جلسه سوم: اتفاقات مسیر هجرت


چون زمینه پذیرش دین اسلام در طائف ممکن نبود و مردم  یثرب از برنامه های اسلام استقبال کردند ، پیامبرعازم آن شهر شدند.

پیامبر در سال دوازدهم بعثت  بعد از انجام بیعت اول با اهل یثرب وبنا به تقاضای آنان «مصعب بن عمیر» را به یثرب فرستاده یعنی یک سال قبل از هجرت ، مصعب مردم آن شهر را با اولیات اسلام وآیات قرآن آشنا ساخت. تلاش ها وتبلیغ او زمینة بسیار خوبی برای پذیرش اسلام و پیامبر توسط مردم یثرب گردید. و پس از بیعت دوم که در شب 13 ذیحجه سال 13 بعثت با 73 نفر از مردم یثرب از جمله تربیت شدگان مصعب انجام شد



 نبی مکرم اسلام در آغاز ماه ربیع الاول سال اول هجری به سوی مدینه حرکت کردند.

ایشان برای حرکت به سوی مدینه، جنوب مکه مکرمه - غار ثور- را انتخاب کردند؛ در حالی که مدینه در شمال مکه واقع شده است و طبق روال معمول باید ایشان از شمال مکه بیرون می رفتند. علت اینکه پیامبر به سوی غار ثور در جنوب مکه حرکت کردند این بوده است که می‏خواستند از تعقیب دشمنان در امان باشند و برای رد گم کردن در غار دو تا سه روز اقامت گزیدند.



مشرکان تا دهانه غار پیامبر را تعقیب کردند، اما چون تارهای عنکبوت بر دهانه غار دیدند مطمئن شدند پیامبر در غار نیست. مشرکان گمان می‏کردند که پیامبر تا کنار غار آمده و سپس به آسمان عروج کرده است. پیامبر با خاطری آسوده‏ در غار ماندند و بعد از سه روز توقف در غار، حرکت خویش را به سمت یثرب آغاز کردند.



 امام علی «علیه السلام» در انجام هجرت پیامبر نقش ممتازی ایفاء کرد. ایشان هنگامی که دشمنان خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، در بستر پیامبر خوابیدند تا دشمنان فکر کنند هنوز پیامبر در خانه‏اش آرمیده است. آن شب به همین مناسبت "لیله المبیت" نام گرفت. در شأن این فداکاری، آیه‏ای 207 بقره بر پیامبر نازل شد: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207) و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد، و خدا نسبت به [اين‏] بندگان مهربان است.

نبی مکرم اسلام به سوی یثرب حرکت کردند؛ اما راهی که ایشان برگزیدند با راه متداول فرق می‏کند و علت انتخاب راه غیر متعارف، این بود که نمی‏خواستند شناخته شوند. «طریق الهجره» و راه متداول قافله ها در تصویر مشخص شده است.



نبی مکرم اسلام در مسیر به خیمه ام معبد رسیدند که در بیابان زندگی می‏کرد. ایشان از وی درخواست غذا کردند. او گفت: من چیزی در اختیار ندارم. بر طبق آن چیزی در کتب تاریخ آمده است: پیامبر خواستند از گوسفندی که در آنجا بود، شیر بدوشند. ام معبد گفت: این گوسفند شیر ندارد. اما پیامبر با عنایت و معجزة الهی هنگامی که به سینه گوسفند دست زدند سینه گوسفند پر شیر شد و ایشان مشغول به دوشیدن شیر شدند. آنقدر شیر دوشیدند که خود و همراهان ایشان و حتی ام معبد نیز از شیر سیر شدند.

نبی مکرم در نزدیکی قبا وارد منطقه العصبه شدند که منطقه‏ای قبل از قبا است.



اکنون نیز حاجیان و زائران از «طریق الهجره» که وارد شهر مدینه منوره می‏شوند. در حدود هشتصد متری قبل از مسجد قبا، سمت راست، نخلستانی است که در آن، مسجدی به نام مسجد عصبه یا نور و توبه معروف است. نبی مکرم اسلام در ابتدا به این منطقه وارد شدند و از آنجا وارد قبا شدند و در آن منطقه نزد قبیله «بنی عمرو بن ‏عوف» توقف کردند.(افراد این قبیله در شب سیزدهم ماه ذی الحجه سال سیزدة بعثت در منطقه منا در محلی که بعدها در آنجا مسجدی به نام «مسجد البیعه» ساخته شد، جمع شدند و با پیامبر بیعت کردند.)

پیامبر در منزل «کلثوم بن هدم» مستقر شدند. محل دیدار افراد قبیلة بنی عمرو بن ‏عوف با پیامبر اسلام در منزل «سعد بن خیثمه» بود. سعد و خیثمه، پدر و پسری بودند که در دفاع از پیامبر از خود فداکاری نشان دادند. پسر در جنگ بدر و پدر در جنگ احد جان خود را فدای دین خدا و پیامبر اسلام کردند.

نبی مکرم اسلام روز دوشنبه دوازده ربیع الاول به منطقه قبا رسیدند و تا روز جمعه در قبا باقی ماندند. علت توقف در قبا و نرفتن به یثرب این بود که منتظر امام علی (ع) بودند تا از مکه به ایشان برسند و به اتفاق هم به یثرب وارد شوند. امام علی (ع) وصایای پیامبر را در مکه انجام دادند و با «فواطم ثلاث» به سوی یثرب حرکت کرده بودند. در مسیر به سوی یثرب، برای امام علی (ع) اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ بدان اشاره شده است. نبی مکرم وقتی خبر رسیدن امام علی (ع) به قبا را شنیدند خوشحال شدند و به استقبال امام علی (ع) رفتند. وقتی پیامبر پاهای علی (ع)را که در اثر سختی سفر مجروح و خون آلود شده بود، مشاهده کرد، اشک از چشمان پر شفقت ایشان جاری شد.



