جلسه هفتم: حوادث سال نهم

 

پرونده سال هشتم هجری، با پیروزی پیامبر و یارانشان در غزوه حنین، بسته شد. پیامبر گرامی اسلام در این جریان، به جعرانه آمدند و بعد از انجام عمره، غنایم به دست آمده از جنگ حنین را بین مسلمانان تقسیم کردند و به سوی مدینه منوره باز گشتند. پیروزی پیامبر در فتح مکه و طائف ، موجب شد که مردم دیگر مناطق عربستان و حتی کشورهای همسایه نیز نسبت به اسلام توجه بیشتری پیدا کنند. از این رو سال نهم، سال جدیدی برای پیامبر گرامی اسلام بود.

مکه مکرمه برای نبی خاتم در دو مرحله، تأثیر بسزایی داشت وتوجه مردم شبه جزیره را به اسلام جلب کرد:

1- در اواخر سال ششم هجری که صلح حدیبیه رخ می‏دهد . به دنبال این صلح در اوایل سال هفتم، پیامبر به سمت شمال منقطه مدینه و خیبر لشکر می‏کشند که در پی آن، قلعه‏های خیبر فتح می‏شود.

2- در نیمه دوم سال هشتم فتح مکه رخ می‏دهد. به دنبال این فتح پیامبر گرامی اسلام در سال نهم، به سمت تبوک برای سرکوبی رومیان که توطئه علیه اسلام و پیامبر گرامی داشتند، حرکت کردند.

همان گونه که در صلح حدیبیه، گروه‏هایی با اسلام پیمان بستند، بعد از فتح مکه نیز گروه‏های زیادی به اسلام و پیامبر گرویدند و اظهار ارادت ‏مندی به پیامبر کردند. در قرآن کریم، سوره نصر، می‏فرمایند: "اذا جاء نصر الله و الفتح". یعنی در آن (فتح مکه) هم نصر و یاری خدا و هم فتح و پیروزی برای مسلمانان، آمده است. پیامبر گرامی اسلام و مسلمانان با یاری خداوند بزرگ، موفق به لشکرکشی به سمت مشرکین و کسب پیروزی شدند. اگر یاری خداوند نبود هیچ‏گاه توانایی این را نداشتند که با مشرکین مواجه شود.

نبی مکرم اسلام، با یاری خدا و به لطف او قدرتی پیدا کرد که مکه را با ده هزار نیروی جان بر کف، فتح کرد و نه فتح سرزمینی، بلکه فتح دلها کرد. فتح دلها این است که مردم مکه به پیامبر گرامی اسلام گرویدند. بعد از فتح مکه، در ظرف کمتر از یک ماه، که جنگ حنین رخ داد. دو هزار نفر از مردم مکه رزمنده راه پیامبر شده رهسپار میدان جنگ حنین شدند. تازه مسلمانانهای مکه کنار رزمندگان قدیمی مدینه لشکری به بزرگی دوازده هزار نفر را تشکیل دادند و به سوی طائف حرکت کردند. بعد از فتح مکه بود که مردم از مناطق مختلف عربستان حتی از شمال عربستان به اسلام علاقمند شدند و به آن گرویدند. به همین دلیل سال نهم را عام الوفود نام نهادند. یعنی سالی که هیأتهای مذاکره‏کننده برای گرویدن به اسلام می‏آمدند. اکنون ستونی در مسجدالنبی هست که تابلویی به نام "استوانه الوفود" دارد. این استوانه در محل مذاکره پیامبر با هیئات قرار گرفته است. البته در کنار این ستون، استوانه و ستون دیگری نیز به نام استوانه "السریر" محل اعتکاف پیامبر در مسجد، نیز وجود دارد چنانکه استوانه "الحرس" که مربوط به نگهبانی‏های مولای متقیان از پیامبر گرامی اسلام می‏باشد، موجود است.



