جلسه دوم: هجرت از مکه به یثرب

 

پنج دهه از عمر با برکت پیامبرگرامی اسلام در مکه گذشت. هر دهه نیز دارای ویژگیهای خاصی بود. مشرکین به پیامبر اجازه ندادند که بیش از آن در مکه توقف کند. لذا دیگر امکان توقف ایشان در مکه و طائف وجود نداشت و می بایست برای ادامۀ تبلیغ راه دیگری را انتخاب می کردند؛ به این دلیل تصمیم به هجرت گرفتند. چون زمینۀ پذیرش دعوت ایشان، در یثرب بهتر بود، عازم آن شهر شدند.

پیامبر " مصعب بن عمیر" (که توانسته بود زمینه های پذیرش اسلام را در یثرب فراهم کند) را به دعوت مردم یثرب در سال دوازده بعثت به یثرب مامور کرده بودند و مردم آن سرزمین برای پذیرش دین اسلام آمادگی بیشتری داشتند. از آنجایی که مدینه در شمال مکه و غار ثور در جنوب آن بود،



پیامبر جهت عزیمت به مدینه برای رد گم کردن و به دلیل اینکه دشمنان ایشان را تعقیب می کردند به جنوب مکه –کوه وغار ثور- حرکت کردند ودر آنجا سه روز ماندند. پس از تعقیب، مشرکان مطمئن شدند پیامبردر غار نیست(گمان مشرکان این بود که پیامبر تا غار آمده و سپس به آسمان عروج کرده است). خدای بزرگ از این رویداد تاریخی در سالهای بعد به عنوان یکی از مقام های نصرت الهی یاد می کند: «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ» (سوره توبه،‌ آیه 40)؛ «اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد، هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را [از مكّه‏] بيرون كردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آنگاه كه در غار [ثَور] بودند، وقتى به همراه خود مى‏گفت: «اندوه مدار كه خدا با ماست.» پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى‏ديديد تأييد كرد و كلمه كسانى را كه كفر ورزيدند پست‏تر گردانيد و كلمه خداست كه برتر است و خدا شكست‏ناپذير حكيم است».

لذا پیامبر با خیال آسوده در غار ماندند و بعد از سه روز توقف در غار، حرکت خویش را به سمت یثرب آغاز کردند.



نبی مکرم اسلام به سمت یثرب حرکت کردند؛ ولی راهی که ایشان برگزیدند، با راه عادی تفاوت داشت. علت انتخاب راه غیر متعارف، این بود که نمی خواستند شناخته شوند.



پیامبر اسلام در مسیر به فردی برخورد کردند که در بیابان زندگی می کرد. همراهان پیامبر به سوی او رفتند و از ایشان طلب غذا کردند؛ آن شخص گفت: من چیزی در اختیار ندارم .پیامبر - چنانچه منقول است- خواستند از گوسفندی که در آنجا بود، شیر بدوشند. آن شخص که " ام معبد" نام داشت، گفت این گوسفند شیر ندارد، در حالی که پیامبر با عنایات الهی و به برکات دست مبارکشان ازآن گوسفند شیر دوشیدند و همه همراهان، حتی ام معبد نیز از آن استفاده کردند.سپس نبی مکرم وارد منطقه "عصبه" منطقه ای قبل از قبا شدند.



در حدود 800 متری قبا، سمت راست نخلستانی است که در آن،"مسجد عصبه" که به مسجد توبه معروف است وجود دارد. پیامبر اسلام ابتدا به این منطقه وارد شدند و ازآنجا، وارد قبا شدند و در آن منطقه نزد قبیله "بنی عمر بن عوف "توقف کردند. افرادی از این قبیله، در شب سیزدهم ماه ذی الحجه سال سیزده بعثت، درمحلی که بعدها مسجدی به نام "مسجدالبیعه"، ساخته شد، حضور یافتند. پیامبر به منزل "کلثوم بن هدم" رفتند ودر آنجا مستقر شدند و محل دیدار افراد با پیامبراسلام در منزل "سعد بن خیثمه" بود.(خیثمه و سعد ، این پدر و پسر فداکارانه از پیامبر دفاع کردند، سعد در جنگ بدر وپدرش خیثمه در جنگ احد جان خود را فدای دین خدا و پیامبراسلام کردند.( نبی مکرم اسلام روز دوشنبه دوازدهم ربیع در منطقه قبا حضور یافتند و تا جمعه در قبا باقی ماندند تا حضرت علی علیه السلام از مکه به منطقه قبا وارد شوند که به اتفاق هم به یثرب بروند. علی علیه السلام وصایای پیامبر را در مکه انجام دادند و با "فواطم ثلاث" به سوی یثرب آمدند. در مسیر علی علیه السلام تا یثرب اتفاقاتی افتاد که در تاریخ بدان اشاره شده است. نبی مکرم وقتی خبر رسیدن علی علیه السلام به قبا را شنیدند خوشحال شدند و به استقبال علی علیه السلام رفتند.و با مشاهده پاهای زخمی علی علیه السلام که در مسیر خون آلود شده بود، اشک شفقت و مهربانی ریختند. نبی مکرم اسلام در روز جمعه عازم یثرب شدند. بین قبا تا یثرب فاصله ی زیاد ی نیست. در این فاصله ، پیامبر می بایست از وادی رانونا و قبیله بنوسالم می گذشتند. مدینه در آن روزگار به صورت منطقۀ متمرکزی نبود؛ برخی از طوایف قبیله "اُوس "در شرق مدینه و برخی طوایف منسوب به "خزرج" در غرب مدینه زندگی می کردند. در شمال هم گروه های دیگری از این دو طائفه مانند قبیله "بنی عبد الاشهل" و "بنی حارثه " سکنی داشتند. در شرق، بنی معاویه بن مالک و دیگران از قبایل اُوس بودند. در غرب مدینه از قبایل خزرج، بنی ساعده و برخی از قبیله های دیگر از جمله بنی سلمه حضور داشتند و افراد دیگری نیز در آن منطقه زندگی می کردند. در شرق و جنوب شرقی مدینه نیز سه طایفه یهودی به ترتیب به نام "بنی نظیر" که در نقطه شمالی تر، بعد از آن بنی قریظه و در نهایت، بنی قینقاع که در قبا زندگی می کردند. قبایل یاد شده گروه های مختلفی هستند که در مدینه ساکن بودند.