نبی مکرم اسلام در روز جمعه عازم یثرب شدند. بین قبا و یثرب فاصلة چندانی نیست. در این فاصله پیامبر باید از کنار قبایل مختلفی می‏گذشتند. مدینه در آن روزگار به صورت شهری متمرکز نبود؛ بلکه چندین محله در نزدیکی یکدیگر بود. محله‏ها عبارتند از اینکه برخی از طوایف قبیله «اوس» در شرق مدینه و برخی از طوایف «خزرج» در غرب مدینه و گروههایی از قبیله «بنی عبدالاشهل» و «بنی حارثه» در شمال مدینه زندگی می‏کردند. در شرق مدینه قبایل اوس ، بنی معاویه ابن مالک و دیگران زندگی می‏کردند. چنانکه در غرب مدینه قبایل خزرج، بنی ساعده و بنی سلمه و غیره سکنی کرده بودند. در شرق و جنوب شرقی مدینه سه طایفة یهود به ترتیب  "بنی نظیر" که در نقطه شمالی‏تر زندگی می‏کرد. «بنی‏قریظه» و در نهایت «بنی‏قینقاع» که در قبا زندگی می‏کردند. طوایفی که بیان شد از جمله طوایف بسیاری بود که در مدینه ساکن بودند.



پیامبر برای رسیدن به منطقة مرکزی یثرب، باید از منطقه «وادی رانونا» که جایگاه قبیلة بنوسالم بود، می‏گذشتند. بنوسالم از نبی مکرم خواستند که نهار روز جمعه را آنجا بمانند. پیامبر نیز درخواستشان را پذیرفت و اولین نماز جمعه را آنجا خواندند. به پاس حضور پیامبر در آنجا، «مسجد جمعه» بنا شد که اکنون این مسجد از مناطق عبادی و دیدنی مدینه منوره است.



 نبی مکرم اسلام در مسیر قبا تا یثرب، با نوجوانانی مواجه شدند که به استقبال ایشان آمده بودند؛ در حالی که سرود می خواندند : «طلع البدر علینا من ثنییات الوداع  وجب الشکر علینا ما دعا لله داع، ایها المبعوث فینا جئت بالامر المطاع  جئت شرفت المدینه مرحبا یا خیر داع ». با این تعابیر از پیامبر اسلام استقبال کردند. تا چندی پیش، مسجد کوچکی مقابل مسجد جمعه بود که از آن به عنوان مسجد «بنات بنی نجار» یاد می‏شد که به یاد دخترانی که برای پیامبر شعر خیرالمقدم را سروده بودند، بنا شده بود.

پس از اینکه پیامبر منطقه قبا و حاشیه راونا را پشت سر گذاشتند، به منطقه مرکزی یثرب که بعد از آن، مسجدالنبی و منطقه اصلی مدینه وارد شدند. در آن مکان، مردم از پیامبر برای سکنی گزیدن در خانه‏هایشان دعوت فراوان کردند. به هیمن دلیل پیامبر فرمودند هر کجا شترشان زانو زد، همان جا خواهند رفت. شتر پیامبر در زمین دو طفل یتیم به نامهای سهل و سهیل، زانو زد که نزدیک خانه ابوایوب بود.



 مادر ابوایوب بلافاصله اثاث پیامبر را به منزل ابوایوب برد گفت: انسان باید همراه اثاث خود باشد. پیامبر نیز قبول کردند. پیامبر چند روزی در منزل ابوایوب ماند و همان زمین را از چند تن صحابه خریداری و تبدیل به پایگاه بزرگ اسلام در مدینه کردند و از آن پس یثرب به شهر پیامبر مبدل شد.


اولین گام

اولین گامی که در یثرب برداشته شد، ساختن مسجد بود. برخی آیه شریف «لمسجد اسس علی التقوی من اول الیوم» را دربارة مسجد‏النبی می‏دانند. هر چند مشهور این است که آیه در رابطه با مسجد قبا است که سابقه‏ای قبل از مسجدالنبی دارد.

پیامبر گرامی پایگاهی به منظور تربیت انسان‏های فرهیخته می‏خواستند. پایگاهی که در آن انسانهای فداکار بتوانند به مسائل سیاسی و اجتماعی روزگار پی ببرند. پایگاهی برای استقرار افرادی که‏ از اقصی نقاط جهان به مدینه می آیند. پایگاهی که در آن قضاوت شود؛ پایگاهی که غیر از برنامه‏های ‏عبادی بتواند پاسخگوی برنامه‏های دیگر پیامبر نیز باشد. البته در یثرب قبل از اینکه به مدینه‏النبی مبدل شود، مانند جاهای دیگر دنیا، جایگاهی برای اجتماعات و هم‏اندیشی‏ها داشته است.چون هوای مدینه گرم بوده است، سایبانی از برگ نخلها بنا می‏کردند که به «سقیفه» معروف بود. این سقیفه یکی از محلهای اجتماعات مردم یثرب بود مثلاً سقیفه‏ای که در قبیله بنی ساعده بود به سقیفه بنی‏ساعده شناخته می‏شد شایان ذکر است قبیله بنی‏ساعده از طوایف خزرج بود.

