سرّ تلبیه

یکشنبه 10 خرداد 1394
سرّ تلبیه

سرّ تلبیه

یكی از مناسك حج مسئله لبیك گفتن است كه احرام با این تلبیه بسته می‌شود. بعد از احرام مستحب است انسان این لبیك‌ها را ادامه بدهد تا آن محدوده‌هایی كه خانه‌های مكه پیدا بشود و مانند آن. این لبیك گفتن كه انسان در هر فراز و نشیبی لبیك می‌گوید، در هر اوج و حضیضی لبیك می‌گوید؛ برای آن است كه در هر آن آن عهد را تجدید كند.

ـ رهبانیت امت اسلامی

از وجود مبارك پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است كه اگر در امم گذشته رهبانیتی راه یافت رهبانیت امت من جهاد در راه خداست و تكبیر در هر بلندی و اوج و مانند آن2 این تكبیر در هر بلندی ناظر به همین تلبیه‌ای است كه زائران بیت خدا در هر جای بلندی كه رسیدند می‌گویند «لبیك اللهم لبیك» این به صورت یك رهبانیت است.  راه كسی است كه از خدا بهراسد و ذات اقدس الهی ما را به رهبانیت ممدوح و محمود فرا خواند فرمود: ?اِیّایَ فَارْهَبُونِ?3؛ از جهنم ترسیدن هنر نیست از ذات اقدس الهی هراسناك بودن هنر است كه آن خوف عقلی است و حریم گرفتن است و از این جهت می‌گویند فلان شخص محترم است؛ یعنی باید در حضور او حریم گرفت. نباید به او نزدیك شد كه ادب ترك بشود.  درباره ذات اقدس الهی باید حریم گرفت چون خدا با ما در همه حالات است: ?هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ?4 ما همواره باید حریم بگیریم و منظور از این حریم گرفتن و حرمت نگه داری، فاصله زمانی یا مكانی نیست؛ چون هر جا باشیم او با ما هست. درباره استاد می‌شود گفت فلان استاد را احترام كنید یعنی حریم بگیرید؛ وقتی استاد جایی نشسته است شما یك مقداری پایین‌تر بنشینید؛ كنار استاد بالای دست استاد و مانند آن ننشینید.  این را می‌گویند احترام كردن یعنی حریم گرفتن ولی درباره ذات اقدس الهی این فرض ندارد كه ما بگوییم به خدا احترام كنید یعنی حریم نگیرید یعنی جای معین ننشینید در زمان معین ننشینید و مانند آن؛ چون خدا با همه در همه شرایط بدون امتزاج حضور و ظهور دارد: ?هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ ما كُنْتُمْ?. بنابراین احترام خدا، حریم گیری یك احترام و حریم گیری اعتقادی است؛ یعنی انسان در پیشگاه حق باید اینقدر كرنش كند كه غیر او را نبیند و به غیر او تكیه نكند و به غیر او دل نبندد.  یك انسان این‌‌چنین می‌تواند بگوید «لبیك» یعنی من آمدم به حضور تو این راهب خداست ?و اِیّایَ فَارْهَبُونِ? هم همین است و حج هم كه به عنوان رهبانیت محمود و ممدوح تشریع شده است همین خواهد بود انسان در بسیاری از این مناسك و مراسم می‌گوید «لبیك» اصل بستن حج و عمره به صورت احرام با «لبیك» شروع می‌شود بعد هم تكرار خواهد شد منتها وجود مبارك پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق این نقل فرمودند: «لبیك بحجة حقاً تعبداً و رقا»5.