عوامل گرایش مردم به دین اسلام در سال نهم


اولین عامل

اولین عامل گرایش هیئتها و گروههای مختلف برای پیمان با پیامبر لطف الهی‏ست که شکر گذاری از ذات اقدس الهی بر همه واجب است. وقتی خداوند لطف بزرگی را در حق پیامبر اسلام کرده است، باید پیامبر تسبیح خدا را بگوید لذا در قران کریم می‏فرماید: " إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1)وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في‏ دينِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (3)یعنی تو به درگاه خداوند طلب مغفرت داشته باش؛ زیرا طلب مغفرت پیامبر موجب علو مرتبه ایشان خواهد شد.


دومین عامل

تسخیر قلوب به دست پیامبربود . برخورد مثبت و منطقی و سراسر محبت نبی گرامی اسلام حتی با دشمنان , همگرائیومحبت را به دنبال دارد . اقتدار و قدرت اسلام همراه با تدبیر بود. اقتدار و قدرت بدون تدبیر و حکمت موجب دیکتاتوری می‏شود. و اقتدار و قدرت همراه با تعقل و تدبر ، موجب گسترش تفکر منطقی آئین اسلام می‏شود که پیامبر دقیقاً به این شکل عمل کردند.


سومین عامل

سومین عامل مساله عفو و گذشت پیامبر بود. ایشان بعد از پیروزی و فتح مکه، با افرادی که ده سال قبل از آن، مرتکب جنایت و گناه شده و پیامبر رحمت را بسیار اذیت و آزار کرده بودند به آن حضرت سنگ زده بودند و شکمبه شتر و یا خاک و خاکستر بر سر مبارکشان می‏ریختند، با عفو و گذشت رفتار کردند. این افراد در زمان فتح مکه، خود را آماده مجازات پیامبر کردند. اما با دیدن عفو و رحمت پیامبر نسبت به خودشان بسیار شگفت‏زده شدند. کسانی که لحظه به لحظه به فکر انتقام جویی از پیامبر بودند، یکباره از زبان پیامبر شنیدند که تو آزادی! چه حالی به آنها دست داد؟! پیامبر همه را بخشیدند مگر مشرکینی که صدمات بسیاری بر اسلام و پیامبر وارد کرده و مرتکب گناه نابخشودنی در حق ایشان شده بودند.

تغییر شعار "سعد بن عباده" که فریاد برآورد: "الیوم یوم الملحمه" یعنی امروز، روز انتقام گیری است. ولی پیامبر گرامی اسلام فرمودند: "الیوم یوم المرحمه" یعنی امروز روز بخشش است. پیامبر "رحمة للعالمین" است.


چهارمین عامل

چهارمین عامل گرایش به اسلام،حرکت پیامبر درخصوص زدودن کعبه از بتها بود و از این عمل ایشان، بت‏پرستان پی به باطل بودن فکر و راهشان بردند؛ زیرا با خود گفتند اگر این بتها کاری از دستشان ساخته بود، می‏توانستند از خود دفاع کنند. در ضمن پیامبر علاوه بر اینکه بت ها را شکستند، راه آینده را نیز بیان فرمودند. در این رهنمود پیامبر فرمودند: «هر مال و خونی که باطل ریخته شده را دیگر فراموش کنید و به فکر انتقام جویی نباشید.» و باید از امروز، برای ساختن آینده‏ای روشن، تلاش کنیم. اینها از عواملی بود که باعث گرایش قلوب مردم شبه جزیره به اسلام شد.





غزوه ی تبوک

مهمترین حادثه‏ای که در سال نهم واقع شد، غزوه تبوک بود. در سال نهم هفت سریه و یک غزوه به نام تبوک رخ داد. غزوة تبوک از جهت زمان وقوع ومنطقه نبردوبرخی رخدادهای آن در تاریخ اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است . لشکری که به سمت تبوک رفت و متحمل سختی‏های زیادی شد، به "جیش العسره" معروف شد. این لشکر با تحمل سختیهای فراوانی توانست به پیروزی دست بیابد. تبوک درجنوب اردن و در شمال غرب عربستان واقع شده است .



کشور اردن، ودر کنار آن سوریه و فلسطین وجود دارد. به همه این منطقه در عصر پیامبر شامات می‏گفتند و با حوالی آن به روم شرقی معروف بوده است. و چون ادامه روم بوده است به آن روم شرقی می‏گفتند.