پیامبر شخصاً برای ساختن مسجد فعالیت می‏کردند. سنگ می‏آوردند و یاران پیامبر برای ساختن مسجد از هیچ کمکی دریغ نمی‏کردند. نبی مکرم اسلام با بیان اشعار و شعارهایی، باعث بالا بردن روحیة افراد در هنگام ساختن مسجد می‏شدند؛ از جمله این شعارها، شعار «لا عیش الا عیش الاخره» و «اللهم ارحم الانصار و المهاجره». وقتی که مردم این شعارها را از زبان مبارک پیامبر می‏شنیدند، با دلگرمی و شوق بیشتر مشغول کار می‏شدند.

در تاریخ نقل شده: عماریاسر وقتی می‏خواست سنگ بیاورد، دو عدد سنگ می‏آورد. یکی از طرف خودش و یکی به نیابت پیامبر برمی‏داشت. یاران فداکار پیامبر عاشقانه و خالصانه کار می‏کردند. اصحاب پیامبر سنگ سومی را نیز بر عمار بر سنگهای وی اضافه می‏کردند. عمار به پیامبر عرض کرد که اصحاب شما قصد جان مرا کردند. پیامبر در پاسخ فرمود: «نه، اشتباه نکن! اینها دوست تو هستند، کسانی که تو را خواهند کشت فئه باغیه هستند». در حال ساختن مسجد این سخن در اذهان پیچید که پیامبر مرگ عمار را پیشگویی کردند و فرمودند: عمار را گروه ستمکار خواهند کشت. این سخن پیامبر در ذهن مردم بود تا زمانی که نیروهای معاویه در جنگ صفین، عمار را شهید کردند. در آن هنگام بود که منظور پیامبر از گروه ستمکار آشکار شد.



در تاریخ ساختن مسجد، آمده است که یکی از اصحاب در ساختن مسجد کمک نمی‏کرد و بیشتر سعی ‏کرد در حاشیه باشد. عمار سخنی از امام علی (ع) شنیده بود که چنین فرموده بودند: «لا یستوی من یعمر المساجداً  یدئب فیه قائماً وقاعداً  و من یری عن الغبار حائداً » یعنی خیلی فرق است بین کسی که برای ساختن مسجد اقدام می‏کند و در مسجد به عبادت خدا می‏پردازد با کسی که برای خاک‏آلود نشدن و به هم نخوردن لباسهایش، از کمک در ساختن مسجد ابا می‏کند. زمانی که عمّار این سخن را به آن شخص گفت. آن فرد کنار رفت و از عملی که انجام داده بود، احساس غبن و خسران کرد. نام آن فرد در تاریخ ذکر شده است و در تاریخ اسلام به جایگاه بالائی دست یافت و دست بستگان خود را در بیت المال باز گذاشت ، که از ذکر نام وی پرهیز می کنیم.

سال اول حضور پیامبر گرامی اسلام در یثرب با همگرایی زائد الوصفی ادامه پیدا می‏کرد. پیامبر باید در منطقه یثرب هم خودشان و هم اصحاب شان را پیدا می‏کردند و زیر‏ساخت های حکومت شان را محکم می‏کردند.

سه اقدام مهم در سال اول هجری انجام گرفت:

اول، ساخت مسجد که پایگاه بزرگ بود

دوم، ایجاد وحدت و اخوت بین انصار و مهاجرین بود. مردم مدینه باید مردم مکه یا همان مهاجرین را می پذیرفتند؛ از جمله اقدامات پیامبر ایجاد انس و الفت بین خود مردم مدینه بود و بعد ایجاد اخوت و الفت در بین مردم مکه و مدینه.(مهاجر و انصار)  رقابت بین (اوس وخزرج) مردم مدینه به بهانه‏های مختلف مانند اینکه در فلان جنگ کدام قبیله بیشتر رقیب از پا درآورده است به مشاجره می‏پرداختند. نبی مکرم اسلام در قدم اول، بین آنها ایجاد وحدت و برادری کردند و در قدم بعدی بین مردم مدینه و مهاجرین نیز الفت و همبستگی ایجاد کردند. در تاریخ آمده است: در ماجرای عقد اخوت، پیامبر بین تمام مسلمانان ایجاد اخوت و برادری کردند و تنها امام علی (ع) باقی‏مانده بودند. ایشان دل‏نگران بودند که چرا پیامبر بین او و یکی از انصار اخوت ایجاد نکرده بودند. امام علی (ع) وقتی دلیل آن را از پیامبر جویا شدند. پیامبر در پاسخ فرمودند «تو را برای خود گذاردم که با تو عقد اخوت ببندم». بین مهاجرین و انصار عقد اخوت بسته شده بود و تنها کسانی که هر دو از مهاجرین بودند حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) بودند.

امروزه مسجدالنبی پایگاه عبادی برای همه مسلمانها است. در طول تاریخ نیز مورد توجه همه ارادتمندان و علاقه‏مندان به اسلام و پیامبر بوده است. مسجدالنبی در وسط منطقه مرکزی یثرب آن زمان قرار داشته و به تدریج در طول تاریخ این توجه افزایش داشته است تا به شکل امروزی درآمده که ملاحظه می‏کنید.

سوم , در آن سال تمامی درهایی که به سوی مسجدالنبی باز می‏شد، به دستور الهی بسته شد، جز در خانه امام علی (ع). امروزه نیز این در مشخص است. البته قفلی بر این در زده شده است که بر روی قفل نوشته شده است: «هو الحبیب الذی ترجی شفاعته...» که در تصویر مشاهده می‏کنید.



در نزدیکی مسجد النبی، منطقه «بقیع غرقد» بود که مورد توجه پیامبر و یاران پیامبر بود که افرادی در این بقیع مدفون و به خاک سپرده شدند.



