جلسه چهارم: حوادث سال های اولیه پس از هجرت

 

غزوه حمراءالاسد روز یکشنبه شروع شد و سه شنبه به پایان رسید. نبی مکرم روز چهارشنبه به سوی مدینه بازگشتند. ایشان نماز جمعه را در حالی برگزار کردند که در طول آن هفته ، دو غزوه را پشت سر گذاشته بودند.

در غزوه حمراءالاسد، درگیری خاصی انجام نگرفت و از سپاه اسلام، کسی کشته نشد. اما از مشرکین یک نفر به نام «ابوعزه جمحی» به هلاکت رسید. در برخی کتابها، «ابوغره» ثبت شده که اشتباه است. این شخص در جنگ بدر شرکت کرده بود که اسیر مسلمانان شد؛ مانند عباس- عموی پیامبر- و ابوالعاص- داماد پیامبر- و تعداد دیگری از مشرکین. ابوعزه شاعر بود و در روحیه دادن سپاه مشرکین نقش بسزایی داشت. پیامبر او را به دلیل داشتن دختران زیاد عفو کرد و از او پیمان گرفت که دیگر با مشرکین همکاری نکند. او به مکه آمد و به پیمان خود پایبند بود تا اینکه «صفوان ‏بن‏امیه» قبل از حرکت به سوی جنگ احد، به ابوعزه گفت: «همراه ما شو». ابوعزه در پاسخ گفت: «من به پیامبر قول دادم با مشرکین همکاری نکنم. بنابراین در این جنگ شرکت نمی‏کنم». صفوان به او گفت: «تو صاحب چندین دختر هستی. اگر در جنگ شرکت کنی، مال زیادی به تو خواهیم داد و اگر در جنگ کشته شدی، زندگیت را اداره خواهیم کرد.» خلاصه، صفوان او را فریفت و وی را به سوی جنگ احد حرکت داد. در روز یکشنبه، در مسیر بازگشت از سرزمین احد به سمت روحاء که از سپاه مشرکین جا ماند و راه را گم کرد و به دست نیروهای اسلام گرفتار شد. نیروهای اسلام او را نزد نبی مکرم اسلام بردند و ایشان به ابوعزه فرمودند: «مگر تو در جنگ بدر، تعهد ندادی که دیگر با مشرکین همکاری نکنی!» وی عذر خواهی کرد و به پیامبر گفت که اگر این‏بار آزادش کند، هیچ‏گاه با مشرکین همراهی نکند. نبی مکرم اسلام فرمودند: «تو سال گذشته تعهد دادی و به آن عمل نکردی. مومن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی‏شود» پیامبر اسلام به کسی که او را دستگیر کرده بود، فرمودند که او را به قتل برساند. بنابراین جنگ حمراءالاسد، تنها یک کشته داشت که آن هم از سپاه مشرکین بود.



نبی مکرم اسلام با سرفرازی به مدینه بازگشتند. ایشان در روزهای اول، از مجروحان جنگ احد و خانواده شهدا بازدید کردند. پیامبر به منزل سعد بن ربیع که در جنگ احد به مسلمانان پیام فرستاده و به شهادت رسیده بود، سر زدند و به همسر وی، دلداری دادند. همسر سعد از پیامبر تشکر کرد و به ایشان گفت: بعد از شهادت سعد، برادرش آمد و اموالش را برد و چیزی را برای من و دختران کوچک سعد، باقی نگذاشت. پیامبر با شنیدن این سخنان، خیلی آزرده خاطر شدند. پیامبر کوهی از محبت بود و با دیدن ناملایماتی از این دست، بسیار آزرده خاطر می شدند. همگرایی و محبت و رضا و گذشت و رسیدگی به ضعفا و ایتام، از مکارم اخلاق پیامبر بود.

در برخی از کتب تاریخ، نقل شده پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هنوز خداوند درباره تقسیم اموال مسلمانان بعد از فوتشان بین بازماندگان به من دستوری نداده است. اما در برخی تواریخ نوشته‏اند: پیامبر به مسجد‏النبی تشریف بردند و خانواده سعد وبرادر سعد را خواستند. برای آنان نحوة تقسیم ارث را بیان فرمودند و معین کردند که از اموال سعد، چه مقدار باید در اختیار فرزندان و خانواده سعد قرار گیرد.