وسعت حکومت روم تا مرزهای کشور ایران می‏رسید. درگیری‏هایی نیز بین رومیان و ایرانیان در طول تاریخ نقل شده است. بنابراین تبوک، منطقه‏ای واقع در شمال عربستان و جنوب اردن و نزدیک به دریای سرخ است. رومیان اطلاع پیدا کردند که پیامبر اسلام , مکه و طائف را فتح کردند. یعنی پیامبر قدرت عظیمی همراه با تدبیر پیدا کرده‏اند. از سوی دیگر مسیحیت تحریف شده که آیین رومیان بود به مقابله با اسلام می‏آمد. بنابراین تصمیم گرفتند مقابل آن حضرت بایستند.

به پیامبر گزارش می‏شود لشکری با تجهیزات کامل به سمت منطقه تبوک و سرحدات منطقه مسلمانان در حرکت است. پیامبر اسلام، وضعیت را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که اگر به مقابله با آنان برنخیزند، دشمن مرزهای سرزمین اسلام را از بین خواهد برد واگرمرزهای منطقه مسلمانان را تحت نفوذ خود درنیاورند و تعلل و کوتاهی در مقابله با حکومت روم شرقی شود، مقابله و بیرون کردن آنها سخت می‏شود. از این رو تصمیم به ایستادگی در مقابل لشکر روم، گرفتند. در ضمن آنکه در سال هشتم هجری نبردی به نام موته بین روم شرقی و مسلمانان رخ داده بود؛ از این رو هم آنان به موقعیت مسلمانان شناخت داشتند و هم مسلمانان، شرایط رومیان را می دانستند.

پیامبر گرامی اسلام دستور دادند که نیروها برای مقابله با رومیان آماده و تجهیز شودند. در آن زمان مدینه وضعیت خوبی نداشت؛ زیرا هنگام کشت محصولات کشاورزی بود و هنوز مسلمانان محصولات خود را برداشت نکرده بودند؛ یعنی ذخایر انبارها ی غذایی مسلمانان رو به اتمام بود و محصولات جدید نیز برداشت نشده بود. ماه رجب بود که پیامبر به لشکریان فرمودند: به سمت تبوک حرکت کنید. این نبرد با تمام نبردهای پیامبر اسلام فرق داشت , چون مسلمانان و پیامبر در شرایط خاصی قرار داشتند و پیامبر اسلام، می بایست یک نیروی قوی فراهم کنند تا بتوانند در برابر نیروی مسلح و قوی رومیان مقاومت کنند. چون فاصله تا تبوک زیاد بود و بر طبق خیلی از نقلها فاصله مستقیم مدینه تا تبوک هفتصد کیلومتر بود. رفتن چنین فاصله‏ای در آن شرایط ، سخت بود ومی بایست لشکریان از شن‏زارهای شمال غرب عربستان عبور می‏کردند.

در سال قبل، در جریان فتح طائف، لشکر دوازده هزار نفری همراه پیامبر بود. اما در جنگ تبوک سی هزار نفر سپاه اسلام را تشکیل داده بودند. این لشکر عظیم نیاز به آذوقه داشت در حالی که آذوقه‏ای کشت نشده بود و انبارهای آذوقه ی سال قبل رو به اتمام بود. پیامبر فرمودند: هرکه هر چیزی دارد، برای نبرد آماده کند. اموال زیادی جمع شد و پیامبر برای اینکه بتوانند با تدبیری حکیمانه تصمیم‏گیری کنند، تدابیری جدید نیز اندیشیدند. پرچم‏داران را تعیین کردند، افرادی خاص که در لشکر بودند و حافظان قرآن که از هر منطقه‏ای پرچم‏دار آن منطقه شدند.