ـ مراتب و درجات تلبیه و لبّیك‌گویان

منتها كسانی كه مكه مشرف می‌شوند حج یا عمره انجام می‌دهند و می‌گویند «لبیك» اینها چند گروهند؛ چون ایمان درجاتی دارد مؤمنان هم درجاتی هستند، تلبیه هم مراتبی دارد. همه می‌گویند «لبیك» اما بعضیها سؤال انبیا یا دعوت انبیا و اعلان انبیا را لبیك می‌گویند، بعضیها دعوت الله را لبیك می‌گویند، بعضیها می‌گویند «لبیك داعی الله لبیك داعی الله»6؛ یعنی‌ای كسی كه ما را به الله دعوت كرده‌ای ما تلبیه گفتیم یعنی لبیك گفتیم، یعنی اجابت كردیم، یعنی آمدیم.  اینها متوسطین از مؤمنین و زائران بیت خدایند؛ اینها كسانی‌اند كه دعوت ابراهیم خلیل را اجابت می‌كنند. ابراهیم خلیل هم مردم را به زیارت بیت الله دعوت كرده است؛ نه به غیر از این، فرمود: ?وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلی كُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ كُلِّ فَجِّ عَمیقٍ?7؛ اذان همان اعلان كردن و اعلام عمومی دادن است (به صورت علن و آشكار). عده‌ای سخنان ابراهیم خلیل را می‌شنوند و همان را جواب می‌دهند، می‌گویند «لبیك داعی الله لبیك داعی الله» از این فراتر كسانی‌اند كه دعوت الله را می‌شنوند و آن دعوت را پاسخ می‌گویند؛  چون ذات اقدس الهی در قرآن كریم این‌‌چنین فرمود: ?وَلِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً?8؛ یعنی از طرف خدا بر بندگان مستطیع حج واجب است. مستطیع نه یعنی كسی كه مالك باشد و مالدار باشد، مستطیع یعنی كسی كه بتواند این سفر را به صورت عادی طی كند بعد هم مشكلی نداشته باشد؛ خواه مال داشته باشد، خواه به عنوان خدمات باشد، خواه به عنوان مهمانی باشد، خواه كسی او را اجیر كرده باشد، مستطیع نائب شده باشد در همه موارد می‌شود مستطیع ـ منتها در مسئله اجاره به نیابت استطاعت مال آن منوب عنه است در موارد دیگر مال خودش است ـ انسان مستطیع دعوت خدا را باید لبیك بگوید چون خدا فرمود: ?وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً?9 این زائر بیت الله كه جزء اوحدی از مردان با ایمان است به خدا پاسخ مثبت می‌دهد می‌گوید: «لبیك ذا المعارج لبیك لبیك داعیاً الی دار السلام لبیك … لبیك مرهوباً مرغوباً الیك لبیك»10 اینگونه از تلبیه‌ها نشان می‌دهد كه زائر بیت الله جواب خدا را می‌دهد؛  نه جواب خلیل خدا را؛ گرچه جواب خلیل خدا هم جواب خداست؛ گرچه جواب خدا هم بدون جواب خلیل خدا نیست اما این شهود عارف است و زائر بیت الله است كه فرق می‌كند. تلبیه‌ها هم یكسان نیست گرچه ممكن است كسی بگوید: «لبیك ذا المعارج لبیك» ولی در حقیقت دارد ?وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ?11 را لبیك می‌گوید. دعوت خلیل را لبیك می‌گوید؛ نه دعوت جلیل را چون هر اندازه كه انسان در آن مرحله اول پاسخ داد به همان اندازه در مقام ظاهر هم لبیك می‌گوید.

لبیك در صحنه میثاق الهی و فراخوان حضرت ابراهیم(علیه السلام)