درباره حضور پیامبر در منزل سعد بن ربیع، نقل شده است که پیامبر و اصحاب در حین غذا خوردن فرمودند: «اکنون کسی از پشت این دیوار می‏آید که اهل بهشت است». همه اصحاب آرزو کردند که جای آن شخص بودند. ناگهان همه دیدند که حضرت علی علیه السلام از پشت دیوار آمدند و به حضور نبی مکرم اسلام رسیدند.در بازگشت از حمراءالاسد بود که پیامبر فرمودند: «حمزه گریه‏ کننده‏ای ندارد.» وقتی این سخن پیامبر صلی الله و علیه و آله به گوش زنان در مدینه رسید غصه و اندوه از دست دادن همسران و فرزندان خود را فراموش کردند و برای التیام قلب مجروح پیامبر، بر حمزه گریستند.

غزوه احد با همه تلخ و شیرینی‏هایش درسهای فراوانی داشت. اگر اطاعت از رهبری در غزوه احد بود و در ابتداء حرکت به سوی جنگ، جمعی با «عبدالله ‏بن‏ اُبیّ » به مدینه بازنگشته بودند، توان سپاه اسلام مضاعف می‏شد و پیروزی نهایی نصیب مسلمان می‏شود. از غزوه احد درس می‏گیریم که کسانی که در راه خدا ایثار کردند، مدالهای افتخارانگیزی را بر سینه خود آویختند. از جمله نسیبه که پیامبر در مورد وی فرمودند: «جایگاه او از فلانی و فلان برتر است». دربارة فداکاری حضرت علی «علیه السلام» همین بس که جمله «لا فتی إلاّ علی، لا سیف إلاّ ذوالفقار» در وصف ایشان آمده است. حضرت حمزه- عموی پیامبر- نیز در این جنگ به شهادت نایل شدند. پیامبر دربارة ایشان فرمودند: «کسی که به مدینه بیاید و قبر من را زیارت کند ولی قبر عمویم- حضرت حمزه- را زیارت نکند، به من جفا کرده است»؛ یعنی اگر کسی به مدینه بیاید و نحوه تعامل با مسائل اجتماعی و دلیل شکست مسلمانان را در جنگ احد و درس اطاعت از رهبری و مقاومت در برابر دشمن و ایثارگری در راه اسلام را فرانگیرد، در حق پیامبر جفا کرده است. این درسها بخشی از درسهایی است که می‏توان از غزوه احد فراگرفت.



سال سوم هجری با اعمال حج در ماه ذی القعده و ذی الحجه به پایان رسید و مشرکین در برنامه حج آن سال حضور داشتند. سپاه اسلام نیز مشغول بازسازی و التیام زخمهای خود از جنگ احد بودند.


سال چهارم

سال چهارم هجری آغاز شد. در مدینه سه گروه از یهودیان زندگی می‏کردند. یهودیان به دنبال افکار پلید خود بودند. حضور یهود در مدینه به این دلیل بود که آنها با خواندن تورات و برخی از پیشگویی‏های پیامبران پیشین، پی برده بودند که در آخرالزمان پیامبری در مدینه ظهور خواهد کرد. با حضور یهودیان، امنیت در آن منطقه مدینه برقرار نبود.



و به دلیل محدومیت نفرات، تابع پیامبر بودند. به طوری که حتی یکی از یهودیان به نام بحیریق یا مخیریق با سپاه اسلام در جنگ احد مشارکت کرد و به پیامبر وصیت کرد که اگر کشته شدم، اموالم از آن شماست. جایی که به عنوان «مشربه ام‏ابراهیم» معروف است، از اموال مخیریق یهودی بوده است.