به امام علی (ع) فرمودند: «شما در این جنگ شرکت نکن و در مدینه بمانید. دلیل دستور پیامبر این بود که ایشان مطلع شدند افرادی می‏خواهند در غیاب نبی اکرم به اسلام ضربه بزنند. بنابراین لازم دیدند که خود یا حضرت علی(ع) در مدینه بمانند. علی (ع) تسلیم خواسته پیامبر بود و پذیرفت. در این میان عده‏ای از منافقین شایع‏پراکنی کردند که دستور پیامبر به امام علی (ع) در مورد اینکه در جنگ تبوک شرکت نکنند، به دلیل نگرانی پیامبر از حفظ امنیت مدینه نیست؛ بلکه به این دلیل است که نسبت به توانایی علی (ع) اطمینان نداشتند. امام علی (ع) سریع خود را به پیامبر رسانده و این مطلب را به ایشان اطلاع دادند. پیامبر فرمودند: "نه، تو باید در مدینه بمانی و توطئه دشمن را دفع کنی و جایگاه تو نسبت به من، مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است." و پیامبر فرمودند: «مدینه به تو یا من احتیاج دارد.» بنابراین از ایشان خواستند که به شایعات منافقین توجه نکند و در مدینه بمانند. علی (ع) در مدینه ماندند و مجالی برای حرکت منافقین باقی نگذاشتند. بنابر این پیامبر حرکت به سوی تبوک را آغاز کردند.


ویژگی‏های غزوه تبوک

1- این که بیست سال از بعثت پیامبر می‏گذشت و اسلام جای خود را پیدا کرده بود، ولی منافقین دست از توطئه خود بر نمی‏داشتند.

2- اینکه نبرد در هوای گرم رخ ‏داد. این امر، وضعیت نبرد را سختتر کرده بود , زیرا باید بسیاری از سپاه اسلام در گرمای طاقت فرسای عربستان، هفتصد کیلومتر تا تبوک را پیاده می‏پیمودند.



3- اینکه کمبود مواد غذایی بود

4- طوفانی بودن مسیر تبوک که طوفانهای باد گرم همراه با شنهای روان داشت .

5- قدرتمند بودن دشمن بود. چون روم لشکری عظیم در حدود سی هزار نفر داشت.

مسلمانان در این زمان دو گروه بودند: گروهی با اشارة پیامبر آماده نبرد و جنگ بودند؛ اما گروه دیگر، بهانه‏جو بودند. بنابراین جنگ تبوک، جنگ تبیین‏کنندة سره از ناسره و خادم از بهانه‏جو و مطیع از نامطیع است. آیات 41 تا 128 سوره توبه، وضعیت مسلمانان در جنگ تبوکرا به صورت دقیق بیان کرده است. آیه 41 بیانگر وضعیت انسانهای خادم در سپاه پیامبر است و ادامه آن در خصوص وضعیت آدمهای بهانه‏جو است. این عده می‏گفتند: اگر جنگ در این نزدیکی بود می آمدیم، ولی راه زیادی باید برویم و این عده، راه را بهانه کردند. انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (41)لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (42)عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ (43)لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ (44)إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في‏ رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ (45)وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدينَ (46)لَوْ خَرَجُوا فيكُمْ ما زادُوكُمْ إِلاَّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (47)لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ (48)وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي‏ وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ (49) سبكبار و گرانبار، بسيج شويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد. اگر بدانيد، اين براى شما بهتر است.اگر مالى در دسترس و سفرى [آسان و] كوتاه بود، قطعاً از پى تو مى‏آمدند، ولى آن راه پر مشقّت بر آنان دور مى‏نمايد، و به زودى به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر مى‏توانستيم حتماً با شما بيرون مى‏آمديم، [با سوگند دروغ‏]، خود را به هلاكت مى‏كشانند و خدا مى‏داند كه آنان سخت دروغگويند. خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال‏] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟كسانى كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، در جهاد با مال و جانشان از تو [عذر و] اجازه نمى‏خواهند، و خدا به [حال‏] تقواپيشگان داناست.تنها كسانى از تو اجازه مى‏خواهند [به جهاد نروند] كه به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند و دلهايشان به شكّ افتاده و در شكّ خود سرگردانند.و اگر [به راستى‏] اراده بيرون رفتن داشتند، قطعاً براى آن ساز و برگى تدارك مى‏ديدند، ولى خداوند راه‏افتادنِ آنان را خوش نداشت، پس ايشان را منصرف گردانيد و [به آنان‏] گفته شد: «با ماندگان بمانيد.»اگر با شما بيرون آمده بودند جز فساد براى شما نمى‏افزودند، و به سرعت خود را ميان شما مى‏انداختند و در حق شما فتنه‏جويى مى‏كردند، و در ميان شما جاسوسانى دارند [كه‏] به نفع آنان [اقدام مى‏كنند]، و خدا به [حال‏] ستمكاران داناست.در حقيقت، پيش از اين [نيز] در صدد فتنه‏جويى برآمدند و كارها را بر تو وارونه ساختند، تا حقّ آمد و امر خدا آشكار شد، در حالى كه آنان ناخشنود بودند