سال دوم

در سال دوم هجرت، به تدریج خبر ظهور پیامبر در مکه و اقامت در یثرب به گوش مردم جزیره العرب رسید. طایفه‏ها و قبایل و گروههای مختلف برای آشنایی با برنامه‏های پیامبر و یا بستن عهد و پیمان ، نزد ایشان می‏آمدند. در مسجدالنبی ستونی به نام «استوانه الوفود» که مربوط به افرادی است که برای زیارت و دیدار پیامبر می‏آمدند و آنجا با پیامبر عهد و پیمان می‏بستند.

از ناحیه یهود مدام نبی اکرم و مسلمانان مورد طعن قرار می‏گرفتند. آنان می‏گفتند که اگر آئینتان آئین خدایی است، چرا به سوی قبله ما نماز می خوانید؟! از آغاز ورود حضرت به مدینه سرزنش‏ها و نیش‏زبان‏های یهودیان وجود داشت. تا آنکه آیه شریفه 144 سوره بقره نازل شد: قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (144) ما [به هر سو] گردانيدنِ رويت در آسمان را نيك مى‏بينيم. پس [باش تا] تو را به قبله‏اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن؛ و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن بگردانيد. در حقيقت، اهل كتاب نيك مى‏دانند كه اين [تغيير قبله‏] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است؛ و خدا از آنچه مى‏كنند غافل نيست.

هفده ماه از حضور پیامبر در مدینه می‏گذشت. پیامبر برای ادای نماز به حاشیه منطقه خزرج رفته بودند. بین نماز ظهر و عصر ویا وسط نماز ظهر تغییر قبله رخ داد. یعنی پیامبر و افراد پشت سر ایشان، همگی یکباره از سوی بیت المقدس به سمت مکه مکرمه بازگشتند. این چرخش حدود صد و پنجاه درجه‏ای در حال خواندن نماز رخ می‏دهد. بین دو قبله یعنی بیت‏المقدس و کعبه و در محل انجام این نماز وتغییر قبله مسجدی به نام مسجد قبلتین ساخته شد. شمال غربی مسجد به سوی بیت‏المقدس است و جنوب مسجد به سمت کعبه است. این طور نیست که پیامبر فقط در مسجد ذوالقبلتین به دو قبله نماز خواندند؛ بلکه ایشان در مسجد قبا و مسجدالنبی نیز به دو قبله نماز خواندند. زیرا در پیش از تغییر قبله ایشان در این مساجد نماز گذارده بودند همانطور که در بعد از تغییر قبله نماز گزاردند بنابراین در این مساجد نیز به دو قبله نماز خوانده شده است. اما چون این اتفاق-تغییر قبله مسلمین- در مسجد ذو القبلتین رخ داد، از این رو به این مسجد ذوالقبلتین می‏گویند.



جنگ بدر

سال دوم هجرت امر دیگری هم برای نبی مکرم اسلام رخ داد و آن جریان حرکت کاروان تجاری مکه به سوی شام بود. رئیس کاروان تجاری مکه، ابوسفیان بود. نبی اسلام تصمیم می‏گیرند در برابر اموالی که قریش از یاران پیامبر در مکه غصب کرده‏اند، کاروان تجاری مشرکین مکه را تصاحب کرده؛ تا کمی از ضررهایی که مسلمانان مهاجر بر اثر مصادره اموال و ترک کاشانه خود دیده‏اند جبران شود. بنابراین پیامبر لشکری مهیا کردند و در محلی که اکنون به مسجد سقیا معروف است. در هنگام حرکت به سوی بدر، از لشکریان خود سان دیدند؛ چون باید لشکریان ایشان از نظم و آرایش نظامی مناسبی برخوردار بود تا بتوان افراد را راهی میدان نبرد کنند. فاصلة مسجد سقیا تا مسجدالنبی حدود پانصد متر است. بنابراین پیامبر هنوز در مدینه بودند و می‏توانستند افرادی را که توانایی شرکت در نبرد نداشتند، کنار بزنند. پیامبر افراد نابالغ و آنهایی را که آمادگی لازم را برای شرکت در جنگ بدر نداشتند، از جمع لشکریان بیرون آوردند و با سیصد و سیزده نفر به سمت بدر حرکت کردند. پیامبر در این محل وضو گرفتند و آب نوشیدند. به دلیل اینکه پیامبر در آن مکان آب نوشیدند، مسجد «سقیا» نام گرفت.



در دوران بنی عباس، مکانهایی که پیامبر نماز خواندند و یا حضور داشتند، به یاد پیامبر بنا یا مسجد ساختند، از جمله مسجد سقیا و مسجد البیعه که ذکر آن گذشت. حتی گاهی اوقات در مکانی واقعه‏ای رخ داده است مثل منطقه‏ای که دندان پیامبر در احد افتاده است. در آنجا مسجد «ثنایا» را بنا کردند. در زمان بنی‏عباس این مناطق را از جمله مناطقی که در نزدیکی قبا است، مورد توجه قرار دادند و ساختمان‏هایی در آنجا بنا کردند. البته بنی عباس به دنبال زنده کردن یاد پیامبر نبود آنچه که بنی عباس را بر این امر وامی‏داشت، بیشتر نسبت دادن خودشان به پیامبر بود.در حقیقت در مبارزه مذهب علیه مذهب دستگاه حکومت به چنین پوششی نیاز داشت. در سفر هارون به مدینه منوره ، وقتی که در کنار تربت مبارک پیامبر قرار گرفت، صدا زد «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یابن‏ عم». هارونی که حضرت موسی بن جعفر (ع)را به زندان می‏اندازد، خود را به پیامبر منتسب می‏کند. ولی بلافاصله موسی بن جعفر در عرض سلام خود عرضه داشتند: «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا أبه » سلام بر تو ای پدر . یعنی ای هارون اگر پیامبر را به خود و خود را بر پیامبر منتسب می‏کنی، بدان که پیامبر پدر ماست. هارون ناراحت شد و گفت: «تو از فرزندان علی هستی، چرا خود را به پیامبر منتسب می‏کنی؟» امام کاظم(ع) در پاسخ به هارون فرمودند: «اگر پیامبر به خواستگاری دختر تو بیاید آیا تو دختر به پیامبر می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏دهی؟» هارون جواب داد: «مورد افتخار ماست.» اما امام کاظم(ع) جواب دادند: «ولی پیامبر نه از من خواستگاری دختر می‏کند و نه من می توانم دختر به پیامبر بدهم، زیرا ایشان پدر من است.» هارون در جمع خجالت کشید و شرمنده شد.