پیامبر برای گذر از قبا به منطقۀ مرکزی یثرب، می بایست از منطقۀ "وادی رانونا "- منطقه بنی سالم - می گذشتند. بنی سالم از نبی مکرم خواستند که روز جمعه، نهار را آنجا بمانند، پیامبر نیز درخواستشان را پذیرفت و اولین نماز جمعه را در قبا خواندند. به پاس حضور پیامبر وانجام اولین نماز جمعه در این محل، مسجد جمعه بنا شد که اکنون این مسجد یکی از مناطق مذهبی و دیدنی مدینه منوره است.



نبی مکرم اسلام در مسیر قبا تا یثرب، با نوجوانان یثرب مواجه شدند که به استقبال ایشان آمده بودند و با این سرود و این تعابیر

" طلع البدر علینا من ثنیات الوداع، وجب الشکر علینا ما دعا لله داع

ایها المبعوث فینا جئت بالامرالمطاع- جئت شرفت المدینه مرحبا یا خبر داع "

از پیامبر اسلام استقبال کردند.

تا چندی پیش، مسجد کوچکی مقابل مسجد جمعه بود که از آن به عنوان مسجد" بنات بنی نجار"نیز از آن یاد می شد که به یاد دخترانی که برای پیامبر شعر خیر مقدم را خوانده بودند، بنا شده بود.



پس از عبور پیامبر از منطقه قبا، به منطقه مرکزی یثرب که بعداً مسجد النبی و منطقه اصلی مدینه شد، وارد شدند. در آن مکان از پیامبر برای حضور در خانه ها، دعوت فراوان می شد و به همین دلیل برای قبول دعوت و ناراحت نشدن دیگران فرمودند: هر کجا شترشان زانو زد، به همان جا خواهند رفت. شتر پیامبر در زمینی که متعلق به دو طفل یتیم به نام سهل وسهیل بود، زانو زد که نزدیک خانه ابو ایوب بود. مادر ابو ایوب بلافاصله آمد و اثاث پیامبر را برداشت و به منزل ابو ایوب برد؛ به همین دلیل پیامبر چند روزی در منزل ابو ایوب ماند و همان زمین را چند تن از صحابه خریداری و تبدیل به پایگاه بزرگ اسلام در مدینه کردند. از آن پس یثرب تبدیل به شهر پیامبر شد. اولین گامی که در یثرب برداشته شد، ساخت مسجد بود. برخی شأن نزول آیه شریفه " لمسجد اسس علی التقوی من اول الیوم " را در رابطه مسجد النبی می دانند، هرچند مشهور این است که شأن نزول این آیه در رابطه با مسجد قباست و سابقه ای قبل از مسجدالنبی دارد.



یثرب مانند مکان های دیگر دنیا دارای اماکنی جهت تجمع و گردهمائی افراد بود که به دلیل هوای گرم مدینه، سایبانی از نخل ها بنا کرده بودند که به" سقیفه" (مکان دارای سقف) معروف بود. سقیفه بنی ساعده، یکی از محل اجتماعات مناطق خزرج بود.



وقتی که مردم این اشعار را از زبان مبارک پیامبر می شنیدند، با دل گرمی و شوق بیشتر مشغول کار می شدند. در تاریخ نقل شده: عمار (فرزند دو شهید) هنگام حمل سنگ، دو عدد سنگ یکی از طرف خودش و یکی به نیابت پیامبر برمی داشت. یاران فداکار پیامبر عاشقانه و خالصانه کار می کردند. اصحاب پیامبر سنگ سومی را نیز بر عمار تحمیل می کردند، عمار به پیامبر عرض کرد که این اصحاب شما قصد جان مرا کردند، پیامبر در پاسخ فرمودند:"نه، اشتباه نکن! اینها دوست تو هستند، کسانی که تو را خواهند کشت گروه باغیه هستند". در حال ساختن مسجد این سخن در اذهان جای گرفت که پیامبر مرگ عمار را پیشگویی کردند و فرمودند عمار را گروه ستمکار خواهند کشت. این سخن پیامبر در ذهن مردم بود تا زمانی که نیروهای معاویه در جنگ صفین، عمار را شهید کردند؛ در آن هنگام بود که منظور پیامبر از گروه ستمکار آشکار شد. در تاریخ ساخت مسجد، منقول است که یکی از اصحاب برای ساخت مسجد کمکی نمی کرد، ترجیح می داد در حاشیه باشد. عمار این سخن را از علی علیه السلام شنیده بود که

"لا یستوی من یعمر المساجد ، یدأب فیها قائما و قاعداّ ، ومن یری عن الغبار حائداّ ؟!

خیلی فرق است بین کسی که در ساختن مسجد اقدام می کند و کسی که به خاطر خاک آلود نشدن در مسجد به عبادت خدا می پردازد و برای اینکه لباسش به هم نخورد، از ساختن مسجد ابا می کند. زمانی که عمار این سخن را بیان کرد، آن فرد کنار رفت و از این عملی که انجام داده بود، احساس زیان کرد.

سال اول حضور پیامبر گرامی اسلام در یثرب با هم گرایی زاید الوصفی ادامه پیدا کرد. اکنون پیامبر باید در منطقه یثرب اساس و بنای کار را محکم می فرمود. دو اقدام مهم در سال اول انجام گرفت:

1- ساخت مسجد که به عنوان یک پایگاه بزرگ و مقدسی محسوب می شد.

2- ایجاد وحدت و اخوّت بین انصار و مهاجرین

مردم مدینه باید حضور مردم مکه یا همان مهاجرین را می پذیرفتند؛ از جمله اقدامات پیامبر ایجاد انس والفت بین خود مردم مدینه بود و در مرحله بعد ایجاد اخوت و الفت بین مردم مکه ومدینه بود. در مدینه بین دو قبیله اوس و خزرج کینه های جاهلی وجود داشت و به بهانه های مختلف باهم درگیر می شدند. نبی مکرم اسلام بین آنها وحدت و برادری ایجاد کردند و بین مردم مدینه و مهاجرین نیز عقد اخوت برقرار کرد. منقول است در برنامه اخوت، پیامبر بین تمام مسلمانان، اخوت و برادری ایجاد کردند و تنها علی علیه السلام تنها باقی مانده بود و دل نگران بود چرا پیامبر بین او و یکی از انصار اخوت ایجاد نکرده است. علی علیه السلام وقتی که نگرانی خود را به پیامبر عرض کرد، پیامبر در پاسخ فرمود: تو را برای خود باقی گذاشتم که با تو عقد اخوت ببندم.