پیامبر دربارة مخیریق فرمودند: خیر یهود؛ یعنی یهودی خوبی بود که پایبند به آموزه‏های دینی خود بود و وقتی که پیمانی را بست، به عهد وپیمانش وفا کرد. حال آنکه بنی نضیرتصمیم به ترور پیامبر گرفته بودند؛ ولی خداوند جان ایشان را حفظ کرد و یهود بنی نضیر، از منطقه کوچ داده شدند. در سوره حشر پیرامون نحوه برخورد با آنان میخوانیم: «هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في‏ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ (2) وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ (3) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (4)»؛ «اوست كسى كه، از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج [از مدينه‏] بيرون كرد. گمان نمى‏كرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، و[لى‏] خدا از آنجايى كه تصوّر نمى‏كردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند، [به طورى كه‏] خود به دست خود و دست مؤمنان خانه‏هاى خود را خراب مى‏كردند. پس اى ديده‏وران، عبرت گيريد. و اگر خدا اين جلاى وطن را بر آنان مقرّر نكرده بود، قطعاً آنها را در دنيا عذاب مى‏كرد و در آخرت [هم‏] عذاب آتش داشتند. اين [عقوبت‏] براى آن بود كه آنها با خدا و پيامبرش در افتادند؛ و هر كس با خدا دراُفتد؛ [بداند كه‏] خدا سخت‏كيفر است.»



بنی نضیر در قبال توطئه ترور پیامبر از مدینه اخراج شد زیرا به عهد و پیمانی که با اسلام داشتند وفادار نمانده تصمیم به ترور پیامبر گرفتند. اسلام اقلیت ها را در چهار چوب معاهدات محترم می شناسد و تا آنجا که آنان تعهدات و همزیستی مسالمت آمیز را رعایت کنند آنان را تحمل کرده خود را موظف به ایفاء حقوق شهروندی آنان می داند.

مشرکان برای تضعیف نیروهای پیامبر، توطئه می کردند در یک توطئه سازمان یافته از پیامبر خواستند شش نفر از یاران خود را برای تبلیغ و معرفی دین اسلام نزد آنها بفرستند. وقتی آن شش نفر از مدینه فاصله گرفتند و به نزدیکی قبایل "عضل و قاره" رسیدند. در جنگی نابرابر ابتداء سه نفر و در مسیر مکه یک نفر دیگر را به شهادت رساندند و دو تن از آنان را طی اقدامی تلافی جویانه وتبلیغاتی در منطقه تنعیم، مکه مکرمه، به شهادت رساندند. وقتی که مشرکین می‏خواستند آنان را به شهادت برسانند، یکی از ایشان گریست. مامور قتل آنان، به او گفت: اگر برای جان خود گریه می کنی، از پیامبر دست بردار تا تو را آزاد کنیم. آن مسلمان گفت:"گریه من، از ترس جانم نیست، بلکه برای این است که چرا یک جان دارم؛ ای کاش ده‏ها جان داشتم و در راه اسلام فدا می‏کردم". شهادت اعضای گروه تبلیغ و غزوه بدرثانی یا بدر الاخره از حوادث سال چهارم هجری است.


سال پنجم

سال پنجم هجری با غزوه‏ای به نام غزوه «بنی مصطلق» آغاز شد که در منطقة نزدیک مکه، منطقه مریسیع، اتفاق افتاد. مریسیع و وادی قُدید منطقه‏ای در مسیر مدینه به مکه است که گروهی به نام بنی‏مصطلق، در آن زندگی می‏کردند. این همان قبیله ایست که وقتی فرستاده پیامبر، برای گرفتن زکات و مالیات به آنجا رفت، ترسید و از پیش خود دروغی را به این قبیله نسبت داد که آنان از پرداخت مالیات سرباز زدند. غزوه بنی‏مصطلق در شعبان سال پنجم هجری اتفاق افتاد وبا پیروزی نیروهای اسلام به پایان رسید.