نبی مکرم اسلام برای پیشبرد هدف خویش از محل مسجد سقیا به سوی منطقه ظفران حرکت کردند. منطقه ظفران در نزدیکی بدر است. در مسیر بین شام و مکه چاه‏هایی ار جمله چاه‏های بدر حفر شده بود که کاروانیان تجاری از آن چاهها  برای ادامه مسیر، آب بر می‏داشتند. نبی اسلام می‏دانستند کاروان تجاری قریش در این مسیر است به همین دلیل به سوی چاههای بدر رهسپار شدند. وقتی ابوسفیان از لشکرکشی پیامبر اطلاع پیدا کرد، به سرعت کاروان را از منطقه گذراند که مال التجاره مورد مصادره مسلمانان واقع نشود. ابوسفیان با کاروان خود به شام رفت و در مسیر باز گشت با احتیاط تمام بررسی کرد. پی برد که منطقه هنوز مورد مراقبت و توجه پیامبر رحمت است. در نتیجه کاروان خود را از منطقه میانی «نزدیک چاهای بدر» عبور نداد بلکه کاروان را از حاشیه دریای سرخ یعنی از فاصله حداقل 30 کیلومتری منطقه بدر و بدون وقفه گذراند.



 ابوسفیان به مردم مکه خبر داد که اگر می‏خواهید مال التجاره تان از مصادره در امان باشد به سرعت به کمک ما بیایید. این بود که مشرکین برای نجات کاروان قریش از صدمه دیدن توسط نیروهای پیامبر گرامی اسلام آماده شدند و حرکت کردند. نیروهای مشرکین برای نجات مال التجاره حرکت کردند. ابوسفیان به آنها خبر داد که من کاروان را از دسترسی پیامبر و یارانش نجات دادم. ولی آنها بخیال خام خویش برای نابود کردن اسلام وبه بهانه برداشتن مسلمانان از سر راه تجارتی به سوی اسلام لشکر کشی کردند.

شهر بدر که بعدها ایجاد شد در غرب عربستان قرار گرفته است و منطقه نبرد بدر در قسمت جنوب غربی این شهر است.

برخی از آیات دربارة جنگ بدرگویای آن است. که نبی مکرم اسلام نیروهایشان را آورده بودند که «غیر ذات الشوکه» یعنی مال التجاره بدست آورند، ولی به ناچار مجبور به شرکت در نبردی شدند. نیروهای مشرکین به منطقه بدر آمدند و نبی مکرم اسلام با مسلمانان صحبت کردند که آیا برای جنگ آماده شویم یا برگردیم، نظر شما چیست؟ نتیجه مشورت این شد که برخی پیشنهاد دادند که لشکر اسلام برگردد. پیامبر می دانستند که اگر اکنون برگردند نیروهای مشرکین برای از بین بردنشان انگیزه بیشتری پیدا می‏کنند و حتی در مدینه منوره نیز بر ضد اسلام برنامه‏ریزی و حرکت‏هایی را انجام می‏دهند. اما برخی دیگر از اصحاب گفتند که ما با شما بیعت کردیم و تا پای جان در خدمت شما هستیم. وقتی پیامبر سخنان مقداد و برخی از انصار را شنیدند که مقاوم از پیامبر دفاع و حمایت خواهند کرد، آمادگی خودشان را برای نبرد اعلام کردند.

در آیات سوره انفال می خوانیم: وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8)

اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (13) و [به ياد آوريد] هنگامى را كه خدا يكى از دو دسته [كاروان تجارتى قريش يا سپاه ابوسفيان‏] را به شما وعده داد كه از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتيد كه دسته بى‏سلاح براى شما باشد، و[لى‏] خدا مى‏خواست حقّ [=اسلام‏] را با كلمات خود ثابت، و كافران را ريشه‏كن كند. تا حقّ را ثابت و باطل را نابود گرداند، هر چند بزهكاران خوش نداشته باشند. [به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مى‏طلبيديد، پس دعاى شما را اجابت كرد كه: «من شما را با هزار فرشته پياپى، يارى خواهم كرد.» و اين [وعده‏] را خداوند جز نويدى [براى شما] قرار نداد، و تا آنكه دلهاى شما بدان اطمينان يابد؛ و پيروزى جز از نزد خدا نيست، كه خدا شكست ناپذير [و] حكيم است. [به ياد آوريد] هنگامى را كه [خدا] خوابِ سبك آرامش‏بخشى كه از جانب او بود بر شما مسلّط ساخت، و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند، و وسوسه شيطان را از شما بزدايد و دلهايتان را محكم سازد و گامهايتان را بدان استوار دارد. هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‏كرد كه من با شما هستم، پس كسانى را كه ايمان آورده‏اند ثابت‏قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد، و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد. اين [كيفر] بدان سبب است كه آنان با خدا و پيامبر او به مخالفت برخاستند، و هر كس با خدا و پيامبر او به مخالفت برخيزد قطعاً خدا سخت‏كيفر است.