چون ما دو بار لبیك گفته‌ایم و این لبیك‌ها هم در طول هم است و همواره این دو بار محفوظ است. یك قضیه تاریخی نبود كه گذشته باشد. یكی همان است كه در سوره اعراف آمده: ?وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی?12؛ ذات اقدس الهی به رسولش فرمود: به یاد این صحنه میثاق گیری باش؛  گرچه خطاب به پیغمبر است ولی همه انسانها در حقیقت مخاطب‌اند. خدا می‌فرماید: به یاد این صحنه باشید كه ما از شما تعهد گرفتیم؛ حقیقت خودتان را به شما نشان دادیم، شما ربوبیت ما را فهمیدید و عبودیت خود را مشاهده كردید و گفتید ?بَلَی?؛ جواب خدا را دادید. خدا فرمود: آیا من رب شما نیستم؟ شما گفتید: آری رب ما هستی.  صحنه دیگر وقتی بود كه ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) از طرف ذات اقدس الهی مأمور شد تا اعلان حج كند: ?وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ?13؛ به مردم دستور داد كه حج بیایید. بالای كوه ابوقبیس تشریف بردند حضرت خلیل طبق این نقل و دستور خدا را اعلام كردند كه از هر راهی كه هست به زیارت بیت خدا مشرف بشوید. مرد و زن جهان بشریت كه در اصلاب و ارحام پدران و مادرانشان بودند مثلاً همه گفتند «لبیك»14 این صحنه لبیك گویی به دعوت خلیل، مشابه صحنه لبیك گویی دعوت خداست در جریان عالم ذریه. همان طوری كه آن صحنه الآن هم هست، صحنه تلبیه دعوت خلیل حق الآن هم هست. یك قضیه تاریخی نبود چون سخن از ذرات ریز نیست سخن از صلب و رحم نیست سخن از فطرت است و روح؛  چه در مسئله عالم ذریه‌ای كه ?إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ?15 مطرح كرد و چه در آنچه كه در آیه ?وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ?16، در حقیقت ارواح بشر، فطرتهای اینها پاسخ مثبت داده است؛ هم به دعوت خدا، هم به دعوت خلیل خدا. آنها كه در دعوت خلیل خدا خلیل خدا را دیدند در هنگام لبیك هم می‌گویند «لبیك داعی الله لبیك داعی الله»17 آنها كه در هنگام تلبیه اعلان حضرت خلیل صاحب اصلی را دیدند یعنی ذات اقدس الهی را مشاهده كردند آنها در هنگام تلبیه می‌گویند «لبیك ذا المعارج لبیك … لبیك مرهوباً مرغوباً الیك لبیك لبیك تبدئ و العاد الیك لبیك، لبیك كشاف الكرب العظام لبیك»18 و مانند آن كه به خود خدا پاسخ می‌دهند.

ـ تفاوت مراتب قاریان قرآن

این دو نوع پاسخ دادن و این دو نوع عبادت كردن و این دو نوع آگاهی داشتن در بسیاری از مسائل دینی مطرح است؛ مثلاً قرآنی را كه انسان تلاوت می‌كند افراد عادی كلماتی را تلاوت می‌كنند [و] برای آنها مطرح نیست كه این سخن را از چه كسی دارند می‌شنوند. مؤمنینی كه اهل معنا و اهل دل‌اند طوری قرآن را قرائت می‌كنند كه گویی دارند از وجود مبارك پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این كلمات را تلقی می‌كنند؛  چون پیغمبر این كلمات را قرائت فرمود و همه شنیده‌اند، گویا دارد از خود پیغمبر می‌شنود. آنها كه اوحدی از اهل قرائت و معرفت‌اند طرزی قرآن را قرائت می‌كنند كه گویا دارند از خدا می‌شنوند كه درباره ائمه(علیهم السلام) وارد شده است كه اینها هنگام نماز وقتی حمد را قرائت می‌كردند بعضی از كلمات را آنقدر تكرار می‌كردند كه گویا از خود خدا می‌شنوند19 این حالتها هست.  در كریمه ?وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّی یَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ?20 آنجا هم این دو مطلب هست. بعضیها كه در محضر رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار می‌گرفتند قرائت پیغمبر را طرزی می‌شنیدند كه از خدا دارند تلقی می‌كنند؛ چون این كتاب برای همه نازل شده است منتها آن كسی كه مستقیماً دریافت كرد و گیرنده وحی است شخص پیغمبر است و لاغیر ولی برای همه نازل شده است به سوی همه نازل شده است لذا در قرآن كریم فرمود: ?أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ?21؛ این قرآن هم انزال به طرف پیغمبر است؛ هم تنزیل به طرف مردم؛ برای مردم هم نازل شده است، مردم هم گیرندگان كلام خدایند منتها به وساطت رسول اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم). پس گروهی می‌توانند به جایی برسند كه هنگام تلاوت قرآن گویا این كلمات را از ذات اقدس الهی استماع می‌كنند. این دو تفاوت هست