مشرکین برای از بین بردن کیان اسلام، مشغول جمع‏آوری نیرو شدند و چون در نتیجه جنگ های بدر و احد و عدم امکان برای لشکر کشی در بدرثانی دچار ضعف وافسردگی از یک طرف و خشکسالی و شبه قحطی شده بودند توان مقابله با نیروهای اسلام برای آنان نبود و پیروزی‏ای برای خود نمی‏پنداشتند. بهتر دیدند از مشرکین جزیره العرب دعوت کنند. این دعوت از قبایل مختلفی از سراسر جزیره العرب به عمل آمد. این قبایل هم‏پیمان با مشرکین مکه بودند و علاقه‏ای به پیامبر نداشتند. وقتی مشرکین سپاه خود را بسیار دیدند، جنگ احزاب را به راه انداختند. البته در بین قبایل، کسانی هم بودند که از گذشته به پیامبر علاقمند بودند. «خزاعه» از قبایلی بود که به پیامبر علاقه داشت و در این جنگ شرکت نکرد. در ماجرای حمراءالاسد اشاره کردیم که رئیس خزاعه خدمت پیامبر گرامی اسلام آمد و نسبت به شهادت حضرت حمزه همدردی کرد و به ایشان تسلیت گفت.

احزاب از سراسر جزیره العرب برای جنگ با اسلام آمدند. مشرکین به گمان اینکه پیروزی بزرگی خواهند داشت، به میدان آمدند. در سوره احزاب میخوانیم : «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً (9) إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَديداً (11)».

نبی مکرم اسلام یاران خود را جمع کردند و وضعیت را برای آنان شرح دادند و با آنان مشورت کردند. سلمان فارسی گفت: «یا رسول‏الله! سپاه ما اندک است و بهتر است مانعی بر سر راه مشرکان مانند خندق یا برجهایی که بر قلعه‏های بزرگ ساخته می شوند، ایجاد کنیم؛ چون شرق مدینه، حره الشرقیه، به نام واقم و غرب مدینه، حره الغربیه، به نام وبره و جنوب مدینه، حره الجنوبیه منطقه قبا که نخلستان است و امکان نفوذ از سمت نخلستان وجود ندارد. قطعاً مشرکان به شمال خواهندآمد.



بنابراین اگر ما در بین حرتین ،یعنی بین حره الغربیه و حره شرقیه، در شمال مدینه خندقی حفر کنیم، مانع از ورود مشرکان به مدینه می‏شویم. عرض خندق نیز باید به اندازه‏ای باشد که دشمنان نتوانند با خیز اسب به آن طرف خندق ، نفوذ کنند و عمق آن نیز لازم است به اندازه ای باشد که به راحتی نتوانند از آن بالا بیایند. نبی مکرم اسلام، از این پیشنهاد استقبال کردند و مسلمانان مشغول حفر خندق شدند.امر حفر خندق یکی از سرنوشت سازترین کارهای اجتماعی بود که مسلمانان در یک همگرائی دینی آفریدند و دشمن را از دسترسی به مدینه مأیوس کردند البته این کار نیز همراه با دستور العمل الهی انجام گرفت قرآن، پیامبر و مسلمانان را در نحوه مشارکت عمومی در سوره نور راهنمائی فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (62) لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصيبَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (63)»؛

«مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‌اند و هنگامى كه در كار مهمّى با او باشند، بى‌اجازه او جايى نمى‌روند؛ كسانى كه از تو اجازه مى‌گيرند، براستى به خدا و پيامبرش ايمان آورده‌اند! در اين صورت، هر گاه براى بعضى كارهاى مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر يك از آنان كه مى‌خواهى(و صلاح مى‌بينى) اجازه ده، و برايشان از خدا آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است!»؛ یعنی یک دستور جمعی و یک کار گروهی که رخ می‏دهد، لازم است همه برای انجام آن، اقدام کنند و اینکه عده‏ای از تو اجازه می‏گیرند، نشانه‏ای از ایمان آنها به خدا و رسول خداست. و اگر در حال حفر خندق، برای برخی مسائل معیشتی، از تو اجازه خواستند؛ برای هر که مصلحت می‏دانی، اجازه بده و برایشان طلب مغفرت کن.