واقدی در مغازی پیرامون وضعیت روحی برخی از مسلمانان را آورده است "جدّ بن غیث سُلّمی خزرجی" که از قبیله خزرج بود، ازحضور در جنگ سرباز زد و شانه خالی کرد. بهانه او این بود که به نبی مکرم گفت که"یارسول الله! من اگر به منطقه خوش آب و هوای تبوک بروم و چشمم به زنان آن منطقه بیافتد، شاید نتوانم خود را کنترل کرده و به گناه و معصیت بیافتم. از این رو، بهتر است من در جنگ شرکت نکنم.البته او به بنی سلمه میگفت در جنگ شرکت نکنید ." پسر او-عبدالله بن جدّ بن غیث- به پدر گفت:" این چه حرفی است که شما می زنید، و به بهانه جوئیهای پدر اعتراض کرد و هشدار داد نکند خدایی نکرده نام شما در تاریخ به عنوان نافرمانان از دستور پیامبر بیاید. پس در جنگ شرکت کن". پدر که در برابر حرف منطقی پسر، حرفی برای گفتن نداشت، ضربه‏ای با کفش به صورت پسرش زد ، ولی پسر حرمت نگهداشت و در مقابل این عمل پدر چیزی نگفت و از آن گذشت.

علت مخالفت این عده بهانه‏جو این بود که در جنگ‏های قبلی لازم نبود مسیری به این طولانی را برای رسیدن به میدان جنگ، طی کنند. جنگ های احد ، خندق ، بنی‏قینقاع ، بنی نظیر و بنی قریظه در مدینه و جنگ بدر در 100 کیلومتری مکه بودو جنگ خیبر، در 160-170 کیلو متری مدینه بوده و فتح مکه در 400 کیلومتری مدینه و جنگ موته، مقداری دورتر بوده است. بنابراین در هیچ جنگی لازم به پیمودن چنین راه طولانی و سختی نبود که سختی آن به حدی باشد که نام جنگ را جیش العسره، گذارند.

برخی از بهانه‏جویان صراحتاً می‏گفتند: ما در این جنگ نمی توانیم شرکت کنیم. اما عده‏ای به زبان رضایت در جنگ شرکت کرده بودند، اما در واقع و قلبشان نمی‏خواستند. در آیه 45 سورة توبه، به این عده اشاره شده است که می‏فرمایند: «پیامبر! عده‏ای برای شرکت در جنگ، از تو اجازه می‏گیرند، ولی در واقع نمی خواهند، اینها ایمان به خدا ندارند و در این مسیر، ثابت‏ قدم و راستگو نیستند؛ زیرا آنهایی که ایمان دارند، از تو اجازه نمی‏گیرند؛و جهاد را فریضه الهی می‏دانند. در ادامه آیات خداوند می فرماید: افراد بهانه‏جو خودخواه هستند. در آیه 50 آمده است: «ای پیامبر! این عده از پیروزی شما، ناراحت و از شکستتان خوشنود می‏شوند؛ زیرا شکست شما را نشانة صحیح بودن اندیشة خود می‏دانند. در این آیات خداوند می فرماید: «باید به قدرت خدا توکل کرد و ایمان آورد، اما این عده به قدرت خدا توکل وایمان ندارند.» در آیه 51 می‏فرماید: «به آنهایی که به پیامبر گفتند: پیامبر در این نبرد شکست می‏خورد، بگو آنچه بر ما محقق شده، همان اتفاق می افتد. پیامبر فرمودند مانبردمان با کفار, چه کشته شویم و چه پیروز، همراه با برد است.