مسجدالنبی امروزه نیز پایگاهی عبادی برای همه مسلمانهاست و در طول تاریخ مورد توجه همه ارادتمندان وعلاقه مندان به اسلام و پیامبر بوده است. مسجدالنبی در وسط منطقه مرکزی یثرب آن زمان قرار داشت و همیشه در تمامی دوره ها این توجه وجود داشته تا به شکل امروزی که ملاحظه می کنید، درآمده است.

یکی از اتفاقاتی که در سال اول روی داد، آن بود که درهایی که به سوی مسجد النبی باز می شد، جز در خانه علی(ع) بسته شد؛ امروزه این در مشخص است و بر قفلی که بر این در زده شده است، نوشته شده"هو الحبیب الذی ترجی شفاعته لکل هول من الاهوال مقتحم" این بیت شعر یکی از ابیات قصیده معروف برده بوصیری است.



در نزدیکی و شرق مسجد النبی، " بقیع الغرقد" قرار دارد که مورد توجه پیامبر و یارانش بود. در این مکان افرادی زیادی از اهلبیت ، اصحاب و تابعین آن حضرت به خاک سپرده شدند.



در سال دوم هجرت، به تدریج خبرهایی مبنی بر اینکه پیامبری در مکه ظهور و در یثرب اقامت کرده است و مردم به او گرویده اند و توجهات به سوی ایشان جلب شده است، به گوش مردم جزیره العرب رسید. قبایل و گروههای مختلف برای آشنایی با برنامه های پیامبر و برخی هم برای بستن عهد و پیمان به نزد ایشان می آمدند. "استوانه الوفود" در مسجد الرسول مربوط به هیئت هایی بود که برای زیارت ودیدار با پیامبر می آمدند و آنجا با پیامبر عهد و پیمان می بستند. نبی مکرم اسلام می بایست به تدریج تصمیم تازه ای می گرفتند، چرا که از ناحیه یهود مدام مورد طعن قرار می گرفتند که اگر دینتان دین خدایی است چرا به سمت و سوی قبله ما نماز می خوانید. هفده ماه بود که پیامبر در منطقه مدینه حضور داشتند و سرزنش های یهود ادامه داشت. طبق آیه 144 سوره بقره «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون»؛ "می بینیم که تو در آسمان به دنبال چیزی می گردی برای تو قبله ای انتخاب کردیم و راهنمایی خواهی شد که مورد رضایت و خشنودی خدا قرار خواهی گرفت و این قبله، قبلۀ همه مسلمین خواهد شد"در هفدهمین ماه حضور پیامبر در مدینه، پیامبر به حاشیه منطقه خزرج رفته بودند؛ بین نماز ظهر افرادی که به پیامبر اقتدا کرده بودند همراه پیامبر از سوی بیت المقدس به سمت مکه مکرمه تغییر جهت دادند (بیت المقدس در شمال غرب مدینه با زاویه 35" و مکه در جنوب ، حدود" 165به سمت جنوب (مکه) تغییر جهت دادند).



قرنها بعد در محل تغییر قبله (قبله به سمت بیت المقدس وقبله به سمت کعبه) مسجدی به نام مسجد ذو قبلتین ساخته شد، مسجدی که در آن یک نماز را به دو قبله خواندند.

نماد محرابی که در مسجد به نشان قبله قبلی در نظر گرفته اند به سمت شمال است در صورتیکه قبله قبلی به سوی شمال غرب مدینه بوده .





در سال دوم هجرت رویداد دیگری هم برای نبی مکرم اسلام اتفاق افتاد و آن جریان حرکت کاروان تجارتی مکه به سوی شام بود. در کاروان تجارتی مکه به سوی شام که ابوسفیان، رئیس قافله بود، نبی مکرم اسلام آن هنگام فرصت را مغتنم شمرد تا در برابر اموالی را که قریش از یاران پیامبر تصاحب کرده بودند، مقابله به مثل کنند. نبی مکرم اسلام یارانشان را خواستند تا به منظور تصاحب اموال قریش حرکت کنند تا مقابله به مثلی در مقابل اموال مصادره در مکه بشود .در محلی که معروف است به مسجد" سقیا" پیامبر از لشکریان آماده به حرکت سان دیدند؛ چرا که باید آرایش و نظم لشکرشان را حفظ می کردند و افرادی را که آمده بودند، باید مورد ارزشیابی و درجه بندی و توجه پیامبر قرار می گرفتند. پیامبر و یارانشان هنوز از منطقه یثرب خارج نشده بودند و فاصله مسجد سقیا تا مسجد النبی حدود 500 متر است. پیامبر هنوز در منطقه بودند و باید افرادی را که نمی توانستند شرکت کنند، کنار می زدند. پیامبر افراد نابالغ وآنهایی را که آمادگی لازم برای شرکت در جنگ بدر نداشتند، از جمع خارج کردند و با اندکی بیش از 300 نفر به سمت بدر حرکت کردند. پیامبر در این محل، وضو گرفتند و آب نوشیدند، چون حرکت پیامبر همراه با عبادت بود و وضو گرفتن جز برنامه های آن پیامبر رحمت بود و به دلیل اینکه پیامبر در آن مکان آب نوشیدند، مسجد" سقیا" نام گرفت .



در دوران بنی عباس، مکان هایی که پیامبر حضور پیدا کرده ویا نماز خوانده بودند را به یاد پیامبر بناهایی ساختند؛ به عنوان مثال مساجدی از جمله مسجد سقیا ومسجد البیعه که ذکر آن گذشت و مساجدی از این نوع ساختند. این امر در برخی از مکانهایی که پیامبر نماز نخوانده بودند وتنها واقعه ای در آنجا رخ داده بود، مثل محلی که دندان پیامبر در احد افتاد، مسجد" ثنایا "را بنا کردند. البته بنی عباس به دنبال زنده کردن یاد پیامبر نبودند؛ آنچه که بنی عباس را بر این امر وا می داشت، بیشتر نسبت دادن خودشان را به پیامبر بود. و خود را میراث دار پیامبر و راه آن حضرت و بستن درب خانه ائمه معصومین علیهم السلام بود . تا آنجا که هارون وقتی کنار تربت مبارک پیامبر قرار گرفت، در عرض سلام گفت : "السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یابن عم". هارونی که می خواست حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را به زندان بیاندازد، خود را به پیامبر منتسب می کرد. ولی موسی بن جعفر عرضه داشت:"السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا ابه- سلام بر تو ای پدر-" تو اگر پیامبر را به خود و خود را بر پیامبر منتسب می کنی، بدان که پیامبر پدر ماست". هارون ناراحت شد وگفت" تو از فرزندان علی هستی، چرا خود را به پیامبر منتسب می کنی؟". امام کاظم علیه السلام در پاسخ به هارون فرمودند:" اگر پیامبر به خواستگاری دختر تو بیاید آیا تو دختر به پیامبر می دهی؟" هارون جواب داد:" مورد افتخار ماست". امام کاظم علیه السلام جواب دادند:"ولی پیامبر نه از من دختر خواستگاری می کند و نه من می توانم دختر به پیامبر بدهم، چرا که ایشان پدر من است" ؛ با این استدلال، هارون در جمع شرمنده شد.