در آیه بعد خطاب به مسلمان ها می‏فرماید: «اگر در منطقه حفر خندق پیامبر در کنارتان حضور پیدا کرد. مبادا ایشان را مثل یکدیگر صدا کنید، چون پیامبر حرمت دارد و حرمت ایشان را باید حفظ کنید تا کارهایتان، به نیکی و خوبی پیش رود. این گونه بود که کار به یاد ماندنی مسلمانان، برجای ماند.

خاکهایی که از حفر خندق بدست می آمد، به صورت یک سکویی در قسمت مدینه انباشته شد تا بتوانند ضمن پناه در پشت آن از این خاکریز منطقه خندق را دیده بانی کنند. و خاکها در اختیار دشمن نباشد تا به پر کردن خندق، اقدام کند.

در سوره احزاب بیان می کند. «وقتی احزاب از سراسر جزیره العرب آمدند، ما نیروهای خویش را به سوی آنان گسیل کردیم».



جنگ احزاب در اواخر سال شمسی رخ داد. آن سال، زمستان سردی داشت. احزاب که یک ماه در مدینه منوره حضور داشتند و شبهای سرد و روزهای طوفانی، امان آنانی که از منطقه جنوبی و مکه آمده بودند را بریده بود؛ زیرا منطقه مدینه به دلیل قرار گرفتن در ارتفاع بیشتر از سطح دریا، سرد است اما منطقه جنوب گرم می‏باشد. بنابراین مقاومت درمنطقه مدینه، برای آنان طاقت‏فرسا بود. خداوند نیز با ایجاد باد و طوفان، به یاری مسلمانان شتافت. در جنگهای اسلام، گاهی باد و گاهی طوفان های شن و گاهی ابر و گاهی باران، امدادهای غیبی الهی بودند که سپاه اسلام را کمک می‏کردند، درجنگ بدر بارش باران مسلمانان را یاری کرد که ماسه ورمل های زیر پای مسلمانها محکم ولی زیر پای مشرکین گل و لای و لغزنده شد. این امدادهای غیبی از یک طرف برای نیروهای اسلام کمک و از طرفی برای نیروهای مشرکین مانع برای نبرد بود.

خدای بزرگ در آیه نُه سوره احزاب اشاره به امداد الهی در این جنگ که باد بود نموده می‏فرماید: «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها».

جنگ احزاب، جنگی فرسایشی شد. آنها آمده بودند تا پیروزی را بین اقوام مختلف جزیره العرب، تقسیم کنند؛ ولی نمی دانستند خدای بزرگ به یاری نیروهای اسلام خواهد شتافت و با باد و امداد کم هزینه و پر بار الهی آنها را بیچاره خواهد کرد». دو سوم سوره احزاب، بیان کننده مسائل مختلف این جنگ نابرابر است.

جنگ احزاب برای نیروهای مشرکین، پیروزی به همراه نداشت. تنها چند تن از نیروهای دلاور مشرکان توانستند از خندق عبور کنند قوی ترین و ترسناک ترین نیروی دشمن «عمرو ‏بن ‏عبدود» بود او به عنوان پهلوان بزرگ عرب شناخته می‏شد. در این هنگام، پیامبر از یاران خویش خواستند که کسی به مقابله با «عمرو ‏بن ‏عبدود» برخیزد. کسی جز علی علیه السلام داوطلب مبارزه با او نگردید. علی علیه السلام برای بار دوم نیز داوطلب شد وهر مرتبه از پیامبر اجازه خواست پیامبر هر بار می‏فرمودند: «تو بمان». اینکه پیامبر صلی الله و علیه و آله از علی علیه السلام خواستند بماند، برای این نبود که پیامبر می خواستند علی در معرکه حضور نداشته باشند؛ بلکه می‏خواستند در تاریخ برای دیگران مشخص شود که تنها علی علیه السلام آمادگی جان‏فشانی و ایثارگری در راه اسلام را داشت. علی علیه السلام بار سوم اجازه خواستند و با اذن پیامبر، در مقابل عمرو بن عبدود ایستاد و دشمن را از پای درآورد که باعث پیروزی نیروهای اسلام شد. نقل شده که حماسة امام علی علیه السلام در روز خندق، از عبادت ثقلین، برتر و بزرگتر است. چون روحیه نیروهای اسلام در آن زمان خدشه دار شده بود. اگر دلاوری حضرت علی علیه السلام نبود، پیروزی از آن مسلمانان نمی‏شد.