نکته

نکته‏ دیگر این که چون آنها از پیامبر اطاعت نکردند فاسقند. در آیات بعد وضعیت روحی و عبادی آنها را بیان می‏شود که آنها عبادت می‏کردند و در صف نماز جماعت می‏ایستادند و انفاق می‏کردند. خداوند در این آیات، پرده از انفاق آنها بر می‏دارد و می‏گوید انفاق این عده، ریایی است. آنها در نماز خواندن هم، به دنبال خواندن نماز نیستند و نمازشان در حال کسالت است. اینها ریاکارند و برای اینکه جایگاهی در جامعه داشته باشند، مجبور به انجام این کارها هستند. در این آیات به پیامبر گوشزد می‏کند که به قسمهای این عده توجه نکن؛ زیرا قسمهای این عده، قسمهای منافقانه است. این منافقان اگر پناهگاه یا غاری داشتند که در آن مخفی شوند، این کار را می‏کردند.

در ادامه آیات سوره توبه، حالات مومنین را بیان می‏کند. از آن گروه، به راست قامتان و مطیعان و صادقان و شیفتگان خدمت یاد می کند. در آیه 99 بعد از بیان احوال آنان، می‏فرمایند: چون آنها وسایل جنگی را ندارند، به پیامبر می‏گفتند : ما را مجهز کنید که آماده جنگیدن در راه اسلام هستیم. وقتی که درخواستشان اجابت نشود، چشمانشان پر از اشک می‏شود و افسوس می‏خورند که برای نداشتن سلاح، از حضور در جنگ، محروم می‏شوند. آنان افراد شیفته پیامبر هستند. کسانی هستند که قلبشان مالامال از محبت پیامبر است. قرآن در آیه 99 ویژگی‏های ارزشمندی را دربارة گروه دوم بیان می‏کند. آیات دیگری نیز دربارة این گروه است که در این مقال نمی‏گنجد. اما لازم است دانسته شود که تا آیات 128 سورة توبه دربارة جنگ تبوک است.

در کتاب مغازی، منازلی را که پیامبر در آنها حضور داشتند، معین کرده است. پیامبر در مجموع در بیست منزل حضور پیدا کردند که شانزده مورد آن درصفحه 999 از جلد دوم کتاب مغازی، بیان شده است. "دوبه" در وادی ذی‏خشب قرار گرفته است. پیامبر از آنجا به منطقه خیبر و از آنجا به منطقه حجر که در آن شهر حضرت صالح است در منطقه العُلای عربستان است و از آنجا به منطقه تبوک رسیدند. بر طبق آنچه نقل شده است، پیامبر اسلام بیست شبانه روز در منطقه تبوک، منتظر دشمن ماندند.

مسلمانان در راه تبوک امتحانات خود را پس داده بودند. پیامبر هنگام رسیدن به منطقه العُلای امروز یا منطقه شهر صالح، شب را ماندند و به لشکریان فرمودند: کسی از این آب استفاده نکند. آب لشکر سی هزار نفری پیامبر در حال تمام شدن بود، با این همه پیامبر فرمود از این آب استفاده نکنید،



حتی آب آن را برای درست کردن خمیر استفاده کردند ایشان گفتند : این نانها را به حیوانات بدهید؛ زیرا این منطقه،بلازده است. قوم ثمود در این مکان به مجازات الهی گرفتار شده‏اند. خداوند در سوره حاقه، از بلایی که بر سر قوم ثمود آمده بود توضیحاتی داده است.

در راه تبوک اتفاقاتی رخ داد: از جمله اینکه پیامبر در مسیر شتر خویش را گم کردند. منافقین گفتند: «این چه پیامبری است که جای شتر خودش را نمی‏داند، آن وقت می‏خواهد راه آسمانها را به ما نشان دهد!» پیامبر فرمود: «من از آنچه خداوند به من می‏فرماید، آگاه می‏شوم. اکنون نیز خداوند به من فرمود : که شتر من در فلان وادی ریسمانش به درختی گیر کرده است. بروید و آن را بیاورید.» عده‏ای رفتند و شتر را از همان مکانی که پیامبر گفته بودند، آوردند. این واقعه سبب رسوایی منافقین و بهانه‏جویان شد.