نبی مکرم اسلام برای پیش برد حرکات خود به سوی کاروان قریش، از مسجد سقیا گذشتند و به سوی منطقه ظفران رفتند)منطقه ظفران در نزدیکی بدر است). در مسیر بین شام و مکه چاه هایی به نام چاه های بدر حفر بود که افراد کاروان تجارتی، از آن چاه ها آب برمی داشتند و ادامه مسیر می دادند. نبی مکرم اسلام به آن منطقه رفتند تا از نیروهای دشمن و مال التجاره که در آن مسیر در حرکت بودند اطلاع پیدا کنند. وقتی ابوسفیان پی برد که پیامبر در کمین مال التجاره قریش است، به سرعت آنها را از منطقه گذراند که مال التجاره مورد مصادره مسلمانان واقع نشود؛ ابوسفیان با کاروان خود به شام رفت ودر مسیر بازگشت با احتیاط تمام بررسی کرد و پی برد که منطقه هنوز تحت پوشش مراقبت وتوجه پیامبر رحمت است، به جای اینکه نیروهای خود را از منطقه میانی عبور دهد، کاروان را از راه ساحلی دریای سرخ- از منطقه دورتر- بدون وقفه گذراند. ابوسفیان به مردم مکه خبر داد که اگر می خواهید مال التجاره شما از مصادره در امان باشد بسرعت به کمک بیایید، به همین دلیل افراد بری نجات کاروان قریش آماده شدند و به منطقه ای که امروزه به عنوان منطقه بدر است، حرکت کردند. شهر بدر در غرب عربستان قرار گرفته است. در قسمت جنوب غربی این شهر، منطقه غزوه بدر است. بعد از حرکت نیروهای مشرکین، ابوسفیان به آنها خبر داد که من کاروان را از دسترسی پیامبر و یارانش نجات دادم. نبی مکرم اسلام نیروهایشان را برای به دست آوردن " غیر ذات الشوکه" مصادره مال التجاره مشرکین در قبال اموال به تاراج رفته مسلمانان در مکه ، بسیج کرده بودند آیاتی از سوره انفال، گویای وضعیت جنگ بدر است:

«وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ (7) لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (8) إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (9) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (10) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ (11) إِذْ يُوحي‏ رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي‏ في‏ قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ (12)

ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (13) ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ (14) يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ (15) وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى‏ فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ (16)

همچنین آیه 121تا 126 ال عمران که می فرماید : وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (123) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ (124) بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ (125) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (126)

ولی به ناچار مجبور به شرکت در نبرد با نیروهای مشرکین که به منطقه بدر آمدند، شدند. نبی مکرم اسلام با مسلمانان مشورت کرد که برای جنگ باید آماده شوید، نظر شما چیست؟ نتیجه مشورت این شد که برخی پیشنهاد بازگشت به مدینه را دادند. پیامبر می دانستند که اگر الان برگردند نیروهای مشرکین برای از بین بردنشان انگیزۀ بیشتری پیدا می کنند و حتی در مدینه منوره، علیه اسلام برنامه ریزی وحرکت های ایذائی انجام می دهند. هنگامی که پیامبر با برخی دیگر از اصحاب صحبت کردند، آنها گفتند: ما با شما بیعت کردیم و تا پای جان در خدمت شما هستیم. وقتی پیامبر سخنان مقداد و برخی از انصار را شنیدند که به طور مقاوم از پیامبر دفاع و حمایت خواهند کرد؛ آمادگی خودشان را برای نبرد اعلام کردند. نیروهای مشرکین نیز در منطقه بدر حضور پیدا کردند. عدوه القصوی منطقه مرتفع جنوبی است که به مکه نزدیک تر بوده و از مدینه دورتر است. عدوه دنیا منطقه ای نزدیک به مدینه است. در آیات قرآن نیز به عدوه "القصوی "و عدوه" دنیا" اشاره شده است. درشمال شرقی میدان درگیری برای پیامبر یک جایگاه و مقرفرماندهی قرار دادند و نبی مکرم اسلام در آن مستقر شدند (همین محلی که امروز از آن بع عنوان مسجد عریش یاد می کنند) و درگیری مسلمانان و مشرکین در این منطقه اتفاق افتاد؛ شهدای جنگ بدر نیز در این ناحیه مدفون هستند و تعداد زیادی از کشته های مشرکین در چاهی که نزدیک عریش بوده ریخته اند.



پیامبر جمعی از مشرکین را به اسارت گرفتند و با پیروزی کامل به مدینه منوره برگشتند. یاران پیامبر در این نبرد با توجه به تعداد اندکشان (حدود 300 نفر) با تمام وجود جنگیدند؛ از جمله کسانی که در این نبرد نقشی بسیار مهم داشت علی علیه السلام بود؛ ایشان در نامه ای به معاویه نوشتند شمشیری که با آن بستگان تو از جمله جد و دایی تو را کشته ام، همچنان وجود دارد. منطقه بدر به مرور مورد توجه مسلمانان قرار گرفت به طوری که اموات خود را در زمین بدر مدفون می کردند و اکنون این منطقه به قبرستانی بزرگ تبدیل شده است. اگر منطقه بدر را از آسمان نگاه کنیم، خواهیم دید که بخشی از آن رمل و بخشی دیگر آن سنگ کوه است و هم چنین یک بخش آن منطقه خاکی است. بارانی که در شب نبرد آمد و عنایات الهی که اتفاق افتاد، موجب اذیت مشرکین در محدودۀ تحت اختیارشان شد و در قسمت رملی که در اختیار مسلمانان بود، موجب سفت شدن آن و دسترسی مسلمانان به آب شد تا هم مسلمانان بتوانند غسل کنند و هم از آب استفاده کنند. در میدان مقابل محل غزوه بدر سنگ نوشته ای است که اسامی شهدای بدر نوشته شده است.

