این اعمال سلیقه شخصی است، ما باید امر خدا را بپذیریم، خدا می‌فرماید اول عمره، بین عمره و حج شما می‌توانید تمتع بکنید، سپس به حج بروید، بعضی سلیقه شخصی را اعمال کردند، در حالی‌که نباید سلیقه شخصی را وارد مسائل دینی کرد. مرحوم کلینی حدیثی درباره کسانی نقل می‌کند که سلیقة شخصی خود را در دین اعمال می‌کنند: «أیها الناس! إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ؛[9] همانا ریشه فسادها و فتنه‌ها در میان مردم، پیروی از خواسته‌هاى نفس و بدعت‌هایى است که بر خلاف قرآن و احکام الهى صادر می‌گردد.»

3. تعصب‌های ناروا و بی‌جا: ‌مردم طائف مردمی سرسخت بودند و اسلام نیاوردند، حتی رسول خدا(ص) طائف را محاصره کرد، قلعه‌ آنها، بسیار محکم بود و آنها هم مقاومت می‌کردند، رسول خدا(ص) دستور داد‌ تانکی از چوب بسازند و روی آن پوست گاو افکنند، این چنین کردند و سپس زیر تانک رفتند تا بتوانند دیوار را نقب بزنند، ولی دشمن آتش پرحجم ریخت و مانع از این کار شد و پیامبر اکرم(ص) برگشت، یکی از جاهایی که حضرت موفق به فتح نشد، همین جا بود. بعد از سپری شدن چند ماه، مردم طائف گفتند ما در منطقه‌ای ساکنیم که اسلام حاکم است، پس ما نمی‌توانیم در اینجا تنها بمانیم، از این رو هیأتی را پیش پیامبر اکرم(ص) فرستادند که اسلام آنان را بپذیرد، سپس در محضر پیامبر اکرم(ص) گفتند بین ما و شما باید قراردادی نوشته شود، آن حضرت فرمود مانعی ندارد، آنگاه امیرالمؤمنین علی? شروع به نوشتن قرارداد کرد، آنان گفتند ما مردم طائف حاضریم ایمان بیاوریم، منتها با چند شرط.

الف) بت‌خانه ما تا یکسال و نیم برای زنان آزاد باشد،‌ حضرت علی? فرمود که من چنین چیزی را نمی‌نویسم، چون اولین قانون اساسی اسلام، توحید است و نمی‌شود کسانی اسلام را بپذیرند و در عین حال اولین خط از قانون اساسی اسلام را زیر پا بگذارند، بنابراین سراغ کس دیگر رفتند و او نوشت.

ب) شرط دوم این است که ربا برای ما حلال باشد؛ زیرا ما مردم تاجری هستیم.

ج) ‌شرط سوم این است که در طائف زنانی وجود دارند که ذوات الأعلام هستند،‌ آنها باید در عمل خود آزاد باشند.

د) شرط چهارم این است که نماز خواندن برای ما مشکل است، ما از نماز خواندن معاف باشیم. قرارداد را وقتی خدمت پیغمبر(ص) آوردند، حضرت هنگامی ‌که بند اول، بند دوم، و سوم را خواند، همه را رد فرمودند، هنگامی‌ که به بند دوم رسید، فرمود قرآن می‌گوید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُوا مَا بَقِی مِنَ الرِّبَا إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ».[10]

هنگامی ‌که به مسئله زنا رسید، آیه دیگر را خواند: «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ کانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا».[11]

هنگامی ‌که رسید بند دیگر که نماز نخوانند، فرمود: «لا خیر فی دین لیس فیه صلاة له»، در حقیقت آنها می‌خواستند تعصب‌های قبیله‌ای را جزء دین بکنند، که پیامبر اکرم(ص) همه‌ اینها را نفی کرد.

بنابراین، بدعت‌های کلان مسألة دیگری است، اما بدعت‌های جزئی گاهی ریشه در مقدس مآبی افراد دارد و گاهی اعمال سلیقه است و گاهی تعصب‌های ناروا و بی‌جاست.‌ مسلمان باید اینها را کنار بگذارد و سپس ببیند اگر این چیز تازه و نو در دین ریشه دارد، اصلاً بدعت نیست، اما اگر ریشه در دین ندارد، باید دید که حلال است یا حرام؛ برای مثال، ما همیشه بر تربت حسین بن علی(ع) سجده می‌کنیم، ‌هنگامی‌ که وهابی‌ها سجده ما را بر تربت می‌بینند، می‌گویند این بدعت است، حال آنکه این عمل ریشه در سنت رسول خدا دارد، پس به هیچ وجه بدعت نیست. «جُعِلَتْ لی الأرضُ مَسجداً وطَهوراً»[12]، زمین، برای من هم سجده گاه است و هم مطهّر، چنانچه جنب بشویم، دست‌ها را بر خاک می‌زنیم و بر صورت و دست خود می‌کشیم، این مایه طهارت ماست، زمین علاوه بر سجده‌گاه بودن، مایه طهارت ماست، همان که مطهر است، ‌همان هم سجده‌گاه است،‌ مطهر، فرش نیست، مطهِّر خاک است، همان هم سجده‌گاه است، منتها خاک همه جا گیر نمی‌آید؛ مثلاً اگر در مسجد‌الحرام برویم، خاک گیر نمی‌آید، یا اگر مدینه برویم، همه‌ جا مفروش است. دین ما می‌گوید: «جُعِلَت لی الأرضُ مَسجداً و طهوراً» زمین در آنجا نیست، زمین به معنای خاک است، پس ناچاریم با خاک پاکی‌ ـ از یک سر زمینی که خاکش با خون بهترین انسان مانند حسین بن علی عجین شده است ـ مهر بسازیم و بر آن سجده کنیم.