ـ مراتب افراد در تلقی سلام خداوند

در مسئله تلقی سلام هم این‌‌چنین هست. ذات اقدس الهی بر مؤمنین صلوات دارد، بر مؤمنین سلام دارد و مانند آن. صلواتش در سوره احزاب هست كه ?هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ?22، سلامش در سور دیگر هست كه فرمود: ?سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ ? إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ?23؛ این سلامی كه فرمود بر موسی? و هارون است بعد فرمود ما این‌‌چنین مؤمنین را پاداش می‌دهیم؛  یعنی سلام خدا بر مؤمنین هم خواهد بود منتها آن طوری كه بر نوح سلام فرستاده است به عنوان ?سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ?24 مخصوص خود اوست؛ چه اینكه در سراسر قرآن این تعبیر فقط یك جا آمده آن هم درباره نوح كه همان ?سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ? این به خاطر آن رنج تقریباً نه قرن و نیم (تقریباً ده قرن) رنج و تلاش و كوشش را تحمل كرد برای تبلیغ الهی لذا ذات اقدس الهی فرمود: ?سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ? ولی درباره انبیای دیگر كلمه «فی العالمین» ندارد ولی این مقدار هست كه بعد از سلام بر انبیا می‌فرماید: ما بندگان مؤمن را این‌‌چنین پاداش می‌دهیم.  سلام خدا هم فعل خداست چون خود او سلام است و به دار السلام هم دعوت می‌كند، از اسمای حسنی و اسمای فعلی حق سلام است و انسانها را به دار سلام دعوت می‌كند یعنی به دار خود فرا می‌خواند و همین سلامت را هم به عنوان فیض نصیب بندگان صالح قرار می‌دهد. پس خداوند هم بر مؤمنین صلوات می‌فرستند هم بر مؤمنین سلام منتها كسانی كه این سلام را تلقی می‌كنند گاهی از فرشته تلقی می‌كنند گاهی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تلقی می‌كنند، آن اوحدی اینها از ذات اقدس الهی تلقی می‌كنند.  در سوره? «انعام» است ظاهراً كه فرمود: ?وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْكُمْ?25؛ یعنی وقتی مؤمنین در محضر و مكتب تو بار یافتند كه تا معارف الهی را از تو بشنوند و یاد بگیرند (وقتی به حضور تو آمدند) بگو: ?سَلاَمٌ عَلَیْكُمْ?. خود پیغمبر سلام می‌كرد وقتی مؤمنین جمع شده بودند حضرت برای خطابه و مانند آن حضور می‌یافتند سلام می‌كردند منتها چون رسول خدا سخنی را بدون وحی نمی‌گوید و به دستور خدا این سلام را به مؤمنین ابلاغ كرده است مؤمنین دو درجه‌اند: عده‌ای سلام را از خود پیغمبر تحویل می‌گیرند؛  عده‌ای هم سلام را از ذات اقدس الهی تحویل می‌گیرند: ?وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْكُمْ?؛ این (سلامٌ علیكم) كه پیغمبر برابر سوره «انعام» به مؤمنین دارد، مؤمنین این سلام را گاهی از پیغمبر تلقی می‌كنند، گاهی از ذات اقدس الهی،

پس این دو مرتبه هست.

ـ نتیجه بحث

درباره تلبیه هم بشرح ایضاً [همچنین] یعنی حاجیان و معتمران كه می‌گویند لبیك گاهی دعوت خدا را لبیك می‌گویند لذا می‌گویند: «لبیك ذاالمعارج لبیك … لبیك مرهوباً مرغوباً الیك لبیك»26 گاهی هم دعوت خلیل حق را لبیك می‌گویند: «لبیك داعی الله لبیك داعی الله»27 این دو نحو هست. این سرّ تلبیه گفتن است در نوع این موارد واجب و مستحب.