سال دوم هجرت با تمام خوشی های آن از جمله ازدواج حضرت علی وحضرت زهراء علیهماالسلام در آخرین ماه سال به پایان رسید و شیرینی مهمترین عنایت الهی که پیروزی در جنگ بدر بود ، برای سالهای زیادی مسلمانان را شادکام داشت. پس از جنگ بدر، قضیه یهودیان بنی قینقاع بود که پیامبر اسلام با آنها به دلیل مزاحمتها و رفتارشان، برخورد کردند و آنها را از منطقه مدینه بیرون راندند. آخرین رویداد سال دوم هجرت، ازدواج امام علی با فاطمه زهرا بود که اولین ثمره این پیوند مبارک تولد سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام در نیمه رمضان سال سوم بوده است.

مهمترین رویداد سال سوم با حمله مشرکین به تلافی شکستشان در غزوه بدر ، رقم خورد. مشرکین که در سال دوم ضرباتی سنگین از ناحیه نیروهای اسلام دریافت کرده بودند، تصمیم گرفتند در سال سوم به تلافی به نبرد با اسلام بپردازند. جنگ بدر در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد و مشرکین در سالگرد جنگ بدر برای حمله به مدینه آماده شدند و توقع این را داشتند که در این حمله مسلمانان و پیامبر را از بین خواهند برد و با چنین انگیزه ای به سوی مدینه حرکت کردند. پیامبر توسط برخی از یارانی که در مکه داشتند از حرکت مشرکین مطلع شدند. نبی مکرم دو نفراز نیروهای اطلاعاتی خود را برای کسب اطلاعات و رصد فعالیتها و عِده وعُده مشرکین به حوالی جنوبی مدینه- مسیر مکه- اعزام کردند تا حضور مشرکین را در منطقه گزارش دهند. این دو صحابی به خدمت پیامبر رسیدند و نسبت به حضور مشرکین به ایشان گزارش دادند: نیروهای مشرکین را در جنوب مدینه وارد شده و اسبان خود را در کشتزارها رها کرده اند و خود به استراحت می پردازند. نبی مکرم اسلام روز جمعه اعلام فرمودند که همه مسلمانها که برای نماز جمعه حضور پیدا می کنند مسلح بیایند که بعد از نماز، به سمت احد حرکت کنیم. پیامبر اسلام به همراه 1000 نفر به سمت احد حرکت کردند) یک لشکر 1000 نفری برای پیامبری که نزدیک 3 سال است در شهر مدینه است و یثرب را تبدیل به مدینه کرده، برای مسلمانان بسیار جای خرسندی بود و برای مشرکین دیدن چنین وضعیتی بسیار ناراحت کننده بود). بین یاران پیامبر بر سر این که نبرد در بیرون مدینه باشد یا در داخل آن، اختلاف و گفتگوهایی بود. بنابراین مسلمانان دو گروه شدند. یک گروه به سرکردگی عبدلله بن ابی که نظرشان بر این بود که در مدینه بمانند و در مقابل دشمن مقاومت کنند. گروه دیگری از جوانان و نیروهای فعال نیز درخواست داشتند که باید با دشمن در خارج مدینه مبارزه نموده وشکست را به دشمن تحمیل کنند. نبی مکرم اسلام دیدگاه دوم را انتخاب کردند که در خارج از مدینه با دشمن روبرو شوند و بهترین نقطه برای جنگ، منطقه احد بود. احد منطقه ای بود که در سالهای قبل از اسلام، جنگ های بین قبیله اوس وخزرج در این مکان اتفاق می افتاد. چون مدینه از شرق به حره "واقم" یا حره شرقیه و از غرب به حره" وبره" یا غربیه و از جنوب نیز به حره جنوبیه منتهی می شد و تنها راه ورود از جنوب به مدینه منوره، راه قباست. همان راهی که پیامبر سه سال قبل ، از آن راه وارد یثرب و قبا شدند.



مشرکین مناسب دیدند که برای نبرد ، به شمال مدینه بیایند، از این رو از وادی عقیق حرکت کردند (رودخانه ای که از کنار مسجد شجره می گذرد و به شهر مدینه وارد می شود و غرب مدینه می گذارد و با وادی قنات که از شمال مدینه می گذرد، یکی می شود. دو رودخانه فصلی است و سیلابها را به شمال مدینه، منطقه مجمع الاسیال می ریزد).

مشرکین در بستر این رودخانه حرکت کردند، چرا که گودی کف رودخانه استتار خوبی برای آنان بود و هم شن و رمل آن بهتر از سنگ های خارا حره ای منطقه جنوب و شرق بود ، بنابراین مناسب ترین راه ورود به شمال مدینه، رزمگاه پیشین اوس و خزرج همین بستر رودخانه عقیق بود. نبی مکرم اسلام هم اطلاع پیدا کردند که مشرکین در منطقه احد قرار گرفته اند. لذا همراه با یاران به سمت احد حرکت کردند. در میانه راه، عبدالله ابن ابی با بهانه جویی، جمعی از هواداران خود را از پیامبر جدا کرد و این عده به سوی مدینه بازگشتند. قرآن از حرکت این افراد که همراه عبدالله بن ابی به مدینه بازگشتند، به عنوان پیروی از شیطان یاد کرده است.

إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَليمٌ (155 ال عمران)

نبی مکرم اسلام بر منطقه احد نزدیک شدند منطقه ای که به نام بدایع از آن یاد می شد و محل زندگی پیر مرد و پیرزنی بود و در زمانهای بعد مسجدی به نام مسجد شیخین یا درع ساخته شد، در آنجا زره به تن کردند و به سمت احد ادامه مسیر دادند. شب شنبه در منطقه احد ماندند.



یکی از مسائل مهم احد آرایش نیروها و چگونگی روش جنگ بود. چون هم تعداد نیروها و هم تعداد ادوات نظامی و جنگی و اسب سواران و تعدد نیروهای پیامبر، کمتر از دشمن بودند. پیامبر گرامی تصمیم گرفتند برای اینکه نیروی یارانشان را به نحو مطلوب حفظ کنند، از نیروها خواستند به منطقه ای در جنوب کوه احد که به صورت یک فرورفتگی و نیم دایره ای در داخل کوه هست، را به عنوان محل اردوی لشکر خود قرار بدهند. پشت سر نیروهای پیامبر، کوه احد بود، سمت راست نیروهای پیامبر– همان قسمت پیش آمده کوه احد بود- و سمت چپ را نیز، با گماردن پنجاه نفر از نیروهای تیر انداز بر تپه مرتفعی که به جبل عینیین معروف بود و از غزوه احد به جبل الرماة مشهور گردید توانستند جلوی نفوذ نیروهای دشمن را سد کنند. نبی مکرم اسلام آرایش نیروهای خود را تنظیم کردند و دشمنان نیز چنین کردند. در تصویر مصاف فاصله بین جبل احد و جبل الرماة دیده می شود.