البته خاک به این شکلی که الآن به صورت مهر در آمده در قرآن و حدیث نیست، اما ریشه در حدیث رسول خدا(ص) دارد، که فرمود: زمین برای ما سجده‌گاه است، زمین همه جا گیر نمی‌آید، از این رو مقداری خاک را از خاک کربلا به صورت مهر در می‌آوریم و بر روی آن سجده می‌کنیم. امام صادق? جانمازی داشت، خاک کربلا در آن بود و بر آن سجده می‌کرد و می‌فرمود سجده بر خاک کربلا، نماز را از هفت حجاب بالا می‌برد.

بنابراین، سجده بر مهر و تربت کربلا، عین دین است؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) بر خاک سجده کرده، مهر هم از خاک درست شده است نه از چیز دیگر.

سجده بر حصیر بدعت نیست

وهابی‌ها می‌گویند سجده بر حصیر بدعت است و حال آنکه پیامبر اکرم(ص) بر حصیر و بوریا سجده می‌کرده، در این باره روایات فراوانی وجود دارد، پس سجده بر مهر و خاک و بوریا و حصیر جایز است، هر چند در زمان پیغمبر(ص) به این شکل نبوده‌اند، ولی چون اصل و ریشه‌اش به صورت کلی بوده، ما هم عمل می‌کنیم.

متأسفانه الآن بین سنت و بدعت مغلطه شده؛ یعنی سنت شده بدعت، بدعت شده سنت.

به بیان دیگر سنت را بدعت می‌پندارند، و بدعت را سنت؛ مثلاً سجده بر فرش بدعت بود، الآن سنت شده است؛ اما سجده بر خاک که پیغمبر(ص) و صحابه سجده می‌‌کردند، شده بدعت. حتی پیامبر(ص) و صحابه بر ریگ‌های داغ سجده می‌کردند، گاهی از اوقات ریگ‌ها را می‌گرفتند و با دست‌شان خنک می‌کردند تا بتوانند بر آن سجده کنند، رسول خدا(ص) مردی را دید که عمامه را بر پیشانی پیچیده و بر آن سجده می‌کند، پیامبر اکرم(ص) عمامه را از پیشانی او کنار زد و فرمود: «تَرِّب»، پیشانی خود را به خاک بزن و سجده بر خاک کن، که اعلا درجه خضوع در پیشگاه خداست.

تدبیر پیامبر(ص) برای جلوگیری از بدعت

ممکن است این پرسش مطرح شود كه اگر بدعت این همه ویران‌گر است، (زیرا تصرف در دین، یا کاستن از دین و یا افزودن بر آن است) آیا رسول گرامی(ص) برای حفظ دین از کاستی و فزونی فکری کرده و اندیشه‌ای داشته است یا خیر؟ آیا امر الهی در اینجا هست یا خیر؟

پاسخ به این سؤال مثبت است؛ زیرا خداوند متعال به رسول گرامی ‌اسلام(ص) امر می‌کند که حافظان و نگهبانان دین را محور حق و باطل معرفی کند، و آنان عبارتند از اهل بیت:: «قَالَ إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا ابداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[13]

ائمة اطهار: که دوازده نفرند، بر اساس حکم این حدیث، مانند قرآن، معصوم‌اند، آن حضرات می‌توانند دین را از کاستی‌ها و فزونی‌ها حفظ کنند. در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «مَنْزِلَةُ أَهْلِ بَیْتِی فِیكُمْ كَسَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرَقَ».[14]

یعنی اهل بیت من مانند کشتی نوح‌اند، هر کس بر این کشتی سوار شود نجات خواهد یافت، در غیر این صورت غرق خواهد شد. آری! اگر مسلمانان بر سفین? اهل بیت سوار شوند، در آئین‌شان نه بدعت، نه کاستی‌ها و نه فزونی‌ها رخ می‌دهد.

مسئل? عصمت ائمه: مسئل? جدیدی نیست؛ حدیث ثقلین، حدیث متواتر و شاید فوق تواتر است؛ یعنی  بعد از حدیث غدیر، حدیثی متواترتر از حدیث ثقلین نداریم.

در درس‌های بعدی مسائلی را مطرح می‌کنیم که جنبه ترتبی و جنب? فرعی دارند؛ یعنی این دو مسئل? کلیدی، اساس­اند. بعد از این، مسائل را باید بر اینها ارجاع داد، که اگر شرک‌اند، قبول نکنیم و اگر توحید هستند بپذیریم، اگر بدعت هستند رد کنیم و اگر نیستند بپذیریم.

 

 


[1]. انفال، 60.

[2]. التبیین فی شرح الاربعة، ص 221.

[3]. یونس، 59.

[4]. نحل، 116.

[5]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 74، ص 124، ح 23.

.[6] بقره، 185.

[7]. بحارالأنوار، ج 67، ص 237.

[8]. حجرات، 1.

[9]. کلینی، الکافی، ج1، ص 54.

[10]. بقره، 278.

[11]. اسراء، 32.

[12]. شیخ صدوق، امالی، ص 216؛ الفقیه ج1، ص 240.

[13]. حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 33.

[14]. همان، ص 34.

 

منبع: درسنامه مرزبانی از مكتب اهل بیت/ آیة الله جعفر سبحانی/ مؤسسه فرهنگی ـ هنری مشعر/ تابستان1391


  • 1935
  • 0

کلمات کلیدی :

نظر شما :

نظرات :

آخرین متون آموزشی
ﺳﻪشنبه 04 مهر 01402
شنبه 04 شهریور 01402
تبلیغات تبلیغات تبلیغات