منطقه خندق در شمال مدینه بین حره غربیه و حره شرقیه واقع بود و از منطقه‏ای که بنوحارث در آن زندگی می کردند، می‏گذشت. مساجد سبعه که امروزه در نزدیکی جبل‏السلع واقع است محل جنگ نیست؛ بلکه در پشت منطقه دفاعی و دیدگاه واقع شده‏اند. این مساجد مکانی است که پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ مُنزِلُ الْكِتابُ، سَرِيعُ الْحِساب، اهزم الأحزاب، الَّلهمَّ اهْزِمْهُم وَ زَلْزِلْهُم»؛ «خداوندا تو نازل كننده كتابى و سريع الحسابى، خودت احزاب را نابود كن. خداوندا! آنها را نابود و متزلزل فرماى!»

و با این دعا از خدا ظفر در این جنگ را می‏خواستند و حال به یاد بود دعای پیامبر مسجدی ساختند که به مسجد فتح معروف است یا علی علیه السلام برای عبادت به آنجا می رفتند، به مسجد علی علیه السلام معروف است یا چون نقش سلمان فارسی و طرح خندق او در پیروزی غزوه خندق بسیار تأثیر گذار بود، در جنوب مسجد فتح، مسجدی به نام مسجد سلمان فارسی بنا کردند و همچنین در آن منطقه مسجدی به نام فاطمه (س) است که برای پیامبر غذا می آوردند، اکنون درب این مسجد و مسجد علی علیه السلام را بسته‏اند. شاید تأسیس این مساجد به احترام افراد نقش آفرین در غزوه احزاب بوده است.





اخیراً در این منطقه، مسجدی به نام مسجد خندق ساخته‏اند تا مسجد ریز و درشت گذشته را جمع‏آوری کنند. احتمالاً مسجدی که خواهد ماند، مسجد فتح است. در تابلوئی که در سال 1391 شهرداری مدینه نصب کرده موارد زیر آمده است.



نیروهای مشرکین بعد از شکست و توقف یک ماهه در مدینه، به سمت مکه و با به مناطق خودشان بازگشتند.

با بازگشت قریش وغطفان پیامبر نیز به خانه آمدند وفارغ از جنگ که فرشته الهی بر آن حضرت نازل و ایشان را به تسویه حساب با بنی قریظه که در غزوه احزاب به نفع مشرکین عمل کرده بودند فرمان داد در ادامه بیان غزوه احزاب و پی آمدهای آن در سوره احزاب می خوانیم : «وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً (26) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيراً (27)»؛ «خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از آنها (مشركان عرب) حمايت كردند از قلعه‏هاى محكمشان پايين كشيد و در دلهاى آنها رعب افكند (كارشان به جايى رسيد كه) گروهى را به قتل مى‏رسانديد و گروهى را اسير مى‏كرديد (26) و زمينها و خانه‏هايشان را در اختيار شما گذاشت و (همچنين) زمينى را كه هرگز در آن گام ننهاده بوديد و خداوند بر هر چيزى قادر است (27)».

بنی قریظه که قلعه های خود را 25 روز در محاصره یاران پیامبر دید از ابولبابه برای مشورت تقاضای اظهار نظر کرد که آیا تسلیم شویم ؟ آیا در امانیم؟ ابولبابه که گریه های کودکان موجب ترحم او شده بود به گلوی خود اشاره کرد که پیامبر شما را از دم تیغ خواهد گذراند وبلافاصله از کار خویش پشیمان شد به مسجد آمد وبه ستون مسجد نزدیک خانه پیامبر خود را به ستون بست و توبه کرد تا آنکه بعد از ده روز توبه او پذیرفته شد.