فرمانده میمنه نیروهای اسلام ..... و قلب حضرت حمزه و میسره مقداد ابن اسود قرار داشت و فرمانده میمنه نیروهای مشرکین خالد ابن ولید و قلب نیروها در اختیار خاندان بنی عبدالداروصفوان ابن امیه و میسره در اختیار عکرمة ابن ابی جهل بود جنگ در روز شنبه هفت شوال سال سوم هجری، مقارن با شش فروردین اتفاق افتاد. جنگ چند ساعت قبل از ظهر شروع شد، درگیری ها در ابتدا به گونه ای بود که نیروهای مشرک، پشت به قبله و رو به احد بودند و مسلمانان نیز رو به قبله و پشت به احد مشغول نبرد بودند. نیروهای مسلمان در ضربات اولیه به گونه ای عمل نمودند که نیروهای مشرک پا به فرار گذاشتند. پیامبر قبلاً یادآوری کرده بودند که نیروهای مسلمان مستقر در جبل عینین ولو اینکه نیروهای دشمن را تا دروازه های مکه تعقیب کنند، از ارتفاعات پایین نیایند و تا آن هنگام، ارتفاعات را حفظ کنند. ولی دنیا گرایی عده ای باعث شد که به طمع جمع آوری غنائم از جایگاه خود پایین بیایند. وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ (سوره آل عمران، آیه 152).

خالد بن ولید که در منطقه میمنه نیروهای مشرکین و در مقابل مقداد مشغول نبرد بود، وقتی مشاهده کرد که جمعی از نیروهای اسلام از جبل عینین که در آن زمان – به دلیل حضور افراد تیر انداز – جبل الرماه نام گرفت، پایین آمدند، به سرعت کوه را دور زد و در عقبه سپاه اسلام وارد نبرد شد. نیروهای خالد دو دسته شدند جمعی به سمت جبل رماه و جمعی نیز به سمت عقبه یاران پیامبر رفتند، ناگهان یاران پیامبر که برخی در حال بررسی غنائم به دست آورده بودند، با نیروهای مشرک مواجه شدند. نبی مکرم اسلام از نیروها خواستند که مقاومت کنند و بایستند ولی ضعف در نیروهای پیامبر ایجاد شد. کسانی که فکر می کردند پیروزی کامل را به دست آورده اند وقتی نیروهای مشرک را در اردوگاه خود دیدند، به هزیمت و فرار پرداختند. نبی اسلام از آنها خواستند که بمانند و مقاومت کنند. قرآن در آیه 153 سوره آل عمران بیان می کند «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ …»؛ "آنگاه که شما از کوه بالا می رفتید و پشت سر خود را نگاه نمی کردید و پیامبر یک یک شما را به اسم صدا می کرد و می خواست که بمانید و دفاع کنید ولی شما گروه گروه فرار کردید و پیامبر و یاران با وفای او را در رزمگاه تنها گذاشتید"، جنگ بسیار شدیدی شد و همه جوانها فعالانه در حال نبرد بودند و جوانمردانه جنگیدند. در همین نبرد بود که حمزه سید الشهدا، آن سردار بزرگ اسلام، به درجه رفیع شهادت رسید. در همین نبرد بود که" حنظله غسیل الملائکه"، آن جوانمرد دلیر به شهادت رسیدند. در همین ساعات و زمان بود که "نسیبه" آن بانوی جان برکف و فداکار که برای یاری نیروهای اسلام آمده بود ضربه شمشیر بر کتفش وارد شد. افرادی که در احد پیامبر را تنها گذاشتند (چه در ابتدای منطقه احد و چه در ادامه آن) سال ها نمی توانستند به صورت پیامبر نگاه کنند.

برای شناخت بهتر منطقه احد، می بایست به برخی از ویژگی های آن منطقه اشاره کنیم. قسمت فرو رفته کوه احد معسکر پیامبر است. معسکر- منطقه نبرد و مصاف بین نیروهای مشرکین و مسلمانان- است. بین پیش آمدگی کوه احد و جبل الرماه-کوهی با ارتفاع بسیار کم- قرار گرفته است. از طرف شرقی، جبل الرماه و از طرف منطقه غرب، پیش آمدگی کوه احد و جنوب نیروهای اسلام نیروهای مشرکین و در شمال آنها نیز کوه احد قرار داشته است.



در این نبرد تعداد زیادی از یاران پیامبر عاشقانه به شهادت رسیدند که برخی از آنان فداکارانه در خدمت پیامبر بودند خواسته ای جز فدا شدن در راستا اهداف آن حضرت نداشتند ( ایشان عاشق نبرد و جان نثاری در راه اسلام وآرمان های آن بودند). " خیثمه"- میزبان پیامبر که در قبا به خوبی از ایشان پذیرایی کرد،به پیامبر عرض کرد: در جریان بدر، که فرزندم سعد خود را برای نبرد آماده می کرد، از او خواستم که بگذارد من به میدان نبرد بروم، چراکه او جوان بود و فرصت زیادی برای خدمت به اسلام داشت؛ ولی او نپذیرفت و شجاعانه به میدان رفت وبه شهادت رسید . حال اجازه دهید من در این نبرد حضور پیدا کنم ، پیامبر به ایشان اجازه دادند که به میدان جنگ بیاید وخیثمه رفت و در همین جنگ به درجه رفیع شهادت نایل شد. عبدالله بن حرام نیز با فرزندش جابر، بر سر موضوع شرکت در نبرد، بحث داشت. جابر به پدر می گفت که اجازه دهد او به میدان نبرد برود وپدرش به او می گفت تو جوان هستی و فرصت فراوان برای خدمت به اسلام داری! چشم امید خواهرانت به توست. بنابراین جناب عبدالله بن حرام به سمت نبرد رفت و جابر در راه اطاعت از پدر ماند. در این غزوه عبدالله ، باتفاق شوهر خواهر و فرزند خواهرش به شهادت رسیدند." عمر بن جموع"- شوهر خواهر عبدالله بن حرام- است. خلاد بن عمر بن جموع- پسر عمر- هرسه در این جنگ به شهادت رسیدند. هند خواهر عبدالله برای انتقال اجساد پاک شهدای خویش، به میدان نبرد آمد و سه جسد را بر شتر بار کرد و راهی مدینه شد. فاطمه زهرا او را در مسیر دید و از بار شتر سوال کرد و جویای حال پیامبر شد. هندخواهر عبدالله در جواب گفت شما را بشارت می دهم که پیامبر سالم است و بار شتر یکی پیکر برادرم آن یکی شوهرم ودیگری پسرم است. این زن با اینکه سه عزیز خود را از دست داده بود، به فاطمه اطهر سلام الله علیها بشارت می داد که پیامبر سالم است. جنگ احد، امتحان بزرگی بود هم برای آن عده که فداکارانه جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند وخداوند در مورد آنان (در سوره آل عمران) فرمود: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (169) فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (170) يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ (171).