ادب حضور در داستان اهل معرفت

وقتی زائر به بارگاه اله بار می‌یابد هر مشكلی كه دارد چون درست لبیك گفت مشكلش برطرف می‌شود و برمی‌گردد. اینها را به عنوان سرّ گفتند و در كنارش داستانهایی هم هست كه آن داستانها ولو اصلش واقعیت نداشته باشد یعنی قضیه خارجی در كار نباشد ولی روحش حق است گفتند: یك صاحبدل و اهل معرفتی با لباس ژنده و چركین به حضور صاحب مقامی بار یافت. به او گفتند: با این لباس چركین به پیشگاه صاحب مقام رفتن عیب است.  در جواب گفت: با لباس چركین به پیش صاحب مقامها رفتن عیب نیست با همان لباس چركین از حضور صاحب مقام برگشتن ننگ است؛ یعنی یك انسان وقتی ندارد به حضور صاحب مقام می‌رسد با همان لباس پاره اگر صاحب مقام او را لایق ندانست و رد كرد و چیزی به او نداد برای او ننگ و عیب است ولی اگر او یك انسان شایسته‌ای بود صاحب مقام او را می‌پذیرد به او «انعام» می‌ دهد، هدیه می‌دهد، عطیه می‌دهد و مانند آن.  این صاحب دل با این داستان گفت با دست گناه به سوی خدا رفتن و دست پر از گناه را به طرف خدا دراز كردن ننگ نیست با دست گناه از پیش خدا برگشتن ننگ است. اگر خدا نپذیرد و گناهان را نبخشد، انسان آلوده می‌رود و آلوده برمی‌گردد. این یك داستان است ولی واقعیتی را به همراه دارد. گفتند به صاحب دل دیگری (به صاحب معرفت دیگری) كه به حضور صاحب مقامی می‌رسی از او سؤال كردند وقتی به حضور سلطان و صاحب مقام می‌روی چه می‌بری یا از او سؤال كردند وقتی به حضور صاحب مقام آمدید چه آوردی؟ او در جواب گفت: وقتی كسی به حضور صاحب مقام می‌رود از او سؤال نمی‌كنند چه آوردی، از او می‌پرسند چه می‌خواهی؟ من اگر می‌داشتم كه اینجا نمی‌آمدم. این یك داستان است ولی واقعیتی را به همراه دارد یعنی انسان وقتی به بارگاه اله می‌رود نمی‌تواند بگوید من عمری زحمت كشیدم عالم شدم كتاب نوشتم، مبلغ شدم، معلم شدم، راهنمای مردم شدم یا مالی فراهم كردم در راه خدمات جامعه صرف كردم چون همه اینها عطیه اوست: ?ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ?28 پس هیچ كس نمی‌تواند بگوید من با این كوله‌بار فضیلت و هنر به پیشگاه خدا رفتم.  اینها كه مال او نیست. خود انسان چه دارد، با دست تهی می‌رود هیچ كس به درگاه حق با دست پر نمی‌رود لذا به هیچ كس نمی‌گویند چه آوردی به همه می‌گویند چه می‌خواهی. مسئله زیارت خانه خدا به عنوان ضیافت و مهمانداری است ما باید بدانیم كه مبادا خدای ناكرده كاری را كه خیر بود و از ما صادر شد آن رابه حساب خودمان بیاوریم بگوییم خدایا! ما این مقدار كارهای خیر كردیم.  اینها مال اوست. وقتی به خانه او رسیدیم آنجا كه می‌گوییم «البیت بیتك و الحرم حرمك و العبد عبدك»29 همان بیانی كه امام سجاد(سلام الله علیه) در دعای ابوحمزه ثمالی در سحرهای ماه مبارك رمضان عرض كرد: خدایا! «اقامته الخصاصة بین یدیك و بابك»؛ فقر تنگدستی مرا اینجا آورده عرض كنم فقر و تهی دستی ما را اینجا آورده است.  ما چیزی نیاوردیم، آمدیم چیزی ببریم. اگر كسی به اعتماد اعمال خود به زیارت خانه خدا برود ضرر كرده است چون مال خدا را مال خود پنداشت. آن خیرات كه توفیقات الهی و نعمای الهی بود و در برابر آنها باید ستایش كرد. پس آن اسرارها از یك سوی و این داستانها از سوی دیگر برای آن است كه منافع و فوائد و راز و رمز این مناسك حج را بازگو كند.


  • 1028
  • 0

کلمات کلیدی :

نظر شما :

نظرات :

آخرین متون آموزشی
ﺳﻪشنبه 04 مهر 01402
شنبه 04 شهریور 01402
تبلیغات تبلیغات تبلیغات