بنی قریظه نیز چون در تنگنای خاصی قرار گرفته بود به داوری سعدابن معاذ تن داد و هنگامی که پیامبر نیز داوری سعد را قبول کردند سعدگفت: «من مى‏گويم آنها كه آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنى قريظه) بايد كشته شوند و فرزندان و زنانشان اسير و اموالشان تقسيم گردد، اما گروهى از آنان اسلام را پذيرفتند و نجات يافتند».

با گسترش بیشتر اسلام و افزایش تعداد مسلمانان برای اقامه نماز عید، نیاز به فضای بزرگتری از مسجدالنبی بود ؛ چون مسجدالنبی گنجایش آن جمعیت را نداشت. بنابراین پیامبر در محل مناخه (بار انداز کاروان ها ) به اقامه نماز عید پرداختند که در دهه های بعد به نام مسجد مصلی یا (غمامه) نامگذاری شد. دلیل نامگذاری این مسجد به غمامه این بود که هنگام اقامه نماز عید ابری بر سر پیامبر ویارانشان سایه افکنده بود. در مناخه، مساجد دیگری نیز هست که محراب پیامبر صلی الله و علیه و آله در سال های دیگر و یا افرادی که بعد از پیامبر در آنجا نماز خواندند، بوده است.



مدینه در سال پنجم هجری، شاهد درگیری نیروهای اسلام با بنی قریظه بود که بنی قریظه از مدینه کوچ داده شد. سال پنجم، با این وقایع به پایان رسید.



سال ششم

سال ششم هجری آغاز شد شش سال از مهاجرت مسلمانان از مکه و استقرارشان در مدینه می‏گذشت. از تاریخ تغییر قبله به کعبه شریفه نیز بیش از چهار سال گذشته بود. مسلمانان علاقه داشتند که سفر زیارتی به خانه خدا و عمره داشته باشند؛ چون هم کعبه قبله آنها شده بود و هم مناسک عمره و حج اعمال روح بخشی بود که اسلام آن را تایید کرده بود و همچنین نبی مکرم اسلام مکرر در خواب دیده بودند که داخل مسجدالحرام شده و کلید کعبه را به دست آورده بودند ، تصمیم گرفتند که برای اعمال عمره، به مکه مکرمه حرکت کنند. آن حضرت با هزار و چهارصد نفر از اصحاب (برخی تا 1800 نفر بیان کرده‏اند) به منطقه ذوالحلیفه آمدند و محرم شدند. و در نزدیکی جحفه و یا عسفان تلبیه را تکرار کردند. نبی مکرم اسلام برای انجام عمره، آهنگ مکه مکرمه را داشتند. کاروان به سمت مکه حرکت کرد. مشرکین مکه مطلع شدند که پیامبر به همراه یاران خود قصد عمره را دارند. مشرکین که در جنگ بدر و احد و خندق، خود و پیامبر را آزموده بودند، اندیشدند که اگر پیامبر با این جمعیت وارد مکه شود و در منطقة حکومتی آنها استقرار یابند، شکست بزرگی برای آنها خواهد بود. از این رو، تصمیم گرفتند جمعی را بفرستند که راه را بر مسلمانان ببندند تا پیامبر از نیمه راه باز گردد. «خالد بن ولید» که افسری شجاع و کاردان بود، به همراه 200 نفر نیروهای نظامی در نیمه راه (منطقه عسفان، 80 کیلومتری مکه) راه را بر پیامبر بست. در منطقه عسفان، منطقه‏ای کوهستانی بود که تنها مسیر جنوب شمال، تنگه ای بود. خالد بن ولید، این راه را برای مسلمانان و پیامبر بست و یاران پیامبر با نیروهای اطلاعاتی که داشتند، پی بردند که راه را بر ایشان بسته‏اند. با توجه به اینکه مُحرِم بودند و درگیری در آن ماه، حرام بود، نمی خواستند درگیر شوند. بنابراین رشته کوه را دور زدند و به سمت غرب و سپس به جنوب حرکت کردند. خالد که دید، نیروهای پیامبر به منطقه وارد نشدند، پی برد پیامبر مسیر را تغییر د‏اده اند و به سرعت خود را به نیروهای پیامبر رسانید. در منطقه حدیبیه- منطقه‏ای که نیروهای پیامبر وارد حریم مکه شدند- جلوی نیروهای پیامبر را گرفت.



