نقد و بررسی عرفان های نوظهور - استاد عابدی - جلسه 2

یکشنبه 10 اسفند 1393
نقد و بررسی عرفان های نوظهور - استاد عابدی - جلسه 2

نقد و بررسی عرفان های نوظهور - استاد عابدی - جلسه 2

معنویت واقعی کدام است؟

یکی از علّت های زیاد شدن عرفانهای نوظهور، عدم پرداختن به عرفان اسلامی است چون مردم عطش معنوی و علاقه به عرفان دارند و وقتی کسی عرفان اسلامی را مطرح نمی کند، بازار دراویش و عرفانهای کاذب گرم می شود. یعنی ما نیز تا حدّی مقصریم.

درخصوص عرفانهای نوظهور کتابی که بی طرفانه به نقد پرداخته باشد بنده سراغ ندارم 1. یعنی یک عده کتاب می نویسند علیه دراویش یا علیه فلان فرقه، ولی متاسفانه هم عرفانهای نوظهور را نقد می کنند و هم عرفان اسلامی را زیر سوال می برند، یعنی کتاب می خواهد در مورد دراویش بنویسد، عرفا را نیز نقد می کند، می خواهد درویش را نفی کند، امام خمینی و آقای بهجت را نیز نفی می کند یا مثلاً با آقای قاضی و بهاری و ملا حسین قلی رضوان الله علیهم مخالف است و این کار اشتباه است که کسی به اسم مخالفت با عرفانهای نوظهور، عرفانهای صحیح را زیر سوال ببرد و بعضی ها نیز برعکس به اسم دفاع از عرفان اسلامی و با توجه به یک مطلبی که در کتابهای عرفانی هست به اسم صلح کل، همه فرقه ها و عرفانها را می پذیرند، که هیچ کدام درست نیست.

اختلافاتی که بین یک فرقه درویشی است با مثلاً عرفانی مثل عرفان ملاحسین قلی همدانی، بیش از اختلاف مسلمان و کافر است.

اما توضیحاتی در خصوص کلمه معنویت

گاهی می گوییم فلان شخص آدم با معنویتی است، معنا و اهل معنا یعنی چه؟

عرفان باید معنویت داشته باشد و عارف نیز باید اهل معنا باشد و کسی که اهل ظاهر است عارف نیست.

یک لفظ داریم و یک معنا، لفظ چیزی است که انسان با گوش خودش حس می کند و یا با زبان تلفظ می کند یا با چشم نوشته ی لفظ را می بیند یعنی لفظ محسوس است. اما معنای لفظ هیچ وقت محسوس نیست. ما لفظ را می شنویم و مقصود معنا است که شنیدنی نیست و پنهان است.

پس معنا یعنی یک امر نامحسوس. وقتی می گوییم یک نفر معنویت دارد یا اهل معنا است یعنی یک چیزهای نامحسوس دارد که نه دیدنی است و نه شنیدنی.

و وقتی می گوییم وهابیها معنویت ندارند، یعنی هرچه هست ظاهرشان است. گریه، توسط درونی، ذکر خفی و اینگونه مسائل هیچ وقت در وهابیت وجود ندارد. یعنی هرچه هست در ظاهر است و به آنها می گوییم اهل ظاهر، و معنویت ندارند.

ولی اگر یک کسی غیر از چیزی که می بینید یک کارهای دیگری انجام می دهد، می شود اهل معنویت.

معنویت در چند چیز است:

الف) کسی که به امور نامحسوس اعتقاد دارد.

- اولین شرط در معنویت اعتقاد به خدای متعالی است. خداوند نامحسوس است، اگر کسی اعتقاد به خدا داشته باشد البته خدای مجرد و نامحسوس. داشته باشد معنویت دارد. وهابی ها اعتقاد به خدا دارند اما خدای محسوس نه نامحسوس، اما با اینکه اعتقاد به خدا دارند بی معنویتند.یا مثلاً فرض کنید یک شخص مسیحی عیسی را تجسد خدا می داند، بنابراین مسیحی نیز اهل معنویت نمی شود مگر عیسی را تجسد خدا نداند.

