روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به كربلا/خسی در اربعین

چهارشنبه 03 دی 1393
روایتی از گزارش سفر خبرنگاران به كربلا/خسی در اربعین به نقل از فارس، رحمت رمضانی: شب بود سوار بر شتری شدی كه در زمینی گلی پا در باتلاقی كه تنها فرو نمی‌رفت! و فقط پا عوض می‌كرد. واهمه داشتی اگر از شتر بیافتی راه به رهایی در این شب سیاه آیا هست؟ آیا از گوشه‌ای كوكب هدایت بیرون خواهد آمد؟ شب غلیظ بود شتر تلاش می‌كرد راه بپیماید كه میسر نشد. نمی‌دانم در كدام وادی شك بود كه شتر جایگزین گاو شد و تو نحیف و لاغر پیاده شدی در بیابانی ریگزار كه رو به افق روشن داشت و دشت بی‌انتها و لاله‌هایی سرخ. نمی‌دانم تعبیر شتر، گاو سرزمین باتلاقی چیست؟ نمی‌دانم در این هیر و ویری رفتن چرا به یاد این رؤیا افتادم اما خوشحالم كه قرعه فال از این همه مشتاقان زیارت به نام من دیوانه و همسرم زدند. زائران می‌گویند امام حسین (ع) تو را طلبید من فكر می‌كنم با خود. بی‌رودربایستی تو را امام حسین (ع) طلبید! مگر می‌شود چه در وجودم هست؟ جز كوهی از شك و تردید! كه امام حسین (ع) كوه یقین تو را بطلبد آنكه شش ماهه اصغر به مسلخ خون می‌برد. چگونه مرا می‌طلبد؟ من خبرنگار جز. امام حسین (ع) فرزند مولود كعبه، نوه حضرت رسول (ص)، (پسر ام ابیها)، من دهاتی ساده فرزند كشاورزی ساده و عاشق اهل بیت كه نهال نازك دستانش اكنون زیر خروارها خاك پوسید كه من هنوز شرمنده عرق‌های خستگی‌‌اش در كار بی‌پایان شالیزار هستم. من و امام! چه نسبتی با ترس و لرز و… بی‌نهایت فاصله. نمی‌فهمم. اما نمی‌خواهم بفهمم؟ چون پای استدلالیان بزرگان چوبین است. در این وادی با پای دل خود را رهسپار خواهیم كرد اتوبوس ۴:۲۷ دقیقه عصر از تهران و میدان فردوسی حركت كرد تا كاروان زائران مشتاق كربلا را به حرم برساند. این آغاز سفری است كه عاشقان بسیاری داشت شگفتا كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها. اتوبوس نخست به میدان امام حسین (ع) می‌رود كه به صورت نمادین بین‌الحرمین را بازسازی كرد و زائران خندان و شاد حال درون را با متلك و جوك نشان می‌دهند و بعد از نماز مغرب و عشا سفرمان رسماً آغاز می‌شود. اتوبوس لحظه‌ای از جنب و جوش خارج نمی‌شود. ساعت ۱۱ روز بعد به مهران می‌رسیم. مهران شهر مرزی ایران است شهری با دشت‌های وسیع و گندم‌زاری سبز و كوه‌های سربه فلك رسیده و جنگل‌های تنك به غایت چشم‌نواز و بعد از پیاده شدن از اتوبوس، نیسانی زائران را تا مسافتی می‌رسانند. از نیسان پیاده می‌شویم. حركت می‌كنیم تا به موكب‌هایی (اقامتگاه) كه شهرداری تهران مهیا كرده برای صرف نهار چند ساعتی معطل می‌شویم. ساعت ۴ عصر اردوگاه را ترك می‌كنیم و این چند ساعت استراحت زودهنگام همه برنامه‌‌ریزی قبل از سفر را به هم می‌ریزد چه به هم زدنی نخست قرار بود به نجف برویم و بعد از چند ساعت زیارت با اتوبوس به ۶۵ كیلومتری كربلا كه موكب امام رضا (ع) قرار دارد استراحت كنیم و فردایش راهی كربلا شویم. اتوبوسی می‌آید سوار می‌شویم و نزدیك مرز پیاده‌مان می‌كند. هر كس به طریقی می‌خواهد خود را به معشوق برساند، مرد و زن، پیر و جوان، كودكی شش ماهه تا جوانی رعنا. ایرانی، افغانی و پاكستانی به هر لهجه و زبانی. اما همه هم دل. راه پر از تصویرهای بكر و چشم‌نواز از زائران عاشق است روحانی با قبای سفید كه بچه چند ماهه‌اش كه لباس قرمز پوشیده است در بغل گرفته است تا پیرزنی تنها آمده با قلبی بیمار و اتوبوس ما ترجیح می‌دهد با توجه به اینكه ممكن است خیلی از مسافران بیشتر از ظرفیت سوار اتوبوس شوند توقف نكند اما راننده و مسافران نمی‌توانند از پیرزن بگذرند و به طایف الحیلی او را سوار اتوبوس می‌كنند. لب مرز قیامتی برپا است پشت به پشت آدم منتظر ورود به عراق هستند. ورودی ساختمان را داربست فلزی كشیده‌اند برای كنترل بیشتر. پشت ازدحام عاشقان امام حسین (ع) ماندیم و فشار جمعیت به حدی بود كه مردهای گروه زنجیر درست كردند تا زنان در دایره بمانند و آسیب نبینند با این حال چنان فشار زیاد شد كه یكی از خانم‌های گروه به گریه افتاد، مردم، حتی روحانی از داربست پریدند به زور هر جان كندنی بود از داربست