و هم برای آن عده که نافرمانی کرده و برگشتند فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً في‏ قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ يُحْيي‏ وَ يُميتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ (156)

و یا آنان که از حضور در منطقه نبرد سرباز زدند میفرماید: وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ في‏ قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ (167) الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (168) همچنين كسانى را كه دو رويى نمودند [نيز] معلوم بدارد. و به ايشان گفته شد: «بياييد در راه خدا بجنگيد يا دفاع كنيد.» گفتند: «اگر جنگيدن مى‏دانستيم مسلماً از شما پيروى مى‏كرديم.» آن روز، آنان به كفر نزديكتر بودند تا به ايمان. به زبانِ خويش چيزى مى‏گفتند كه در دلهايشان نبود، و خدا به آنچه مى‏نهفتند داناتر است. همان كسانى كه [خود در خانه‏] نشستند و در باره دوستان خود گفتند: «اگر از ما پيروى مى‏كردند كشته نمى‏شدند.» بگو: «اگر راست مى‏گوييد مرگ را از خودتان دور كنيد.»

در این میان سردار سرفرازاسلام علی علیه السلام وتعداد انگشت شماری همراه پیامبر ماندند و از ایشان دفاع کردند ایشان نزدیک هفتاد ضربه نیزه و شمشیر بر پیکر او وارد شد؛ در توصیف فداکاری های ایشان همین بس که جمله" لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" آمد. علی علیه السلام در نبرد احد بیست وشش سال بیشتر سن نداشت و بیست روزی از پدر شدن ایشان می گذشت؛ (چرا که نبرد احد در هفت شوال سال تولد امام مجتبی علیه السلام ، رخ داد وآن امام همام در نیمه رمضان متولد یافت، بنابراین حدود 20 روز از عمر شریف ایشان وپدر شدن علی علیه السلام می گذشت). در این نبرد" حنظله غسیل الملائکه" نیز آزمون بسیار خوبی داد؛ این درحالی بود که پدر او و پدر خانم او امتحان خوبی ندادند. پدر او- ابو عامر- است که در غزوه احد خدمت به مشرکین کرد و در سال های بعد مسجد ضرار را ساخت ودر اواخر عمر به مسیحیت پیوست و پدر خانم او- عبدالله بن اُبیّ - منافقی است که از حضور در غزوه احد سرباز زد و از نیمه راه باتفاق هم فکران خویش بازگشتند. "حنظله غسیل الملائکه" از شب زفاف به میدان نبرد آمد و به شهادت رسید. در منطقه احد، نسیبه آنقدر مورد توجه پیامبر قرار گرفت که از پیامبر نقل شده که فرمودند:" لمقام نسیبه بنت کعب الیومخیر من فلان و فلان ". در روایت نام فلان بن فلان، اسم آن افراد بوده است و در گذشت زمان و بی توجهی برخی از افراد، نام آنها به فراموشی سپرده شده است و صرفا به اسم فلان و فلان نام برده شده است .در نبرد احد، افرادی مانند" زبیر و سعد بن ربیع "امتحان بسیار خوبی دادند. نبی مکرم اسلام هنگامی که دیدند خبری از سعد نیست، کسی را به دنبال ایشان فرستادند که هم خبر از سعد بیاورد و هم سلام پیامبر را به ایشان برساند. آن شخص خود را به میدان رساند ودید که سعد در حال جان دادن است، در همان حال سعد گفت سلام مرا به پیامبر برسان و به ایشان بگو که تا لحظاتی دیگر از دنیا خواهم رفت وسلام مرا به یاران پیامبر نیز برسان و به آنها بگو که از هیچ کمکی در حق پیامبر، مضایقه نکنند؛ چراکه در غیر این صورت در پیشگاه خداوند معذور نخواهند بود و برهانی نخواهند داشت. روز شنبه هفتم شوال سال سوم هجرت به تدریج به غروب آفتاب نزدیک می شد، پیامبر با تنی آزرده و با غصه فراوان از دست دادن 70 تن از یاران خود و نیز زخمی که بر تن آن حضرت ایجاد شده بود- که به گونه آن حضرت شمشیر اصابت کرده بود و برخی از حلقه های زره ایشان به گونه هایشان فرو رفته بود و دندان مبارکشان شکسته بود- احد را ترک کردند. دشمن به خیال اینکه پیامبر را شهید کرده (وقتی مصعب بن عمیر که از نظر هیکل به پیامبر شباهت داشت، شهید شد، دشمن خیال کرد که پیامبر گرامی شهید شده است) میدان جنگ را ترک کرد. این شعار از ناحیه دشمن برآمد که پیامبر کشته شده است این شایعه در هزیمت یاران پیامبر بی تاثیر نبود. پیامبر از سوی مسلمانان در غار احد پناه داده شدند. ایشان بعد از اتمام معرکه، به تدفین جنازه ها مشغول شدند و بعد از تدفین، به مدینه بازگشتند. در مسیر بازگشت به مدینه، پیامبر اسلام در محلی که در زمان های بعد به عنوان مسجدالاستراحه یا منطقه ای که به نام حی المستراح مشهور بود، استراحت کردند و به مدینه بازگشتند.



در قرون گذشته در شمال منطقه احد مسجدی به نام مسجد الثنایا وجود داشت که در حال حاضر اثری از آن باقی نمانده است.این مسجد در محل آسیب دیدن صورت وشکستن دندان های نبی مکرم اسلام ساخته شده بود.