قران در ایات بعد در تصویر موقعیت معرکه از دو محور عملیاتی مشرکین ومسلمانان از «عدوه قصوی» و «عدوه دنیا»یاد کرده است. عدوه القصوی منطقة مرتفع جنوبی است که به مکه نزدیک تر بوده و از مدینه دور است. عدوه دنیا منطقه‏ای نزدیک به مدینه است. در قسمت مرتفع این منطقه برای پیامبر , مقر فرمانده ای( بنام عریش) ایجاد کردند  که اکنون در آن محل مسجد عریش ساخته شده است. پیامبر از پایگاه فرماندهی نبرد و درگیری مسلمانان و مشرکین را مدیریت کردند. شهدای جنگ بدر در این ناحیه مدفون هستند و تعداد زیادی از کشته‏های مشرکین به چاه ریخته شدند.



 پیامبر جمعی از مشرکین را به اسارت گرفتند و به مدینه منوره با پیروزی کامل برگشتند. پیامبر در این نبرد سیصد و سیزده نفر سرباز داشتند. ولی همین تعداد اندک، با تمام وجود جنگیدند؛ از جمله کسانی که در این نبرد نقشی بسیار مهم داشت، امام علی (ع) بود که ایشان در نامه‏ای به معاویه نوشتند: «شمشیری که با آن بستگان تو از جمله جد و دایی تو کشته شد، همچنان وجود دارد.» منطقه بدر به مرور مورد توجه مسلمانان زیادی قرار گرفت به طوری که اموات خود را در زمین بدر مدفون می‏کردند و اکنون این منطقه به قبرستانی بزرگ تبدیل شده است.

بخشی از منطقه بدر رمل و بخشی دیگر آن سنگ کوه است و همچنین یک بخش آن خاکی است. بارندگی در آن شب از عنایات الهی بود، موجب اذیت مشرکین و گل شدن در محدوده‏ای از بدر (جنوب) که در اختیار آنها بود، گردید و در قسمت رملی که در اختیار مسلمانان بود، موجب سفت شدن آن و دسترسی مسلمانان به آب شد تا هم مسلمانان بتوانند غسل کنند و هم از آب استفاده کنند .



در مقابل محل معرکه و مدفن شهدای بدر نام تعدادی از شهدای بر سنگ نوشته ای آمده است.خدای بزرگ در این واقعه تاریخی به مسلمانان درس توجه واتکال به نصرت های الهی و به مشرکین درس فراموش نشدنی عدم توجه به بتها و روی آوری و اعتقاد به قدرت ماورائی الهی داد که در سوره ال عمران می فرماید: وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) و يقيناً خدا شما را در [جنگ‏] بدر -با آنكه ناتوان بوديد- يارى كرد. پس، از خدا پروا كنيد، باشد كه سپاسگزارى نماييد.





سال دوم هجرت با تمام زیباییها به پایان رسید و یکی از کارهای مهم که در سال دوم اتفاق افتاد پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بود.

جنگ بدر، با تمام سختی‏ها و زحمات فراوانی که برای یاران با وفای پیامبر داشت، با عنایات و امداد غیبی الهی، پیروزیها و موفقیتهایی را نصیب آنان کرد. در همین نبرد بود که مسلمانان صد تن از مشرکین را به هلاکت رساندند و هفتاد نفر را اسیر کردند. در حالی که نیروهای اسلام از لحاظ نفرات و تجهیزات قابل قیاس با نیروهای مشرکین نبودند. مشرکین آمده بودند که نیروهای اسلام را از پای درآوردند و بر سر پیکرهای ایشان جشن بگیرند. در حالی که نبی مکرم اسلام به یاری خداوند توانستند نیروی دشمن را از پای درآورند. با آنکه پیامبر چهارده تن از همرزمان خود را تقدیم راه اسلام کرد، پیروزی و موفقیتی برای مسلمین رقم خورد و ضربه‏ای شکننده به مشرکین وارد شد .مشرکین که عتبه و شیبه و ابوجهل و سران خود را از دست داده بودند و برخی از یاران خود را در چنگ نیروهای اسلام می‏دیدند، غصه و غم جانکاه خود را در مکه مکرمه، به بغض فرو خفته ای برای مقابله و برخورد با نیروهای اسلام و نبی مکرم اسلام تبدیل کردند. پیامبر اسلام پس از نبرد بدر جنازه مشرکین را در چاهی نزدیک منطقه نبرد ریختند و پیکرهای پاک شهدا را در آن منطقه به خاک سپردند. امروزه منطقه شهدای بدر یکی از زیارتگاه‏ها در مناطق دیدنی و خاطره‏انگیز حجاز است.

پس از این نبرد، برخورد پیامبر در مقابل بنی قینقاع بود که پیامبر اسلام با آن ها نیز مطابق برخوردی که این قبیله بر ضد اسلام داشتند، برخورد کردند و موجب راندن آنها از منطقه شدند. پس از این ماجراها، آخرین واقعه خاطره انگیز سال دوم هجرت ازدواج امام علی علیه السلام با فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.در تصویر درب منزل آن حضرت دیده می شود.



سال سوم

حوادث سال سوم با خوشحالی خاندان پیامبر با تولد سبط اکبر امام مجتبی در نیمه رمضان رقم خورد.