رد می‌شویم و مهر خروج از ایران و ورود به عراق به پاسپورت‌هایمان می‌خورد. بدره نخستین شهر عراق است كه میزبان زائران می‌شود بعد از ساعتی به ایستگاه صلواتی می‌رسیم میهمان چای عربی كه همه جوشیده است و شكر فراوان چاشنی‌اش و سیب‌زمینی سرخ كرده و آهنگ تند عربی كه برای عزای سالار شهیدان گذشتند و خوشحالی میزبان عراقی همه را متعجب می‌كند با خوشرویی دعوت می‌شویم با خداحافظی ما غمگین می‌شوند و بعد از ساعتی به پلی می‌رسیم. از اتوبوس پیاده می‌شویم و بعد از نیم ساعت پیاده‌روی به موكب امام رضا (ع) می‌رسیم. شب استراحتی و حمامی و غذایی. منتظر هستیم كه خبر می‌رسد كه امروز باید منتظر بمانیم و شب به نجف برویم و بعد از نجف استراحتی دیگر در موكب و سفر كربلا. روز همراه زائران پیاده كه به كربلا می‌روند پیاده روی می‌كنیم میهمان چای و آب و غذای صلواتی عراقی‌ها می‌شویم البته ما نهار نمی‌‌خوریم كه عموماً قیمه عربی است كه از لوبیا درست شده است میهمان قیمه ایرانی موكب امام رضا (ع) می‌شویم. غروب با كامیونی عازم نجف می‌شویم زائران با چه خلوصی عزاداری می‌كنند و در مدح امام علی شعر می‌خوانند. كامیون كانتینردار و گرمای كه فقط برای زائران مشتاق می‌تواند كلافه كننده نباشد راه ۲ ساعته را با توجه به ترافیك ۶ ساعت می‌پیماید. پیاده می‌شویم و مسیر را پیاده می‌پیماییم تا اینكه صلوات مرد عرب توجه همه زائران را جلب می‌كند كاروان را به نیمرو دعوت می‌كند چنان زائران كاروان از نیمرو استقبال می‌كنند انگار تا به حال نیم رویی به این خوشمزگی و لذیذی نخوردند. یكی در ظرف بزرگ تخم مرغ می‌شكند و دیگری در ظرف بزرگی دیگری نیمرو درست می‌كند و با نان گرم به زائران تعارف می‌كند كه زائران هر كدام به اندازه اشتهای خود از این سفره بهره‌مند می‌شوند. بعد از مدتی پیاده‌روی با یك ون دیگر به بارگاه امام علی در نجف می‌رسیم. بارگاه امام علی (ع) همچون نگینی غریب و مظلوم و شگفت كنار قبرستان وادی‌السلام بزرگترین قبرستان شیعه خودنمایی می‌كند. قبرستانی كه مزار بزرگانی مانند هود، صالح تا علامه قطب‌الدین راوندی، سیدعلی قاضی طباطبایی و رئیس علی دلواری است. حرم امام علی (ع) كوه آرامش است انگار! و زائران به خدمت حكیمی می‌روند تا زانوی ادب بزنند و با هر دم و باز دم آرامش اسطوره‌ای را به وجود خود هدیه كنند. دروازه علم روبه‌رویت است و زائر سیراب علم می‌شود و با خود نجوا می‌كند ای كاش گوش شنوای برای حكمتت بود یا علی، ای رافع هر مشكلی. بعد از زیارت برمی‌‌گردیم منتظریم تا رهسپار كربلا شویم یك روز كامل درموكب به سر می‌بریم و غروب عازم كربلا می‌شویم قسمتی با ماشین و قسمتی با پای پیاده و نزدیك‌های كربلا صدای چند انفجار مهیب تنها لبیك یا امام حسین را بر لب جاری‌تر می‌كند. چند ساعتی خواب و پیاده برای رفتن به حرم امام حسین (ع). زائری می‌گوید هر خواسته‌ای داشتم از امام گرفتم البته دلیلی نیست بر خوبی من! امام مان بزرگ است چو بید بر سر ایمانم می‌لرزم چه رابطه نیكویی! چه یقینی دارد این زائر! آرام آرام به حرم می‌رسیم حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س). لحظه‌ای غرق دو گنبد بزرگوار می‌شوم و در بین‌الحرمین می‌ایستم لحظه‌‌ای و طرفت العینی برایم انگار اربعین روز عاشورا شده است. چه عاشورایی است! ذوالجناح می‌ایستد چند قطره خون می‌چكد هلهله حرامیان پایانی ندارد زمان می‌ایستد، زمان آغاز می‌شود، زمان حیران است، می‌ایستد، می‌رود… امام از اسب به زمین می‌افتد. من بر زخم‌های آن امام و از همه مهم‌تر زخم دل می‌گریم این زخم‌ها قرن‌هاست كه بر دل پیروان نشسته است. حماسه تو همه عظمت بود امام صدای تو از تاریخ به گوش می‌رسد حرامیان فراموش شده‌اند، شمر، خولی، عمر بن سعد كجایند در كجای تاریخ ایستاده‌اند تنها تویی قامت برافراشته‌ای بزرگ، ای تشنه به قتلگاه افتاده، ای امام راستین. در خود فرو می‌روم و ذوالجناح همچنان می‌دود… اسب بی‌تاریخ، اسب دونده عاشورایی است… امروز چه اسب‌هایی بر من می‌دوند و من حیرانم و حیرانم و حیران و این پایان سفری است كه در من ادامه پیدا می‌كند برای ابد.
  • 855
  • 0

کلمات کلیدی :

نظر شما :

نظرات :