سرانجام پیامبر به مدینه وارد شدند، در مدینه افراد هنگام دیدن پیامبر بر عزیزانی که از دست داده بودند نمی گریستند و تنها دغدغه آنها این بود که آنحضرت از آنچه رخ داده، ناراحت نباشند. آنها مرگ عزیزان خود را فراموش کردند، چرا که راضی به ناراحت شدن پیامبر نبودند. پیامبر اسلام شب را در مدینه استراحت کردند. صبح که برای اقامه نماز صبح وارد مسجدالنبی شدند، از طریق الهامات غیبی، اطلاع یافتند که باید به تعقیب دشمن در منطقه" روحاء" بپردازند. منطقه روحاء ، در جنوب مدینه و در مسیر مکه است و فاصله آن تا مدینه منوره نزدیک 20 کیلومتر است. نبی مکرم اسلام اعلام فرمودند کسانی که در جنگ احد شرکت کردند (یا به تعبیر استاد علامه سید جعفر مرتضی عاملی حفظه الله ، کسانی که در جنگ احد مجروح شده اند) برای دفاع جانانه دیگری مهیا شوند و به تعقیب دشمن بپردازند، چرا که اگر دشمن احساس کند که مسلمانان ضعیف هستند، به آنان حمله خواهد کرد؛ ولی اگر قوت مسلمانان را ببیند، مأیوس خواهند شد. نبی مکرم اسلام همراه با مصدومین جنگ احد حرکت کردند و هنوز روز 8 شوال به پایان نرسیده بود که یاران پیامبر در منطقه حمراء الاسد حضور پیدا کردند.



به دستور پیامبر روزها هیزم جمع می کردند وشبها هر نفر در چند منطقه آتش به پا می کرد تا اینکه نیروهای دشمن با نگاه به منطقه، گمان ببرند که تعداد نیروهای مسلمانان زیاد است و از مواجهه با آنان واهمه پیدا کنند. نیروهای دشمن درماندند از اینکه چه کنند در همین حین، ابوسفیان رو به" صفوان بن امیه" و" خالد بن ولید" کرد و گفت بر طبق گفته خالد پیامبر کشته نشده است چون او پیامبر را دیده بود که به سمت غار احد در حرکت است. لذا گفت ما پیروزی را بدست نیاورده ایم وپیروزی ما، زمانی است که پیامبر را از پای در آوریم. پیشنهاد ابوسفیان این بود که به مدینه برگشته و مدینه را غارت کنند و پیامبر را از پای درآورند ویک سخن زشت دیگری نیز به زبان آورد. در مقابل این دیدگاه، صفوان بن امیه گفت به علت زخم خوردن پیامبر و یاران ایشان، با حمله ما به مدینه، آنها به مقابله برخواهند خواست، لذا این پیروزی اندک را نیز از دست خواهیم داد و لازم است به مکه برگردیم. گفتگو میان ابوسفیان و صفوان بن امیه برقرار بود. رئیس خزائه در مسیر مدینه به مکه پیامبر را دید و شهادت جناب حمزه را به ایشان تسلیت گفت و در ادامه مسیر ابوسفیان را در روحاء دید و به او خبر داد که پیامبر با یاران خود لشکری مجهز تشکیل داده که آنها را تعقیب کنند و طولی نخواهد کشید که از پشت تپه ها نمایان شوند. خبر رئیس خزائه، دل ابوسفیان را به یکباره ریخت و روحیه او را از بین برد به طوری که تصمیم به بازگشت گرفت. دوشنبه نه شوال هم به پایان رسید. نبی مکرم اسلام فرمودند که کسی برایم از نیروهای مشرک، خبر بیاورد که در چه وضعیتی هستند. یاران آن حضرت، همه مصدوم و مجروح و جانباز بودند و به جای آنکه به استراحت بپردازند، عازم نبرد دوم شدند. پیامبر رو به لشکریانشان کردند و نیروها یکی پس از دیگری سر را به پایین انداختند و در این حال، تنها علی علیه السلام بود که سر را بلند کرد و از پیامبر اجازه خواست که به شناسایی نیروهای دشمن بپردازد، در حالی که بیش از همه زخم بر تن داشت. پیامبر مجدد رو به آنان کردند، هیچ کس جز علی علیه السلام اعلام آمادگی نکرد. پیامبر رو به علی کرد و گفتند:" علی جان حرکت کن و دوری به منطقه دشمن بزن و ببین وضعیت منطقه دشمن چگونه است و تعداد نیروهای دشمن به چه صورت است اگر دیدی که نیروهای دشمن در حال زین کردن اسب ها هستند بدان که قصد ما را دارند ولی اگر شتران را در حال کجاوه گذاشتند، تصمیم به بازگشت به مکه را دارند ." علی علیه السلام وارد منطقه شدند و منطقه را شناسایی و وضعیت نیروهای دشمن را به طور کامل بررسی کردند، به نزد پیامبر اسلام آمدند و عرضه داشتند که نیروهای دشمن در حال تجهیز شتران هستند و قصد مکه را دارند و از حمله به مدینه، منصرف شدند. حضور پیامبر گرامی اسلام به همراه جانبازان و نیروهای خود و زیاد نشان دادن نیروهایشان، بواسطه برپاکردن آتش در چند ناحیه به وسیله یکایک افراد و آرایش حضور این چنین در منطقه حمراءالاسد، موجب انصراف مشرکین از حمله به مدینه منوره شد. قرآن در رابطه با وضعیت افرادی که همراه با پیامبر گرامی اسلام در حمراء الاسد حضور پیدا کردند (در سوره آل عمران) می فرماید: الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ (172) الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ (173) فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيمٍ (174) كسانى كه [در نبرد اُحد] پس از آنكه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پيامبر [او] را اجابت كردند، براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند پاداشى بزرگ است. همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده‏اند؛ پس، از آن بترسيد.» و[لى اين سخن‏] بر ايمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است.» پس با نعمت و بخششى از جانب خدا، [از ميدان نبرد] بازگشتند، در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود، و همچنان خشنودى خدا را پيروى كردند، و خداوند داراى بخششى عظيم است.

در این آیات شریفه سوره ال عمران ، خدای بزرگ از مسلمانانی که سخن پیامبر را اجابت کردند و طی یک هفته در دو نبرد حضور پیدا کردند، به نیکی یاد می کند .برخی اساتید بزرگ غزوه احد و غزوه حمراء الاسد را یکی دانستند مانند مرحوم علامه مجلسی؛ یعنی حمراء الاسد را مرحله دوم احد، به حساب آورده اند.