غزوه احد

 مشرکین که در سال قبل ضرباتی سنگین از ناحیه نیروهای اسلام خورده بودند، تصمیم گرفتند در سال سوم نیروهای مشرکین با مقابله و حملة به نبرد با اسلام بپردازند. جنگ بدر در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد و مشرکین در سالگرد جنگ بدر برای حمله به مدینه آماده شدند و توقع این را داشتند که در این حمله مسلمانان و پیامبر را از روی زمین بر خواهند داشت و با چنین انگیزه‏ای حرکت کردند و به سوی مدینه آمدند. برخی از یاران پیامبر که در مکه زندگی می‏کردند، از حرکت مشرکین ایشان را مطلع کردند. نبی مکرم دو نفر از یاران خود را به حوالی مدینه- جنوب مدینه- اعزام کردند تاحضور مشرکین در منطقه را رصد وگزارش دهند. انس و مونس به خدمت پیامبر رسیدند و به ایشان اعلام داشتند که نیروهای مشرکین را در جنوب مدینه دیدند که اسبان خود را در کشتزارها رها کرده‏اند و خود به استراحت پرداخته اند. نبی مکرم اسلام روز جمعه اعلام فرمودند که همه مسلمانها که برای نماز جمعه با سلاح حضور پیدا کنند تا بعد ازنماز به سمت احد حرکت کنند. پیامبر اسلام به همراه هزار نفر به سمت احد حرکت کردند. یک لشکر هزار نفری برای پیامبری که نزدیک به 3 سال است در شهر مدینه زندگی می‏کنند. برای مسلمانان این پیشرفت بسیار جای خرسندی بود و برای مشرکان دیدن چنین وضعیتی بسیار سخت و ناراحت کننده بود. بین یاران پیامبر بر سر این که نبرد در بیرون مدینه باشد یا در داخل آن، اختلاف وگفتگوهایی صورت گرفت. بنابراین مسلمانان دو گروه شدند: گروهی به سرکردگی عبدلله بن اُبیّ ، نظرشان این بود که در مدینه بمانند و در مقابل دشمن مقاومت کنند. گروه دوم که از جوانان و نیروهای فعال تشکیل شده بود، درخواستشان این بود که باید دماغ دشمن را در خارج مدینه به خاک بسایند و شکست را در خارج از مدینه به دشمن تحمیل کنند. نبی مکرم اسلام دیدگاه دوم را انتخاب کردند که در خارج مدینه با دشمن روبرو شوند و بهترین نقطه برای جنگ، منطقه احد بود.

احد منطقه‏ای بود که در سال های قبل از اسلام، جنگ‏های بین قبیله اوس و خزرج در این مکان رخ داده بود. چون مدینه از شرق به حره «واقم» یا حره شرقیه و از غرب به حره «وبره» یا غربیه و از جنوب نیز به حره جنوبیه منتهی می‏شد و تنها راه ورود از جنوب به مدینه منوره راه قبا بود. یعنی همان راهی که پیامبر سه سال قبل از آن، راهی یثرب شده بودند. مشرکین بهتر دیدند که برای نبرد، به شمال مدینه بیایند. از این رو از وادی عقیق حرکت کردند. رودخانه‏ای که از کنار مسجد شجره می‏گذرد و به منطقه جنوب غربی  مدینه وارد می‏شود و غرب مدینه را پشت سر می‏گذارد و در شمال مدینه با رودخانة وادی قنات که آن هم از شمال مدینه می‏گذرد ، یکی می‏شوند. دو رودخانه فصلی هستند و سیلابها را به شمال مدینه یعنی به منطقه مجمع الاسیال می‏آورند. منطقه مجمع الاسیال، منطقه‏ای باتلاق‏گونه‏ای است که آب در آنجا می ماند و به مرور تبخیر می‏شود. این جریان در قرنهای متمادی اتفاق می‏افتاد. مشرکین از این راه حرکت کردند که دو مزیت داشت اول آنکه در پوشش بودند، چون کف رودخانه گود بود و باعث می‏شد دیده نشوند و دوم آنکه کف رودخانه شن و رمل است که مانند سنگهای خاردار حره‏ای منطقه جنوب و شرق سبب کندی عبور و آزار آنها نمی‏شد. بنابراین مناسب‏ترین و تنها راه ورود همین راه بود.

نبی مکرم اسلام از استقرار مشرکین در منطقه احد اطلاع پیدا کردند. لذا همراه با یاران به سمت احد حرکت کردند. در میانه راه، عبدالله ابن‏ ابیّ با بهانه ‏جویی جمعی از همفکران خود را از ایشان جدا کرد و این عده به سوی مدینه بازگشتند. از حرکت این افراد که همراه عبدالله بن ابیّ به مدینه بازگشتند به عنوان پیروی از شیطان یاد شده است: إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ (155) روزى كه دو گروه [در اُحد] با هم روياروى شدند، كسانى كه از ميان شما [به دشمن‏] پشت كردند، در حقيقت جز اين نبود كه به سبب پاره‏اى از آنچه [از گناه‏] حاصل كرده بودند، شيطان آنان را بلغزانيد. و قطعاً خدا از ايشان درگذشت؛ زيرا خدا آمرزگار بردبار است .

در قرآن کریم، سوره آل عمران که نزدیک به پنجاه آیه دربارة این واقعه بسیار مهم احد بیان شده است.

نبی مکرم اسلام بر منطقه احد نزدیک شدند در مسیر محلی که اموزه از آن با نام مسجد شیخین یاد می‏شود،



زره به تن کردند وبه سمت احد ادامه مسیر دادند.وشب شنبه در همین منطقه ماندند.