شتر ابوذر در میانه راه از حرکت باز ایستاد. ابوذر برای اینکه خود را به پیامبر برساند، توشه خود را برداشت و پیاده خود را به لشکر و پیامبر رساند. ابوذر همراه خود آب آورده بود و ازآن آب نمی‏نوشید. پیامبر فرمودند:" چرا از آب نمی‏نوشی؟!" ابوذر گفت: «من این آب را در صخره‏ای یافتم و بسیار گوارا بود. مقداری کمی از آن نوشیدم, فهمیدم گورا است از آن دیگر ننوشیدم تا شما بنوشید.» در حالی که او در آن صحرای گرم عطش سختی داشت و از آن آب نمی‏نوشید تا حبیبش،پیامبر از آب بنوشد. "واقدی در مغازی" و" قمیدر تفسیر " سخنی از پیامبر دربارة ابوذر بیان کرده‏اند که ایشان فرموده‏اند: «ابوذر در تنهایی از دنیا خواهد رفت.» پیامبر در این صحبت از رازی پرده برداشتند که ابوذر در "ربذه" به تنهایی از دنیا خواهد رفت.



لشکر اسلام به تبوک رسید و پیامبر بیست شبانه روز در تبوک ماند ولی اثری از دشمن نبود. دشمن اندیشیده بود که اگر بخواهد در برابر اسلام بایستد ، شکست خواهد خورد و موجب شرمندگی و رسوائی‏ آنها خواهد شد؛ از این رو از منطقه گریخته بود. پیامبر نیز بعد از اینکه دیدند اثری از دشمن نیست، با اصحاب به مشورت پرداختندکه آیا به تعقیب دشمن برویم و به شهرهای آنان حمله کنیم یا اینکه به مدینه برگردیم. لشکر دو دیدگاه داشتند ولی دیدگاه عمده این بود که به مدینه باز گردند؛ زیرا لشکریان خسته شده بودند و آذوقه کافی هم نداشتند و دشمن نیز مسلح است، بنابراین بهتر است ما به مدینه برگردیم و خود را تقویت کنیم و با نیروی و امکانات بیشتری به نبرد رومیان بیایند. از طرفی نیز آنها حضور ما را در منطقه حس کرده بودند. لذا مدینه تا مدتی از گزند آنان در امان خواهد بود. این نظر را پیامبر قبول کردند.

در این میان، یکی از افراد گفت: اگر دستور خدا حرکت به سوی دشمن است، بفرمایید که ما آماده حرکت هستیم. پیامبر فرمود:" نه، اگر حرکت به سوی دشمن دستور خدا باشد، دیگر نیاز به مشورت ندارد". بنابراین پیامبر به مدینه باز گشتند.


دستاورد های غزوه تبوک

1- نشان دادن روحیه جنگی و دفاعی یاران پیامبر بود که مایلند دشمن را تا تبوک نیز تعقیب کنند.

2- تقویت روحیه مسلمانان سرحدات تبوک بود. قبایلی که در آن منطقه بودند , متوجه شدند که پیامبر مدافع اسلام ونیروهای اسلام است و آنان نیز حساب کار خود را کردند.

3- خبر حضور لشکر اسلام و پیامبر، موجی در منطقه تبوک ایجاد کرد. یعنی حضور سپاه اسلام آوازه‏ای از اسلام و پیامبر به گوش مناطق شامات رساند که همین موجب شد برخی از مردم آن مناطق علاقه‏مند به اسلام شوند و دربارة اسلام و پیامبر تحقیق کنند.

4- جنگ تبوک تجربه‏ای برای فتح شام بود که در سالهای بعد به وقوع رسید. یعنی زمینه‏ای برای فتح شامات ایجاد کرد که در سالهای بعد مسلمانان خیلی راحت به شام حرکت کنند و آنجا را فتح کنند.

سپاه اسلام در ماه رجب حرکت کردند و در شعبان به تبوک رسیدند که با فرار نیروهای روم و موفقیت لشکر اسلام، این غزوه نیز به پایان رسید و ورق دیگری از موفقیت‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏های نیروی اسلام در تاریخ ثبت شد.