- انسان اعتقاد به معاد داشته باشد و معاد بعنوان معاد جسمانی و روحانی، اگر یک نفر می گوید من اعتقاد به معاد دارم ولی معاد با جسم عنصری مادی نه روحانی، (جسمانی نه روحانی) این آدم معنویت ندارد. کسی معنویت دارد که هم اعتقاد به معاد دارد و معاد را هم جسمانی و هم روحانی بداند، جسمانی بدون روحانی، یعنی محسوس بدون نامحسوس

- اعتقاد به روح داشته باشد. پس کسی که اعتقاد به روح ندارد معنویت ندارد چون روح ناپیدا است مثل معاد و خدای متعال و چیزهایی از این قبیل

- اعتقاد به ملائکه

- اعتقاد به عوالم مجردات، ملکوت، جبروت، لاهوت و...

ب) باید امور نامحسوس را بر امور محسوس ترجیح بدهد.

اگر کسی می گوید هم ظاهر را قبول دارم و هم باطن، ولی همیشه اصل برایش ظاهر است، هیچ معنویتی ندارد.

- کسی که هم اعتقاد به جسم دارد و هم اعتقاد به روح و عقیده اش این است که جسم غذا می خواهد و روح نیز غذا می خواهد ولی همیشه غذای جسم برایش مقدم بر غذای روح است. این آدم معنویت ندارد، مثلاً ظهر، ناهار غذای جسم است و نماز غذای روح، کسی که می گوید اول ناهار بعد نماز، معنویت ندارد،مثلاً کسی که سر سفره، مرغی آن طرف سفره است و دستش نیز به آن نمی رسد، یا باید بلند شوم از آن طرف سفره بیاورد و بردارد که آبرویش می رود یا به کسی بگوید آن مرغ را به من بده که بازهم آبرویم می رود، آبرو امر نامحسوس است و مرغ خوردن امر محسوس است، هرکس امر محسوس را بر نامحسوس ترجیح داد، و مرغ را خواست، معنویت ندارد، حاضر است آبرویش برود ولی مرغ را بخورد.

- معنویت آنست که همیشه چیزهای نامحسوس را بر محسوس ترجیح دهد. خدا نامحسوس است و دنیا محسوس ، هرکه دنیا را ترجیح داد معنویت ندارد.

- اگر کسی دستش را بخواهد در جیب ما بکند، و پول بردارد، و من اجازه نمی دهم و با او گلاویز نیز می شوم، حالا اگر کسی به اعتقادات من و باورهای من حمله کرد، نعوذ بالله به پیامبر صلی الله علیه و آله توهین نمود، اگر حاضر بودم بدتر از کسی که می خواهد مال من را بدزد با او برخورد کنم، این می شود معنویت. ولی اگر کسی پولش را بردارند، دعوا می کند، ولی به اعتقاداتش حمله کند دعوا نمی کند، این شخص معنویت ندارد.

پس شرط دوم معنویت این شد که همیشه امر نامحسوس را ترجیح بدهد به امر محسوس

ج) امر نامحسوس را قابل معامله نداند.

امور مادی و محسوس قابل معاوضه اند، قابل گذشتند، می شود انسان پولی را بگیرد و از چیزی بگذرد، مثلاً کسی در مقابل ده هزار تومان کتابش را به شما می دهد. ولی اگر کسی راجع به امور نامحسوس اینطوری بود که حاضر بود از آن بگذرد یا معامله کند، معنویت ندارد. معنویت آنست که کسی به آن مجرداتی که اعتقاد دارد، در هیچ شرایطی حاضر نشود با هیچ چیزی معاوضه کند، نه با پول ، نه با مقام و ...

 

پاورقی

2. کتابهای کوچکی الان در موسسه بهداشت روان دارد، در خصوص عرفانهای نوظهور که به عنوان کار فرهنگی خوب است ولی نه کار علمی. البته 2 پایان نامه سطح 4 درخصوص عرفانهای نوظهور در حوزه نوشته شده است که بنده یکی از آنها را تائید می کنم و یکی از آنها را تائید نمی کنم.

به نقل از: پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد عابدی


  • 900
  • 0

کلمات کلیدی :

نظر شما :

نظرات :

آخرین متون آموزشی
ﺳﻪشنبه 04 مهر 01402
شنبه 04 شهریور 01402
تبلیغات تبلیغات تبلیغات