یکی از مسائل مهم احد دربارة چگونگی شکل‏گیری رزمگاه است و آرایش نیروها به چه صورت بوده است. هم تعداد رزمندگان مسلمان در احد کمتر از نیروهای دشمن بود و هم تعداد ادوات نظامی و جنگی و اسب‏سواران پیامبر، کمتر از دشمن بود. پیامبر گرامی تصمیم گرفتند برای اینکه یارانشان را به نحو مطلوب حفظ کنند، از آنان خواستند به منطقه‏ای در جنوب کوه احد که مانند فرورفتگی در داخل کوه به حساب می‏آید آنجا را به عنوان محل اردوی لشکر قرار دهند. پشت سر نیروهای پیامبر، کوه احد بود، سمت راست نیروهای پیامبر همان قسمت فرورفته کوه احد بود و سمت چپ نیروهای پیامبر، منطقه ضعف نیروهای اسلام به شمار می‏آمد. برای جبران این ضعف، پیامبر گرامی اسلام با گماردن پنجاه نفر از نیروهای تیرانداز  بر ارتفاعات جبل عینین که در جنوب کوه احد و سمت چپ رزمگاه نیروهای اسلام به حساب می آمد، مستقر کردند. تا جلوی نفوذ نیروهای دشمن را سد کنند. نبی مکرم اسلام میمنه و میسره نیروهای خود را تنظیم کردند. چنانکه دشمن نیز چنین کرد.



جنگ در روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجری، مقارن با شش فروردین  رخ داد. جنگ از ساعات قبل از ظهر شروع شد. درگیری‏ها در ابتدا به گونه‏ای بود که نیروهای مشرک، پشت به قبله و رو به احد و مسلمانان رو به قبله و پشت به احد مشغول نبرد بودند. رزمندگان اسلام چنان شجاعانه جنگیدند که نیروهای مشرک با از دست دادن چند تن از پرچم داران پا به فرار و عقب نشینی گذاشتند .پیامبر قبلاً یادآوری فرموده بودند که رزمندگان اسلام تا هر کجا نیروهای مشرکین را تعقیب کنند، نباید از ارتفاعات کوه تیراندازان پایین بیایند و تا پایان جنگ باید آن موقعیت را حفظ کنند. ولی دنیاگرایی افراد وقتی که دیدند بعضی در پایین به جمع‏آوری غنائم می‏پردازند، آنها را بر آن داشت که به پایین کوه برای جمع آوری غنائم حرکت کنند. خالدبن‏الولید که در منطقه میمنه نیروهای مشرکین در حال نبرد با مسلمانان بود. وقتی مشاهده کرد که نیروهای اسلام از ارتفاعات جبل عینین که در آن زمان چون تیراندازان در آنجا مستقر بودند، جبل رمات نام گرفت، پایین آمدند و نیروهای اسلام روی ارتفاع کوه اندک شدند، به سرعت کوه را دور زد و به اردوگاه ومعسکر سپاه اسلام وارد نبرد شد و مسلمانان را محاصره کرد.



 نیروهای خالد دو دسته شدند جمعی به سمت جبل رمات و جمعی نیز به سمت قلب لشکر پیامبر یورش بردند. ناگهان یاران پیامبر که برخی در حال بررسی غنائم به دست آورده بودند، با نیروهای مشرک مواجه شدند. نبی مکرم اسلام از نیروها خواستند که مقاومت کنند و بایستند ولی ضعف در نیروهای پیامبر ایجاد شد. کسانی که فکر می‏کردند پیروزی کامل را به دست آورده‏اند، وقتی نیروهای مشرک را سواره در معسکر خود دیدند، به هزیمت و فرار پرداختند. نبی اسلام از آنها خواستند که بمانند و مقاومت کنند ایه 153 را در این باره بیان می‏کند:

إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في‏ أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ (153) [ياد كنيد] هنگامى را كه در حال گريز [از كوه‏] بالا مى‏رفتيد و به هيچ كس توجه نمى‏كرديد؛ و پيامبر، شما را از پشت سرتان فرا مى‏خواند. پس [خداوند] به سزاى [اين بى‏انضباطى‏] غمى بر غمتان [افزود]، تا سرانجام بر آنچه از كف داده‏ايد و براى آنچه به شما رسيده است اندوهگين نشويد، و خداوند از آنچه می کنید آگاه است.



 «آنگاه که شما از کوه بالا می رفتید و پشت سر خود را نگاه نمی‏کردید و پیامبر یک یک شما را به اسم صدا می‏کرد ومی‏خواست که بمانید و دفاع کنید؛ ولی شما گروهی فرار کردید و پیامبر و یاران با وفای او را در رزمگاه تنها گذاشتید.»

جنگ بسیار شدیدی شد و همه جوانها سرسختانه در حال نبرد بودند و جوانمردانه می‏جنگیدند. در همین نبرد بود که حمزه سید الشهدا، آن سردار رفیع و بزرگ اسلام، به درجه رفیع شهادت رسیدند. در همین نبرد بود که «حنظله غسیل الملائکه»، آن جوانمرد دلیر، به شهادت رسیدند. در همین ساعات و زمان بود که «نسیبه» آن جراحه فداکار که برای یاری نیروهای اسلام آمده بود ضربه شمشیر بر کتفش وارد شد. در همین رزمگاه بود که یاران پیامبر از خود امتحانی به جای گذاردند که سالها برخی از افراد نمی‏توانستند به صورت پیامبر نگاه کنند؛ چه در ابتدای ورود به احد که برخی برگشتند و چه در میانة نبرد که پا به فرار گذاشتند و پیامبر را در سخترین لحظه‏های جنگ تنها گذاشتند.