در منطقه حدیبیه نبی اسلام به مدت 19 شبانه روز آنجا در حال احرام و وضعیت نه صلح و نه جنگ ماندند. پیامبر گرامی اسلام نمی‏توانستند به مکه وارد شوند و از طرفی بدون رفتن به مکه، بازگشتشان بدون موفقیت میسر نبود. پیامبر به حضور و ماندن در منطقه، بسنده کردند. اما برای مذاکره با مشرکین افرادی را فرستادند تا اینکه بگویند تنها قصد انجام عمره دارند. از آن جایی که مشرکین حضور پیامبر را در منطقه، بسیار نگران‏کننده می‏پنداشتند، اجازه ورود به پیامبر ندادند و پیامبر صلی الله و علیه و آله تصمیم گرفتند که با مذاکره، برنامه را به پایان برسانند. نیروهای مشرک نیزاز جنگ خسته شده بودند و در حقیقت جنگ بین مسلمانان و مشرکین موجب فرسایش روحیه مشرکین شده بود و مشرکین آماده صلح با پیامبر صلی الله و علیه و آله بودند و پیامبر گرامی اسلام نیز از معطل کردن نیروهای اسلام در نبرد با مشرکین موفقیتی را پیش بینی نمی کردند. از این رو هر دو گروه برای صلح آمادگی داشتند پیامبر با عزام نماینده ای به مکه تصمیم داشتند از نیّت خود مردم مکه را مطلع کنند تا بدون سوءتفاهم انجام مناسک عمره عملی گردد ولی گزارش های واصله از برخورد بد مشرکین با وی حکایت داشت این خون مسلمانان که به امید تمام ابن راه پشت سر گذاشته بودند را به جوش آورد و موجب شد تا مسلمانان خدمت پیامبر رسیدند. پیامبر زیر سایه‏ درختی نشسته بودند. مسلمانان زیر آن درخت با ایشان به عنوان پایداری تا اهداء جانشان را در خدا بیعت کردند که آیه 18 سوره فتح نازل شد: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً؛ خداوند از مؤمنان-هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهايشان(از ايمان و صداقت) نهفته بود مى‌دانست؛ از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود»؛ و از این بیعت به بیعت رضوان یا بیعت شجره یاد شده است.پیامبر صلی الله و علیه و آله تصمیم گرفتند از نیروهای اسلام در سایر مناطق بهره برده پرچم حیات بخش اسلام را به اهتزاز درآورند. از این رو پیامبر گرامی پس از صلح حدیبیه با فاصله زمانی دوسه ماهه به سمت خیبر حرکت کردند و با شکست یهود، خیبر را فتح نمودند. برای انجام صلح، مشرکین سهیل بن عمرو که فردی با تدبیر و زیرکی بود به نزد پیامبر صلی الله و علیه و آله فرستادند که با پیامبر مذاکره کند. نتیجه مذکرات انعقاد پیمان‏نامه‏ای بین مشرکین و پیامبر گرامی اسلام بود.

آب چاه مورد استفاده پیامبر واصحاب در منطقه حدیبیه خشک شد ، پیامبر چوبی را مانند تیر تراشیدند و به دستور پیامبر، چوب راداخل چاه پرتاب کردند، آب در آن جریان پیدا کرد و پیامبر گرامی اسلام با یارانشان در مدت اقامت در حدیبیه از این چاه استفاده می‏کردند.



پیامبر در منطقه حدیبیه، دو خطبه ایراد کردند.شرایط پیامبر در حدیبیه بسیار سخت بود در حال احرام در منطقه شن های روان بدون سرپناه وسایه بان ، پیامبر در حالی زیر افتاب خطبه می خواندند که اصحاب هم زیر تابش شعله های گرم خورشید نشسته بودند.

از امام صادق علیه السلام نقل شده «و ما كان قضية اعظم‏ بركة منها»؛ هیچ واقعه ای در تاریخ اسلام با برکت تر از صلح حدیبیه نبوده است.